محسن در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۴۴ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - صید غرقه در خون:
منظور از ترکش در مصرع اول بیت اول و ترکش در مصرع دوم بیت اخر چیست؟ ممنون میشم راهنمایی کنید.
علی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:
حضرت حافظ العیاذ بالله کافر و ملحد بوده اینه که اگر به خودشون زحمت بدن و دیوان حافظ رو بخونن متوجه میشن که ایشان فردی موحد بوده اند.
ابیاتی مثل:
1-هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ/ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
2- صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
3-چون احمدم شـفـیع بود روز رسـتخیز
گو این تن بـلاکش مـن پـرگنـاه بـاش*
آن را که دوستی علی نیست کافر است
گـو زاهـد زمانـه و گو شـیخ راه بـاش*
امـروز زنـده ام بـه ولای تـو یا عـلی
فردا به روح پـاک امامان گـواه بـاش
قبر امام هشـتم و سـلطان دیـن رضـا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
اما اینکه فقهای خشک مذهب و خشک مغز متعصب و متظاهر حضرت خواجه را کافر و ملحد خطاب میکردند، از این جهت بوده که افکار و اعمال و همچنین رای های باطل ایشان را به نقد می کشیده و در صدد احیای دین حقیقی و آزاد کردن مردم از بندگی جهل و تلبیس آنان بوده است.
خَموش در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸ - در راه زندگانی:
ایام شباب، روزگار عطش گرفتن برای فهم ناگفته های زندگی، و آنچه که فراتر از وجود و نفوس مان و حتی ظرفیت هایمان است، و آنچه که نباید فهنید... محاولت برای اینکه فکر محدود خود را چراغی بر ادراک و اکتشاف ناگفته ها و ناشنیده ها کنیم، چراغی بر تخیلات که در افکار خود بدان بازی میدهیم و خواهان تحقق بخشیدن به آن در دنیای خارج از چارچوب ذهن تاریک هستیم؛ غافل از آنکه پرده ها در پشت پرده های صحنه زندگانی است و ما تنها جزء کوچکی از این بازی هستیم و موظف به ایفای نقشی که باید انجام دهیم، همان راهی که قبلا رسم کرده ایم و اکنون برای گذشته رسم میکنیم.روزی که شمع چراغ جوانی کم سو تر شد خواهیم فهمید که چیزی نخواهیم فهمید و چیزی فراتر از مرزهای ذهنمان دستگیرمان نخواهد شد... گاهی باید آنچه را که نخواهیم فهمید قبول و با تمام وجود بدان اعتماد کنیم (جوانی هست و لذت عشق جوانی)... در جستجوی عمر جاودانی، گم نکنیم جوانی؛ که روزی خواهیم طلبید، مجدد این جوانی... (برداشت متفاوت ذهن مکدر یک مشتاق در گوشه ای از خانه ای در سرزمینی )
پوریا بهارلو در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:
یاد باد آن روزگاران یاد باد
زیبا روز در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:
مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید .
مسلمان یعنی تسلیم شده .می فرماید ای تسلیم شدگان تسلیم این یارم شوید که چنان لطفش فراگیر شده است که کافر هم در برابر او شرمش می آید سرکشی کند
علی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۲۴:
مصرع سوم کلمه آخر پست هست. عالم پست، عالم خاکی. منظور این دنیاس و عالم فانی.
عالم بست معنی ندارد. احتمالا اشتباه تایپی است لطفا تصحیح کنید. ممنون.
زیبا روز در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱:
با تو برهنه خوش ترم جامه ی تن برون کنم .... نظیر این معنی را در مثنوی هم داریم
من شدح عریان ز تن او از خیال
می خرامم در نهایات الوصال
سینا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:
کلام بزرگانی چون حافظ، سعدی، عطار، عراقی و ... با عبور از حنجره خسروی آواز ایران ترکیبی از عرفان و فرهنگ را برای پارسی زبانان به ارمغان آورده است.
