گنجور

 
وحشی بافقی

این دل که دوستی به تو خون خواره می‌کند

خصمی به خود نه ، با من بیچاره می‌کند

بد خوییت به آخر دیدن گذاشته است

حالا نظر به خوبی رخساره می‌کند

این صید بی ملاحظه غافل از کمند

گردن دراز کرده چه نظاره می‌کند

این شیشهٔ ظریف که صد جا شکسته بیش

این اختلاط چیست که با خاره می‌کند

فردا نمایمش که سوی جیب جان رود

وحشی که جیب عاریتی پاره می‌کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اهلی شیرازی

هرکس که چشم مست تو نظاره می‌کند

مژگان به صد سنان جگرش پاره می‌کند

جایی که صدهزار سر افتاده هر طرف

در آن میان که زخم مرا چاره می‌کند؟

رحمی بکن به مردم عالم که هرکه هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
صائب تبریزی

با طفل آنچه جنبش گهواره می‌کند

بی‌طاقتی به این دل آواره می‌کند

ای عشق غافلی که جدا از حضور تو

آسودگی چه با من بیچاره می‌کند

از زخم خار نیست غمی تازه روی را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه