آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان
که به کتف برفکند چادر بازارگان
روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین
میزدگانیم ما، در دل ما غم بود
چارهٔ ما بامداد رطل دمادم بود
راحت گزدم زده، کشتهٔ گزدم بود
می زده را هم به می دارو و مرهم بود
هر که صبوحی کند با دل خرم بود
با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین
ای پسر میگسار، نوش لب و نوش گوی
فتنه به چشم و به خشم فتنه به روی و به موی
ما سهیکی خوار نیک، تازه رخ و صلحجوی
تو سهیکی خوار بد، جنگ کن و ترشروی
پیش من آور نبید در قدح مشکبوی
تازه چو آب گلاب، پاک چو ماء معین
در همه وقتی صبوح خوش بودی ابتدی
بهتر و خوشتر بود وقت گل بسدی
خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی
در شده آب کبود در زره داودی
آمده در نعت باغ عنصری و عسجدی
و آمده اندر شراب آن صنم نازنین
بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب
نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب
میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب
باشد بوی بخور، بوی بخار کباب
آخته چنگ و چلب، ساخته چنگ و رباب
دیده به شکر لبان، گوش به شکر توین
خوشا وقت صبوح، خوشا می خوردنا
روی نشسته هنوز، دست به می بردنا
مطرب سرمست را با رهش آوردنا
وز کدوی بربطی باده فرو کردنا
گردان در پیش روی بابزن و گردنا
ساغرت اندر یسار، شاهدت اندر یمین
کرده گلو پر ز باد قمری سنجابپوش
کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش
بلبلکان با نشاط، قمریکان با خروش
در دهن لاله مشک، در دهن نحل نوش
سوسن کافور بوی، گلبن گوهر فروش
وز مه اردیبهشت کرده بهشت برین
شاخ سمن بر گلو بسته بود مخنقه
شاخ گل اندر میان بسته بود منطقه
ابر سیه را شمال کرده بود بدرقه
بدرقهٔ رایگان بی طمع و مخرقه
باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه
خرمن در و عقیق بر همه روی زمین
چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته
زاغ سیه پر و بال غالیه آمیخته
ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته
وز سم اسبش به راه لؤلؤ تر ریخته
در دهن لاله باد، ریخته و بیخته
بیخته مشک سیاه، ریخته در ثمین
سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار
مرغ نهاد آشیانبر سر شاخ چنار
چون سپر خیزران بر سر مرد سوار
گشت نگارین تذرو پنهان در کشتزار
همچو عروسی غریق در بن دریای چین
وقت سحرگه کلنگ تعبیهای ساختهست
وز لب دریای هند تا خزران تاختهست
میغ سیه بر قفاش تیغ برون آختهست
طبل فرو کوفتهست، خشت بینداختهست
ماه نو منخسف در گلوی فاختهست
طوطیکان با نوا، قمریکان با انین
گویی بط سپید جامه به صابون زدهست
کبک دری ساقها در قدح خون زدهست
بر گلتر عندلیب گنج فریدون زدهست
لشکر چین در بهار بر که و هامون زدهست
لاله سوی جویبار لشکر بیرون زدهست
خیمهٔ او سبزگون، خرگه او آتشین
از دم طاووس نر ماهی سربر زدهست
دستگکی موردتر، گویی برپر زدهست
شانگکی ز آبنوس هدهد بر سرزدهست
بر دو بناگوش کبک غالیهٔ تر زدهست
قمریک طوقدار گویی سر در زدهست
در شبه گون خاتمی، حلقهٔ او بینگین
باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمدهست
کم سخن عندلیب دوش به گوش آمدهست
از شغب خردما لاله به هوش آمدهست
زیر به بانگ آمدهست بم به خروش آمدهست
نسترن مشکبوی مشکفروش آمدهست
سیمش در گردنست، مشکش در آستین
چون تو بگیری شراب مرغ سماعت کند
لاله سلامت کند، ژاله وداعت کند
از سمن و مشک و بید، باغ شراعت کند
وز گل سرخ و سپید شاخ صواعت کند
شاخ گل مشکبوی زیر ذراعت کند
عنبرهای لطیف، گوهرهای گزین
باد عبیر افکند در قدح و جام تو
ابر گهر گسترد در قدم و گام تو
یار سمنبر دهد بوسه بر اندام تو
مرغ روایت کند شعری بر نام تو
خوبان نعره زنند بر دهن و کام تو
در لبشان سلسبیل در کفشان یاسمین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزلیات شاعر دربارهی صبحگاه و جشن مینوشی است. شروع شعر با بانگ خروس و بیدار شدن میخوارگان از خواب است و دعوت به نوشیدن باده در صبحگاه و فراموش کردن غمهاست. شاعر به زیباییهای طبیعت و بهار اشاره میکند و لحظههای شاد زندگی را با تصاویری از گلها، پرندگان و باران توصیف میکند. او از لذت مینوشی و جشن و همچنین از زیباییهای معشوق سخن میگوید و بر این باور است که در این لحظات شاداب، همه چیز به زیبایی و خوشی میگذرد. در نهایت، شاعر به شاعری خود و الهاماتی که از طبیعت و عشق میگیرد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: صداى خروس به گوش میرسد و مؤذن اذان صبح را میگوید، در این هنگام، میخوارگان به تماشا نشستهاند و روز جدید را آغاز میکنند.
هوش مصنوعی: خسرو، چادر بازارگر را بر دوش انداخت و به سمت مشرق حرکت کرد.
هوش مصنوعی: نوشیدنی را بیاورید، که این به ویژه برای درمان ناامیدی و بیچارگی ما مفید است. بیایید در صبحانه بنوشیم، ای کسانی که در خواب هستید.
هوش مصنوعی: ما در حال نواختن و جوانخواری هستیم، اما در دلمان غم وجود دارد و راه حل ما برای این مشکل، نوشیدن مشروبات در صبح زود است.
هوش مصنوعی: به آرامی نیش زدم، کشتهای از نیش زخمها بود، آن هم به می و دارو و مرهمی تبدیل شده بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که با دل شاداب و خوشحال، نوشیدنی دلخواهی بنوشد و خوشبویی لبانش را به همراه داشته باشد، مانند کسی است که دو چهره زیبا و دلنشین دارد که زیبایی آنها را هرکس میبیند، مجذوب میشود.
هوش مصنوعی: ای پسر شرابنوش، بگذار لبهایت از رازها و زیباییها پر شود و چشمهایت به شور و فتنه آغشته باشد، همچنین چهره و موهایت هم به طرز دلربایی نمایانگر جذابیت و شگفتی باشند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که خوشرو و صلحطلب است، در حالی که بدتر از او کسی است که دچار خشم و جنگطلبی است.
هوش مصنوعی: قبل از من، شراب خوشبو را در ظرف مشکی بیاور، تازه و با طراوت مانند آب گلاب و پاکیزه مثل آب زلال.
هوش مصنوعی: هر زمان که صبح دلانگیز باشد، آغاز آن بهتر و خوشایندتر از زمانی است که گلها شکفته شوند.
هوش مصنوعی: در مرغزار، صدای دلنواز و رقصان تیم و عدي به گوش میرسد و آب آبی رنگ در زرهای از گل داوودی نمادی از زیبایی و شگفتی طبیعت است.
هوش مصنوعی: در وصف باغی زیبا و پر از رنگ و عطر صحبت میشود و همچنین به نوشیدنی و زیبایی خاص آن معشوق اشاره شده است.
هوش مصنوعی: بر روی دستم نوشیدنی نگذار، زیرا پیش از اینکه آفتاب طلوع کند، من میسوزم و میخورم، و همچنین گلاب را هم نمیریزم.
هوش مصنوعی: آنان که مینوشند، باید شراب خوشبو و گلابی داشته باشند، مانند عطر بخور و بوی دلنشین کباب.
هوش مصنوعی: نوازنده سازها آماده شده و با مهارت ساز زده است، در حالی که به زیبایی لبان تو نگاه میکند و گوش به صدای شیرین تو دارد.
هوش مصنوعی: بهتر است که لحظههای صبح را جشن بگیریم و از نوشیدن شراب لذت ببریم. هنوز در حالتی آرام نشستهایم و دستمان به سمت میرود.
هوش مصنوعی: موسیقیدان خوشحال را با راهش آوردند و از کدو، شرابی تهیه کردند و به او نوشاندند.
هوش مصنوعی: در مقابل تو، در حال رقص و شادی هستند و مشروب تو در سمت چپت قرار دارد، در حالی که محبوبت در سمت راستت حضور دارد.
هوش مصنوعی: گلو پر از آواز قناری است و سنجابی که لباس کبک را به تن دارد، مشک را در سوراخ گوش ریخته است.
هوش مصنوعی: پرندگان خوشحال و شاداب در کنار گلهای لاله سیاه، صدای خوشی از خودشان تولید میکنند و در دل زنبورها، عسل شیرین وجود دارد.
هوش مصنوعی: بوی خوش سوسن و کافور و گلهای زیبا که از بهشت اردیبهشت میآید، فضای دلپذیری را ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: درخت سمن branchهای خود را به دور گردن فرنگی گره زده بود و بین آنها گلهای زیبا و عطرآگین قرار داشتند.
هوش مصنوعی: ابر سیاه به سمت شمال حرکت کرده بود، در حالی که بدون هیچگونه خواستهای و بهطور رایگان از آن استقبال میشد.
هوش مصنوعی: باد سحرگاهی خرمن را پراکنده کرده بود و عقیق بر روی زمین را پوشانده بود.
هوش مصنوعی: یک زاغ سیاه با پر و بالی زینتی و زیبا به شاخه درخت خود آویخته است.
هوش مصنوعی: ابر بهاری از دور در حال حرکت است و با سمهای اسبش، در مسیر لؤلؤ مانند، قطرات باران را به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: در دهن لاله، بادی وزیده و عطر مشک سیاه را در باغی پخش کرده است.
هوش مصنوعی: سرو زیبایی بر روی دو لبه جویبار قد بر افراشته است، مانند دو ردیف چتر سبز که در یک صفحه جنگی قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: پرندهای در بالای درخت چنار آشیانهاش را ساخته است، درست مانند سپر چوبی که بر روی کتف سوارکار قرار دارد.
هوش مصنوعی: پرنده زیبای طاووس در میان مزارع به شکلی پنهان است، مانند عروسی که در اعماق دریا غرق شده و زیباییاش نمایان نیست.
هوش مصنوعی: در زمان سحر، ابزار و وسایلی آماده شده است و از کنار دریای هند تا خزران پیشرفت کردهاند.
هوش مصنوعی: ابر سیاه بر فراز شهر همچون تیغی تیز آماده برای حمله است و طبل جنگ به صدا درآمده و نشانههای خطر در حال ظهور است.
هوش مصنوعی: ماه جدیدی در آسمان در حال غروب است و در صدای فاخته، طوطیها آواز میخوانند و قمریها با نوای غمانگیزی ناله میکنند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که پرندهای سپید مانند بط به زیبایی و با دقت شسته شده و آماده است. در حالی که کبک دری، که نوعی پرنده است، پاهایش را درون نقیضهای از خون فرورفته است. این توصیف نشاندهنده تضاد بین زیبایی و زشتی، یا زندگی و مرگ است.
هوش مصنوعی: به بهار رسیدهایم و در این زمان زیبا، پرندۀ خوشخوان بر روی گلها نشسته است. در این فصل، مانند لشکری از چین، زیباییها و جذابیتها در طبیعت پراکنده شدهاند و همه جا را پر از رُشد و زندگی کردهاند. این زیباییها در سراسر دشتها و هامونها نمایان شده است.
هوش مصنوعی: لاله به سمت جویبار حرکت کرده و در آنجا حضور دارد. چادر او رنگ سبز دارد و آتش او زبانه میکشد.
هوش مصنوعی: در فضایی شگفتانگیز، بزرگی مانند طاووس نر حضور دارد که از زیباییاش موشکی سر برآورده است. این صحنه به گونهای است که گویی به دنیای پرواز و اوجگیری دعوت میکند.
هوش مصنوعی: پرندهای مانند هدهد، با زیبایی و شکوهی زینتی، بر روی سرش نشسته، در حالی که کبکی با نرمی و لطافت، گلی معطر بر گوش خود زده است.
هوش مصنوعی: گویی طوقی از قمری بر سر دارد که در نیمهتابلو یا مشکی رنگ ظاهر شده و حلقهای که به گردن دارد بدون سنگ قیمتی است.
هوش مصنوعی: حس شاعری دوباره در وجودم به شدت فعال شده است و صدای دلانگیز بلبل شب گذشته به گوشم رسیده است.
هوش مصنوعی: به خاطر شور و هیجان خرد، لالهها بیدار و هوشیار شدهاند. صدا و نداها در حال اوجگیری و دیوانگی هستند.
هوش مصنوعی: دختر زیبای عطرآگینی که بوی خوش مشک را همراه دارد، به اینجا آمده است. او زنجیری نقرهای به گردن دارد و مشکش را در آستینش پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو شراب را در دست بگیری، گل لاله به خاطر سلامتیات خوشحال خواهد شد و قطرات شبنم به خاطر دعوت تو شاداب خواهند گشت.
هوش مصنوعی: باغ خوشبویی از گلها و عطرها میسازد و از گلهای سرخ و سپید شاخههایی زیبا به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: بوتهی خوشبویی مانند گل، زیر نور خورشید، عطر و عسلهای لطیف را پرورش میدهد و جواهرهای با ارزشی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: باد خوشبو عطر خود را در لیوان و جام تو پراکنده کرده است، و مانند ابر، مرواریدهایی را در مسیر قدمها و گامهایت پخش کرده است.
هوش مصنوعی: دوستت با ناز و محبت، بر بدن تو بوسه میزند و مرغی که نماد داستانها و شعرهاست، شعری را به نام تو روایت میکند.
هوش مصنوعی: منظور از این بیت این است که افرادی زیبا و جذاب با صدای بلند و شوق و شوری، درباره تو صحبت میکنند و در لبهایشان نشانههایی از خوشی و طراوت وجود دارد. در دستانشان هم گل یاسمن، نماد زیبایی و خوشبوئی، را دارند که بر زیبایی و جذابیت آنها میافزاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین
هر که صبوحی کند با دل خرم بود
با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین
پیش من آور نبید در قدح مشکبوی
[...]
عالم جان خاص توست نوبه فرو کوب هین
گوهر دل خاک توست رد مکن ای نازنین
منتظران تواند مانده ترنجی به کف
رخش برون تاز هان، پرده برانداز، هین
کیست ز مردان که نیست تیغ تو را هم نیام؟
[...]
مرد که فردوس دید، کی نگرد خاکدان
و آنک بدریا رسید ، کی طلبد پارگین
مهره نگر، گو مباش افعیِ مردمگزای
نافه طلب، گومباش آهویِ صحرانشین
دوش مرا گفت عقل از سر رای زرین
کای پسر احباب را بر دو جهان بر گزین
جز دم ایشان مزن جز درِ ایشان مرو
جز دل ایشان مجوی جز رخِ ایشان مبین
بس ز وجود و عدم تا به کی از کیف و کم
[...]
ای مه رخسار تو مطلع صبح یقین
غاشیه کبریات شهپر روح الامین
آینه دار رخت عارض ماه تمام
تکیه گه منبرت پایه چرخ برین
سایه قد تو دید در چمن دلبری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.