درود بر تمامی آمیختگان عرفان و فرهنگ
محسن در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸:
بیت اول به طریق دیگری توسط استاد ایرج خوانده شده است:
در مجلس اگر با منمسکین نظری داشت
دانند حریفان که در او هم نظری بود
حمید کریلی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:
با احترام به نظر همۀ اساتید، تصور میکنم ترکیب "قلب سیاه" در ارجاع به واژگان "زر" و "کیمیا"در بیت چهارم و احاطۀ بیمانند حضرت حافظ بر صنعت ایهام اشاره به فلز بیقدر و سکۀ تقلبی نیز هست.
nabavar در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
گرامی احسون
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
میگوید: اگر در پی آنی که در حضور حضرت حق باشی از او غفلت مکن
تا آنکه به آرزویت برسی دنیا و آنچه درو هست را به دور انداز و فراموش کن .
سید حسن در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۶:
سلام علیکم . غزلی با چهار بیت ... در حالی که گفته می شود غزل باید بیش از 5 بیت داشته باشد
احسون در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سلام میشه لطف کنین یه ترجمه تحت اللفظی از بیت آخر ارائه بدین؟؟؟؟؟❤
فولاد قرچه داغی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۰:
این شعر پیر منم جوان منم مربوط است به شاعر ترک عمادالدین نسیمی دقت کنید در اجای اواز سامی یوسف هم اشاره میکند به نان نسیمی
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
سلام آقا رضا
ممنون که هستی و به این سادگی و روانی غزل ها را برای ما معنی می کنی.
هر روز به امید نوشته های شما به گنجور و غزلیات حافظ میآیم.
سپاسگزارم
یزدانی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۳:
این شکلی هم خوندم:
کس نیست که تا بر وطنِ خود گرید
بر حالِ تباهِ مردمِ بد گرید
دی بر سر مردهای دوصد شیون بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید.
حمیدرضا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:
در نسخه دیگری اینجور دیده ام که مفهوم رابهتر میرساند.هیچکس بی دامن ترنیست درعالم ولی .....خلق میپوشند ومادرآفتاب افکنده ایم.
یکی (ودیگر هیچ) در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۰:
به نام او
حقیقت همیشه ساده است ولی ساده ترین حقایق در زمینه گم می شوند. باور ناپذیر می گردند و کسی براحتی حاضر به پذیرفتن آن نیست!!!
ای غایب از این محضر از مات سلام الله
وی از همه حاضرتر از مات سلام الله
چه کسی در اینجا حضور ندارد ؟! بدون شک خدا !
و چه کسی حاضرتر از همه در اینجاست؟! بدون شک خدا ! از ما بر تو سلام ای خدا !!
ای نور پسندیده وی سرمه هر دیده
احسنت زهی منظر از مات سلام الله
ای برترین نور و ای جلا دهندهء چشمان بینا
آفرین و احسنت بر تو که اینهمه نظرگاه آفریدی از ما بر تو سلام ای خدا !!
ای صورت روحانی وی رحمت ربانی
بر مؤمن و بر کافر از مات سلام الله
ای جلوهء روحانی و ای رحمت الهی که بر مومن و بر کافر سایه رحمت خود را گسترده ای از ما بر تو سلام ای خدا !!
چون ماه تمام آیی و آن گاه ز بام آیی
ای ماه تو را چاکر از مات سلام الله
هنگامی که بصورت کامل خود را آشکار می کنی سقف آسمان (که در اندیشهء ماست) گشوده میشود و تو جلوه می کنی
ماه خدمتگزار کوچک توست از ما بر تو سلام ای خدا !!
ای غایب بس حاضر بر حال همه ناظر
وی بحر پر از گوهر از مات سلام الله
ای آنکه از دید ما غایبی ولی در همه جا و بر همه احوال حاضر و ناظری
و ای آنکه دریای عظیم وجودت پر از گوهر های بی مثال است از ما بر تو سلام ای خدا !!
ای شاهد بینقصان وی روح ز تو رقصان
وی مستی تو در سر از مات سلام الله
ای مشاهده گر بدون کم و کاست و ای کسی که روح و جان از تو سرچشمه گرفته است
و ای کسی که سر مستی ما از عطر وجود توست از ما بر تو سلام ای خدا !!
ای جوشش می از تو وی شکر نی از تو
وز هر دو تویی خوشتر از مات سلام الله
ای آنکه سرچشمهء شراب الهی تو هستی و شیرینی شکر از تو ست
و از هر دو اینها عالی تر و بهتر وجود خود توست از ما بر تو سلام ای خدا !!
شمس الحق تبریزی در لخلخه آمیزی
هم مشکی و هم عنبر از مات سلام الله
خورشید حقیقتی و به عطر و عود آمیخته گشتی
تو خود سرچشمهء مشک و عنبر هستی از ما بر تو سلام ای خدا !!
برگ بی برگی در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
چنگ و عود که از سازهای قدیم هستند نمادی از هستی میباشند که آهنگ زندگی را می نوازند و ریتم زندگی و قضا و کن فکان را در اختیار داشته ، تاکید و تقریر میکنند که باده عشق و معرفت را پنهانی خورید یعنی انسان با شروع کار بر روی خود بمنظور یکی شدن با خدا و زنده شدن به او نباید مردم را از این امر آگاه کند چرا که انسانهایی هستند که به هیچ وجه قصد رها شدن از من ذهنی خود را نداشته و علاوه بر آن تمایلی ندارند دیگران هم اقدامی در زدودن دردها و هم هویت شدگی های خود انجام دهند پس با انواع شگردها که حافظ در ابیات بعد به آن می پردازد شخص سالک تازه کار را از ادامه راه منصرف میکنند و یا اصطلاحن سالک را بر مبنای شرع ذهنی خود تعزیر میکنند یعنی که حد می زنند و با قانون خود هر چه بخواهند برسر او می آورند تا شخص سالک توبه کرده و از راه عشق باز گردد عرفا و بزرگان بر این خطر پیش روی سالک تاکید فراوان داشته اند که برخی را مرور میکنیم:
حافظ :
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حق او کس این گمان ندارد
مولانا :
هر که داد او حسن خود را در مزاد
صد قضای بد سوی او رو نهاد
دشمنان او را از غیرت می درند
دوستان هم روزگارش میبرند
عطار :
چو عشق دلبران گنج روانست
چنان بهتر که اندر دل نهانست
برو در عاشقی می سوز و می ساز
مکن راز دل خود پیش کس باز
و بار دیگر مولانا :
بر بند در خانه ، منمای به بیگانه
آن چهره که بگشادی ، وآن زلف که بربستی
باز هم او:
چراغست این دل بیدار ، به زیر دامنش می دار
از این باد و هوا بگذر ، هوایش شور و شر دارد
و ابیات دیگر که درحوصله این مقال نیست و همگی این بزرگان ،سالکان راه را از ابراز سلوک و پیشرفت معنوی منع و تاکید کرده اند می ایزدی را پنهانی بنوشید .
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
در این بیت لسان الغیب به دلایل این امر پرداخته و میفرماید انسانهایی که گرفتار خود کاذبشان هستند اگر آگاه شوند که شما به می ایزدی دسترسی داشته و از آن بهره میبری پس مصمم میشوند که آبروی عشق را برده و رونق کار شما را به عنوان عاشق از بین ببرند ، اما چگونه ؟ در مصرع دوم پاسخ میدهد که اگر شما جوان باشید با وسوسه هایی از این دست که تورا با این سن کم چه به عاشقی و طلب می خرد و معنویت ، برو و خوش باش و همانند سایرین از زندگی خود لذت ببر که هنوز سالهای بسیار فرصت بازگشت به خدا و معنویت برای تو وجود دارد و اگر پیر باشید شما را سرزنش میکنند که دیگر از وقت تو گذشته و فرصتی برای عاشقی نداری و با القای حس گناه و خبط شما را از ادامه راه مایوس میکنند و این عیب جویی و سرزنش ها انسان را در هر سنی که باشد از راه و طریقت معنوی باز میدارد .آبروی عشق را میبرند یعنی با انصراف سالک از ادامه راه ، قدرت عشق را به سخره میگیرند.
