گنجور

 
حافظ

صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست

بیار نَفحِه‌ای از گیسوی مُعَنبَر دوست

به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم

اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار

برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست

منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات

مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست

دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است

ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست

چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد

چو هست حافظِ مسکین غلام و چاکر دوست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۱ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۶۱ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۶۱ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۶۱ به خوانش اهورا هورخش
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۶۱ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
خواجوی کرمانی

دل صنوبریم همچو بید می لرزد

ز بیم درد فراق تو ای صنوبر دل

حافظ

همین شعر » بیت ۵

دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است

ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست

فیض کاشانی

صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

بیار سوی محبان پیامی از در دوست

وگر چنان که در آن حضرتت نباشد یار

برای دیده بیاور غباری از در دوست

غبار درگه او توتیای دیده کنیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه