الهه (نازی) صادقلو 🌐
الهه (نازی) صادقلو در ۴ روز قبل، چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
بسیار صبر باید تا آن طبیبِ دل را
در کویِ دردمندان روزی گذر بباشد
الهه (نازی) صادقلو در ۵ روز قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:
به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت
طفل باشد که به بانگِ جرسی برخیزد
سنگ وش در رهِ سیلاب کجا داری پای
هرکه زین راه به بادی چو خَسی برخیزد
الهه (نازی) صادقلو در ۱۰ روز قبل، چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
راست گویی میان تهی جرسی ست
الهه (نازی) صادقلو در ۱۲ روز قبل، سهشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
وفایی گر نمی یابی زِ یاری
مده دل! گر نگارستانِ چین است
الهه (نازی) صادقلو در ۱۳ روز قبل، دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
رنج بین و گنج یاب!
الهه (نازی) صادقلو در ۱۴ روز قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۴۱ در پاسخ به Mahdi Izadi دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴۱:
اتفاقا سعدی بسیار مطلع بوده است.
بیش از ۵ درصد از شاهنامه فردوسی مربوط به اسکندر است. و ۲۰درصد از خمسه نظامی گنجوی به اسکندر پرداخته است و هر دو به نیکی از اسکندر یاد کرده اند که هر دو قبل از سعدی و جز منابع مطالعاتی سعدی بوده است.
بهرحال کشورگشایی و جنگ , جز خرابی چیزی دیگر عاید مردم نمی کند, حال چه زمان اسکندر باشد یا زمان عمربن خطاب, یا چنگیز یا تیمورلنگ و یا ...
الهه (نازی) صادقلو در ۱۴ روز قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴۱:
بزرگش نخوانند اهلِ خرد
که نامِ بزرگان به زشتی بَرَد
الهه (نازی) صادقلو در ۱۵ روز قبل، جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:
اعراف محلی برای حیوانات است.
چون حیوانات نیز همچون انسان روح دارند و بعد از پایان زندگی دنیوی در اعراف ادامه زندگی خواهند داشت.
الهه (نازی) صادقلو در ۲۱ روز قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۵ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۴:
شاخِ گاوِ نَر اگر خَر داشتی
نسلِ آدم از زمین برداشتی
الهه (نازی) صادقلو در ۲۲ روز قبل، شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۹:
شاید به چند دلیل جهود بودن همسایه, نکته منفی برای خرید آن خانه محسوب می شده است:
۱. یهودیان معمولا شراب خانگی درست می کردند و می فروختند که باعث رفت و آمد افراد غریبه و رند و بعضا اراذل و اوباش به آن کوچه و محله می شده است.
۲. مجوز راه اندازی خانه های عمومی, دارالطیب, به غیر مسلمانان داده می شده است!
۳. یهودیان همانگونه که امروز نیز در بانکداری سرآمد دیگران هستند در گذشته نیز تحت حمایت حکومت ها به امر رباخواری می پرداختند که باعث رفت و آمدهای غیرمعمول به آن کوچه و همسایگی می شده است.
در پایان, قدیس ساختن از سعدی اشتباه است. سعدی فردی رند, دنیا دیده و شیرین زبان است که تجربیات و یافته های خوب یا بد خود را صادقانه برای ما بازگو می کند.
سجادشهر> مشهد> { ۲ سپتامبر ۲۰۲۳}
الهه (نازی) صادقلو در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۷ - حکایت:
چنین است گردیدنِ روزگار
سبک سیر و بد عهد و ناپایدار
منه بر جهان دل که بیگانه ای است
چو مطرب که هر روز در خانه ای است
نه لایق بود عیش با دلبری
که هر بامدادش بُوَد شوهری
الهه (نازی) صادقلو در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۱ در پاسخ به نونا دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۹ - گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی:
اگر بزرگ و صاحب منصبی که به اطاعت و حکمِ تو گردن نهاده, عزیز و محترم شماری, دیگر بزرگان نیز بخاطر این رفتارِ خوبِ تو به تبعیت از او به اطاعتِ تو در می آیند.
الهه (نازی) صادقلو در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:
قافیه های این غزل کم نظیر است:
صحبتِ یاران
وقتِ میخواران
انفاسِ هواداران
گلبانگِ دل افگاران
شب هایِ بیداران
خوش باشیِّ عیّاران
کارِ سبکباران
احوالِ جهانداران
الهه (نازی) صادقلو در ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۳۶ - حکایت:
خدایِ بلندی و پستی تویی
ندانم چه یی هرچه هستی تویی
الهه (نازی) صادقلو در ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۲ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:
رضایِ گرامی
ممنون که به این سادگی و روانی این غزل بسیار زیبا و مفهومی را شرح دادی, سَرَت همیشه سلامت, دَمَت همیشه گرم و دِلَت سرشار از عشق که حقیقتا حافظانه می نویسی.
در مورد سبکباران, بار به معنی بارِ مسئولیت و حقوق دیگران نیز می توان تعبیر کرد. سبکبار کسی است که حقی بر گردنش نیست که بخواهد گرفتار باشد, آزاد و فارغ!
هوادار پارسی عاشق یا مشتاق است,مهربان نیز به معنی عاشق می باشد که مهر پارسیِ عشق است.
همچنین, وقتِ گُل, وقتِ میخواران, وقت در اینجا روزگار, زندگی
سجادشهر> مشهد> {۱۵ آگوست ۲۰۲۳}
الهه (نازی) صادقلو در ۲ ماه قبل، شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۹ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:
سپاس از همدردی شما
الهه (نازی) صادقلو در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:
دی یا همان گذشته, یا خوب بوده و یا بد, که یادآوری آنها حاصلی جز غم و اندوه دوباره و یا حسرت و افسوسِ مضاعف نخواهد داشت!
گذشته یِ خوب, چیزی جز یک خوابِ خوش نیست! و گذشته یِ بد همچون کابوسی است که سپری شده است!
نکته قابل تامل از فرهنگ ایران باستان در مورد فراموش کردن حوادث گذشته, این بوده که گورستان برایِ مُردگان خود نداشته اند. چون بر این باور بوده که قبرستان خاطرات تلخ و بعضا شیرین را برای بازماندگان یادآور خواهد شد. به همین دلیل چند تپه یا کوه را معین می کردند و اجساد مردگان را بر بالای آن قرار داده تا توسط پرنده ها خورده و تجزیه شوند و هیچ اثری باقی نماند. این تپه ها را "گَم" می نامیدند که بعد از حمله اعراب و اشغال ایران به "غم" تغییرِ نام داد. بعدها حصاری بالای قلّه هایِ گَم ساخته شد که نام دَخمَه به خود گرفت!
بنابراین:
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست / خوش باش و زِ دی مگو که امروز خوش است
کوچه بیوک> یزد {۱۶ ژولای ۲۰۲۳/ ۵ روز پس از مرگِ مادر}
الهه (نازی) صادقلو در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۸ - موعظه:
السلام ای بعدِ ما آیندگانِ رَفتنی
بر شما خوش باد این غم خانه یِ ناماندنی
این بیت را روی قبرِ برادرم حک شده دیدم!
کوچه بیوک> یزد> ایران {۱۴ جولای ۲۰۲۳}
الهه (نازی) صادقلو در ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:
این یک دو سه روزِ نوبتِ عُمر گذشت / چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غمِ دو روز مرا یاد نگشت / روزی که نیامدست و روزی که گذشت
- یک دو سه روز: اشاره به کوتاهی عمر دارد!
- نوبتِ عُمر: فرصتِ زندگی کردن
- چون آب به جویبار و چون باد به دشت: اشاره به شتابِ عمرِ گذران دارد (فرصتِ زندگی هم کوتاه است و هم شتابان)
شاید حافظ هم نیم نگاهی به این رباعی داشته است که می گوید:
هر وقتِ خوش که دست دَهَد مغتنم شمار / کَس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست
پیوندِ عُمر بسته به مویی ست هوش دار / غمخوارِ خویش باش, غمِ روزگار چیست?
مشهد> ایران> {۵ ژولای ۲۰۲۳}
الهه (نازی) صادقلو در ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:
این کهنه رباط را که عالَم نام است / وآرامگه اَبلَقِ صبح و شام است
بزمی ست که وامانده یِ صد جمشید است / قصریست که تکیه گاه صد بهرام است
- کهنه رباط: کاروانسرای قدیمی که در آن موقت و کوتاه در آن اقامت داریم. کهنه نسبت به مدت زندگی ما در آن بسیار قدیمی است و اشاره به این دارد که مورد استفاده یِ درگذشتگان و مردگان هم بوده است.
- عالَم: جهان, دنیا
- آرامگه اَبلَق: خوابگاه سیاه و سفید که با ورودِ روز و شب به آن رنگ آن سفید و سیاه می شود. دنیا همچون خوابگاهی است که رنگِ آن با آمدن روز و شب تغییر می کند. در اینجا خیام این تغییر رنگ را به سکونتِ موقتی روز و شب در این کاروانسرا تشبیه کرده است.
- بزم: پارتی و مهمانی, مجلسِ عیش و نوش, # رزم
- وامانده: به ارث رسیده, میراث
- صد: نشانه کثرت, تعدادِ بیشماری
- تکیه گاه: محل استراحت و آسایش, در اینجا مجازا تخت و گاه (کاخ و قصر)
در این رباعی خیام باز تاکید بر زندگیِ کوتاه و بی وفایی این دنیا دارد. با آوردن نام های جمشید و بهرام که هر دو در اوج عزت و لذت بودند این نکته را خاطرنشان می کند که دنیا به این دو با این عظمت و شکوه وفا نکرد ماکه جایِ خو داریم! شاید غزل ۳۷ دیوان حافظ از این رباعی الهام گرفته باشد:
بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیاد است / بیار باده که بنیادِ عُمر بر باد است
مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد / که این عجوز عروسِ هزار داماد است
نشانِ عهد و وفا نیست در تبسمِ گُل / بِنال بلبلِ بیدل که جایِ فریاد است
- قصرِ اَمَل: کاخِ آرزوها
- بیار باده: شراب را بیاور, بیا شاد باشیم و شادمانی کنیم و غصه یِ زندگیِ کوتاه این دنیایِ بی وفا نخوریم!
- مجو درستی عهد: انتظار وفا و وفاداری نداشته باش
- که این عجوز, عروس هزار داماد است: که این دنیایِ پیر, به عقد و نکاح همه در میآید ولی به هیچ یک وفا نمی کند. در اینجا صفت عجوز به این نکته اشاره دارد که انسان اینقدر عاشق و شیفته یِ این دنیا می شویم که زشتیها, کهولت و فرتوتی و چینِ و چروکهایِ این عروس سالخورده را ندیده و او را همچون دوشیزگانِ پاکدامن قلمداد می کند, عروسِ دنیا هم زشت و چروکیده است و هم بی وفا,خلاصه در یک کلام در کمالِ زشتی به هیچ شوهری جوابِ رد نمی دهد! برای همین است که بعضی از روانشناسان عاشقی را با جنون یکی دانسته اند چرا که عاشق هیچ کدام از زشتیها را ندیده و بعضا زشتیها را زیبایی نیز می پندارد!
تورنتو >اونتاریو> کانادا {۲۸ ژوئن ۲۰۲۳}