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
اما انسان هایی که با استهزاء و یا دلیل و برهان سالک راه عشق را از ادامه راه منصرف میکنند خود در زندگانی بجز تیره روزی و مرکزی که با انباشت شهوات دنیوی تیره و تار گردیده است هیچ حاصل و بهره ای نبردند اما هنوز در خیال باطل خود بسر میبرند که اکسیر میکنند یعنی که به گمان خود خاک را تبدیل به طلا میکنند .برخی از مردم با ثروت اندوزی و برخی با باور پرستی ، برخی با هم هویت شدن با علم ودانش خود و برخی با شهرت و مقام خود و قس علیهذا همگی را گمان براین است که کیمیا گرند و تولید زر میکنند اما این زر تقلبی بوده و آنان می پندارند که چیزهای با ارزشی بدست آوردند و در این بین سالکِ پوینده راهِ عاشقی نیز بدلیلِ ابرازِ کارِ معنوی به چنین انسانهایی از این خیال و پندارِ کیمیا گری مبرا نبوده و جز قلبِ تیره بهره ای نمی برند.گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
بنظر میرسد این قولِ پیرِ مُغان و راهنمایانِ معنوی باشد هم راستا با معنیِ بیتِ نخست و توصیه به سالکانِ طریقت مبنی بر عدمِ اظهارِ عاشقی و نپرداختن به گفت و شنیدِ رموزِ عشق در بینِ اغیار، به همان دلایلی که ذکر شد، اما در مصراع دوم مشکل این است که این توصیه بزرگان را تقریر می کنند، یعنی مُغرضان سهوَن و با برداشتِ غلط و یا عامدانه این حکایت را به گونه ای دیگر واگویه می کنند یعنی میگویند ببینید آن پیر و بزرگ نیز سخنِ ما را می گوید که در پیِ عشق و عاشقی و دریافتِ رموزِ آن نروید و در این باره گفت و شنود هم نکنید.
ما از برون درشده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند
صد در اینجا نشانه کثرت بوده و حافظ میفرماید همه ما انسانها بوسیله چیزهای بیرونی گرفتار و مغرور فریب هایی که خورده ایم شده ولی گمان میبریم اکسیر میکنیم، سالکِ طریقت نیز از این غرور و صدها فریب مستثنی نبوده و در امان نخواهد بود، او با اندکی پیشرفتِ معنوی فریب خورده و گمان می بَرَد کار تمام است، پس با غرور و نگاهی از بالا به دیگران می نگرد، حافظ میفرماید باید صبر کرده تا ببینیم درون پرده و از سوی چنگ زندگی چه آهنگی میزنند و کن فکان چه تدبیری برای او دارد ، تدبیر زندگی ممکن است هدف قرار دادن یک یا چند تایی از چیزهایی باشد که انسان در مرکز خود قرار داده و آنها را اصل گرفته و با آسیب دیدن آنها ، این احتمال هست که او به خود آمده و از خواب ذهن بیدار شود، همچنین برای بیدار نمودنِ سالکِ مغرور نیز آزمون هایی در نظر میگیرد، برای مثال پساز مدتها کارِ معنوی، زندگی به ناگهان تدبیری میاندیشد تا با اتفاقاتی سالک را خشمگین کند و یا بر چیزی یا رویِ زیبایی طمع ورزد و یا کینه توزی و حسِ انتقام را در وی برانگیزد، و همه اینها تدابیری هستند از درونِ پرده تا سالک از نقص، غرور و فریبِ خودِ کاذبش آگاه شده و به راه و خویشِ اصلی بازگردد.تشویشِ وقت، پیرِ مغان می دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می کنند
وقت از اصطلاحاتِ صوفیانه است که دَم و لحظه وصل و حضور است، اما حافظ آن را برایِ پیرِ مغان دلیل و راهنمایِ طریقت بکار می برد تا مرزبندی هایِ ذهنیِ ما را در هم بشکند یعنی از بینِ هزاران صوفی نیز می توان پیرِ مُغان یا راهنمایِ معنوی یافت و طیِ طریق نمود، پس حافظ در ادامه بیتِ قبل می فرماید این سالکان و پیروانِ پیرِ مغان را ببین که با اینگونه خام دستی ها چگونه وقت و حضورِ پیر را مشوش می کنند و بار دیگر او را به واکنش وادار می کنند، همچون معلمی که از دستِ دانش آموزان و کارهایِ اشتباهِ آنان کلافه می شود و تمرکزِ خود را از دست می دهد، پیر هم از سالکانِ عجول و سرسری نگر به کارِ معنوی و عدمِ بکارگیریِ توصیه هایِ پیرِ خود وقت و اوقاتِ حضورش به تشویش و نگرانی از سرانجامِ کارِ رهپویانِ طریقتِ عاشقی مبدل می گردد.
صد مُلکِ دل به نیم نظر می توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می کنند
حافظ خطاب به سالکانی که با رفت و بازگشت هایِ خود به ذهن موجب نگرانیِ پیرِ مغان شده اند می فرماید رسیدن به وقت و حضور آنقدرها هم دشوار نیست، پس اگر سالک نظر و چشمِ جان بینی حتی بصورت نصف و نیمه بیابد می تواند با ارزشِ آن چشمِ نظر صدها مُلکِ دل را بخرد، یعنی فضای درونی را تا بینهایتِ خدا گسترده و باز کند، در مصراع دوم ادامه می دهد اگر این معامله سودمند در کارِ معنوی و سلوک یعنی دادنِ تعلقات و دلبستگیهای اینجهانی و خریدنِ صدها مُلک به درازا می کشد قصور از خوبان و سالکانِ راهِ عشق است و نه دشواریِ بیش از حدِ راه.
قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می کنند
پس حافظ پویندگانِ راهِ عشق را به دو دسته تقسیم می کند، اول آنان که به جدیت و جهدِ تمام راه را ادامه دادند تا به وصلِ حضرت دوست رسیدند و سعادتمند شدند، و دسته دیگر آنانی هستند که جبری بوده و موفقیتِ خود را در طریقت به تقدیر و خواستِ خداوند حواله می کنند که بدونِ شک از در راه ماندگان خواهند بود و موجبِ تشویشِ وقتِ پیرِ مُغان.
فی الجمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دهر
کاین کارخانه ایست که تغییر می کنند
حافظ در ادامه بیت قبل میفرماید روی هم رفته به ثباتِ دهر اعتماد مکن زیرا که چرخ از این بازی ها بسیار دارد، یعنی این قاعده ذکر شده همیشگی و دارایِ ثبات نیست و کارخانه دهر بسیار متغیر است، ممکن است سالکی سالهایِ متمادی کار کند اما به نتیجه نرسد و احتمال دارد دیگری با عنایتِ زندگی با سرعتی باورنکردنی به وقت و حضور برسد و راهِ صد ساله را یک شبه طی نماید.
مولانا نیز در این رابطه می فرماید؛
این رَهِ چنین دراز به یک دم میسر است
این روضه دور نیست چو رهبر تو ر رضاست و این بیت؛
یک زمان کار است بگذار و بتاز / کارِ کوته را مکن بر خود دراز
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
پسحافظ رندانه و بمنظورِ پرهیز از تزویر، خود را مثال زده و می فرماید اگر می بینید حافظ هم در راه مانده بدلیل این است که با تزویر و ریا و فریبکاری طیِ طریقِ عاشقی می کند، پستو ای سالکِ طریقت میِ خود را بنوش و به دیگر پویندگانِ راهِ معرفت کاری نداشته باش، زیرا اگر نیک بنگری حافظ نیز همچون شیخ و مفتی و محتسب تزویر و ریا می کند وگر نه که تا کنون با اینهمه کارِ معنوی به مقصد نزدیک شده بود.!!! یعنی با پرهیز از تزویر و غرور و برکناری از فریب است که می توان در این راه به موفقیت دست یافت.
پاینده ایران در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶: