همایون
همایون در ۱ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۷:
همایون این غزل میخوان حدیث جام جم میدان
ز زیبایی همه آیینه ها اشکست اندیشه
همایون در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۳:
غزل حیرانی
نخستین ویژگی انسان، حیرانی است
احساس شگفتی، بودن انسان را رقم میزند
این احساس در حیوان تا حد ترس و گرسنگی فراتر نمیرود
در انسان اما این شگفتی هرگز حد و مرز نمی شناسد و بسیار بالاتر از عشق می پرد و عشق سایه آن بر روی زمین است
جلال دّین حیرانی را دلبر عقل می نامد و عقل را به تماشای دلبرش فرا میخواند
مستی هنر انسان است در برون جستن و بکار گرفتن حیرانی و پرواز با بال حیرانی
همایون در ۳ ماه قبل، شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۸:
از غزل های سخت مستی
مستی راه جدا شدن از جهان طبیعت و جهان ابزاری و جهان مصرفی و جهان گم شدگی انسان در سلسله نیازها و وابستگی هاست، اما جهان مستی هم مشکلات خودش را دارد بخصوص که اگر مستی چنان بالا بگیرد که راه خانه را گم کنی و کسی هم در این مستی نمیتواند کنارت باشد، حداقل جلوی شکستن و درهم ریختن و برهم ریختن را بگیرد، اکنون یک نوای روح انگیز و فرح بخش و آسمانی سخت کارساز میشود که از دست هرکسی برنمی آید جز چنگی غیبی و زهره آسمانی
وگرنه کار با طبیب و دارو چاره نمیشود این همه مستی و سستی و بی چارگی از برکت شمس و دوری او است که اگر شمسی پیدا شود انسان به اوج یکپارچگی و هماهنگی خود میرسد و وقتی هم که نیست چون ساقی الست دمادم می در پیاله روح آدمی می ریزد و انسان را به میهمانی چنگیان غیبی فرا می کشد و پیوندی نو و پیامی تازه می آورد
همایون در ۳ ماه قبل، شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴:
غزل وجود
جلال دین اینجا تا بیت هفتم میخواهد همه را مست کند تا صحبت خود را از بیت
می میاور زان بیاور که می از وی جوش کرد
آغاز کند و از وجود بگوید
همه را مست میخواهد حتی اگر می خوشه انگور لازم است برای خواب آلودگان و می دُردانگیز برای صافیان و می پالوده برای صوفیان، تا از وجود بگوید که همه از آن موجود میشوند وجودی که در عدم جای دارد و موجود نیست و هر روز نو را پدید می آورد و هرکس که از راه دل با وجود رابطه دارد چون شمس هر روز مشرقی تازه می آورد
او گشودگی به وجود را پشت سر نهاده و بادپیمایی و افشاندگی را از وجود می آورد و برندگی و درندگی را با خنجر وجود، تا هر چه خواب آلودگی و غم فرسودگی را بدرد و از انسان دور سازد
همایون در ۳ ماه قبل، جمعه ۴ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:
هستی مرتبه دارد جهان پایین ترین است و دنیای ما بالاتر است و قلمرو جان بالاتر و زندگی انسان بالاتر و پهنه وجود بالاتر و سپاهان عدم بالا ترین
انسان با دل به همه بالایی ها راه دارد
از راه حس تنها با موجودات میتوان ارتباط داشت نه وجود
وجود موجود نیست، بلکه خود در عدم است
همایون در ۳ ماه قبل، جمعه ۴ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴:
به به چه غزل شاهکاری از وجود و مستی آن
سپاس هنگامه عزیز با روشنگری در واژگان
عنقود: خوشه انگور
مغمود: پوشیده و در نیام
چندسدسال پس از جلال دّین عزیر فلسفه در غرب لنگ لنگان پی میبرد انسانی که به دازاین نرسد از وجود برخوردار نیست و تنها به نیاز های خود وابسته است و خوشی خود را با برطرف کردن نیاز فردی می سنجد و در پایان اسیر چنگ زمان میشود
اما آنکه راه رفت و برگشت وجود را می یابد، شادی هر لحظه او را سرشار می سازد و گذر زمان را در چنگ خود مهار میزند
همایون در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۱:
از غزل های بسیار زیبا که در روزهای دوستی با صلاح دین و پس از آن سروده شده است کاش فرصتی پیش آید که بتوان غزلیات جلال دین را بر پایه زمانی و دوره های زندگی او در چهار دفتر پیش از شمس و پس از شمس و پس از صلاح دین و پس از حسام دین مرتب کرد
در آشنایی جلال دین با شاهنامه و الهامات او از آن نمیتوان تردید داشت
او به پادشاهی و جمشیدی و کیخسروی انسان برابر آموزش شاهنامه باورمند است
وقدر انسان و بلندجایگاهی و بزرگی انسان را میشناسد
و نیز خود این بزرگی را به دیگران می بخشد و نیز در دیگران می ببید
و انسان را شایسته طرب و شادی وجاودانگی می شناسد
همایون در ۵ ماه قبل، جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۱:
زمان نخستین ایزد ایرانی است زمان بیکران دریای هستی است انسان زمان را در چنگ خود میگیرد انسان زمان را رنگ آمیزی میکند انسان در زمان می رخسد و انسان زمان را خوش میکند انسان زمان را می نوشد و انسان زمان را تصاحب میکند
اینگونه انسان به جمشیدی میرسد وخورشید هستی میشود و برتر میشود
با شیرین کردن زمان انسان همه زمان را چون دریا مینوشد این نکته بر همه کس آشکار و دیدنی و شنیدنی نیست هرچند توانایی آن را دارد
همایون در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۳:
این غزل ضد عرفانی و مذهبی است و یا وارداتی است و یا به جوانی جلال دین برمیگردد چون نقشی برای انسان قائل نیست فرق عرفان و مذهب این است که عرفان انسان را بالا میبرد و گردن فراز میسازد در مستی و عشق ورزیدن
ولی مذهب همواره انسان را خوار وگناهکار قلمداد میکند
همایون در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۳:
در این غزل جلال دین بعدن اصلاحاتی میکند که میتوان آنرا در این سایت بسیار مفید به آسانی یافت
دل، یک حس است که یک موجود زنده را به موجود زنده دیگر و به عبارتی به زندگی ارتباط می دهد
ساده ترین ارتباط بستگی و وابستگی است که به آن دلبستگی یا علاقمندی میشود گفت، میان فرزند و پدر و مادر و یا میان مرد و زن و یا دیگران
بعد از آن دلسپردگی و نگهداری و پرستاری است که شدت بیشتری دارد
مرحله بالا تر دلدادگی است که دل شما دیگر در دست و کنترل شما نیست بلکه جای دیگری است
جان انسان به همین میزان کم و زیاد میشود و کوشش و توان ما را بالا میبرد
حس دل قوت جان است
فکر انسان نیز صاف تر و روشن تر میشود
فکر روشن و صاف را با واژه مستی و هشیاری بیان میکنیم
هوشیاری موقعی لازم است که با مسائل روبرو هستیم انسان دلداده تکلیفش روشن است و مستی میخواهد تا دلدادگی را افزون کند و جان و تلاشش گسترش یابد و کارهای بزرگتر و نو بکند و بر شکوه انسان و زندگی بیفزاید
همایون در ۶ ماه قبل، شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۸:
دل، یک حس است که یک موجود زنده را به موجود زنده دیگر و به عبارتی به زندگی ارتباط می دهد
ساده ترین ارتباط بستگی و وابستگی است که به آن دلبستگی یا علاقمندی میشود گفت، میان فرزند و پدر و مادر و یا میان مرد و زن و یا دیگران
بعد از آن دلسپردگی و نگهداری و پرستاری است که شدت بیشتری دارد
مرحله بالا تر دلدادگی است که دل شما دیگر در دست و کنترل شما نیست بلکه جای دیگری است
جان انسان به همین میزان کم و زیاد میشود و کوشش و توان ما را بالا میبرد
حس دل قوت جان است
فکر انسان نیز صاف تر و روشن تر میشود
فکر روشن و صاف را با واژه مستی و هشیاری بیان میکنیم
هوشیاری موقعی لازم است که با مسائل روبرو هستیم انسان دلداده تکلیفش روشن است و مستی میخواهد تا دلدادگی را افزون کند و جان و تلاشش گسترش یابد و کارهای بزرگتر و نو بکند و بر شکوه انسان و زندگی بیفزاید
همایون در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹:
فلسفه میخواهد با تفکر انسان واپسین را به ابرانسان برساند و راه های گوناگون را تجربه کرده است که نتیجه آن کوچک شدن و بی ارزش شدن انسان است که امروز مشاهده میکنیم که روز بروز هم پایین تر میرود
در عرفان ایرانی عشق جای تفکر را میگیرد و تفکر را برای کارهای کوچکتر وامیگذارد و برای والایی انسان از دادِ عشق و چاکری عشق و مهر عشق و سرّ عشق و برق عشق و آتش عشق بهره می گیرد
این غزل زیبای جلال دین رموز عاشقی را بسیار شفاف و رسا بیان می کند که چگونه دیو انسان و گاو انسان به پری و مهتری در می آید
به دادِ جان و عشقش سامری شد
و جادوگری عشق را می آموزد
همایون در ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۶:
این غزل خیلی روشن آشکار میکند که شمس تبریزی انسانی ویژه و کمیاب و یگانه بوده است و جلال دین را نیز مانند خود ویژه و یگانه کرده است
وشاید راه رهایی و بزرگی و سروری انسان همین تکینه بودن و یگانه شدن است وگرنه مانند دیگران شدن و همرنگ جماعت بودن مرگ و نیستی به بار می آورد
همایون در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۲:
آنکه با ساز خود خوب سخن میگوید و آنکه با قلم ورنگ آشناست لذتی و تماشایی و آهنگی را تجربه میکند که دیگری نمیکند
جلال دین توان و هنر تماشای هستی را دارد که
همایون در ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۱:
کلید برون رفت دل از تاریکی و رسیدن به روشنایی جهان همانا رسیدن به شادی جان است و تا جان درگیر غم جهان باشد ملاقات واقعی دو دوست و مهرورزی اصیل صورت نمی گیرد
جان خیلی مهم نیست بلکه رسیدن جان به جانان اهمیت دارد که با دل صورت میگیرد و در این غزل کار دل بیان میشود که همانا شادی است که با خوشی جان فرق دارد و پی بردن به شادی به هرکس مربوط میشود و نمیتوان نسخه شادی برای دیگری پیچید این غزل کار ما را روشن میکند
همایون در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۰:
شاعران ممتاز و درجه یک همه واژگان و سبک و سیاق و شیوه مخصوص بخود دارند اما همگی در یک دنیا بسر می برند
جلال دین عزیز علاوه بر این ها دنیای ویژه خود را دارد که خیلی جا ها از این دنیای ویژه بنام شب یاد میکند
دنیایی که همگی خوابند و انگار چرخ نیز از گردش بازمانده است و تنها یک نفر هست و آن کسی نیست جز شمس
و این وجود شمس است که یک دنیای دیگری را ممکن کرده است برای او
همایون در ۱ سال قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۳:
ایرانیان در ماه بهمن نخستین جشن فرهنگی خود را که در شاهنامه در زمان هوشنگ پدیدار میشود و سده نام دارد با افروختن آتش بسیار برگزار می کنند و از همان زمان به پیشباز بهار میروند
آتش نشانه زندگی، دوستی، همبستگی و شادی و روشنی و دانش و خرد نزد ایرانیان همیشه گرامی و ارزشمند بوده است
جلال دین این معنی و بسیاری معنی های گران بهای فرهنگ ایران را بکار میگیرد تا به دین داران و خداپرستان مذهبی، ایمان واقعی را نشان دهد. همه تلاش او در این جهت است تا مذهب قشری و کور و سرد و بیروح را از فرهنگ ایرانی بزداید و به دین فروشان و مومن نمایان عشق به بزدان که همان عشق به انسان والا که معدن ارزش های طلا گونه است را نشان دهد و ایمان از روی ترس و جهالت و سودجویی و تن پرستی را از دنیای انسان براند و بیرون کند
همایون در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۲:
این غزل از دل غزل دیگری بیرون آمده با مطلع زیر:
روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن
در آن غزل شمس آفتاب عرش و اینجا درخت بهشت نامیده میشود
جلال دین پس از فردوسی مقام انسان را از شاهی و پهلوانی به خدایی میرساند
ای مقام از دل سرزمین ایران با تاریخی کهن و شکست وپیروزی های بسیار و دین های درخشان بیرون آمده است، سرزمینی که مردم آن بدون خردورزی نمی توانستند دوام بیاورند
اینگونه است که فرهنگ ایران بالاترین فرهنگ در تمامی فرهنگ ها و فلسفه ها در جهان است
همایون در ۱ سال قبل، یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۰:
در فرهنگ ایران در شاهنامه انسان شاه است و انسان پهلوان است
نخستین انسان شاه هم هست که کیومرث نام دارد و با او نامه شاهی انسان آغاز میگردد، و سپس شاه کامل پدیدار می شود که فریدون نام دارد و فردوسی به خواننده میگوید که فریدون تویی
در زمان منوچهر پهلوان پیدا می شود سام و سپس زال و سیمرغ که یاری دهنده پهلوانان است نگهدارنده زال و زاینده رستم
و اینگونه در کنار شاهی انسان مقام پهلوانی نیز می یابد
در شاهنامه موبدان هم هستند که همواره به شاه وپهلوان کمک میکنند و آینده را می بینند و راهنمایان هستند ولی پس از کیخسرو بزرگ اینان جایگاه خود را گم میکنند و آنرا در حکومت و شاهی جستجو میکنند
این جلال دین است که جایگاه حقیقی یک موبد خدا شناس را در چهره شمس پیدا میکند و فرهنگ ایران را گسترش می دهد
و می گوید که مقام انسان تا حد خدایی بالاست و خدا تویی
مقام انسان حد و اندازه ندارد از سویی تا حیوانی پایین و از سویی تا خدایی بالاست
ااز فرش تا عرش میتواند پرواز کند و دیگران را نیز چون سیمرغ با خود بپروراند و بزایاند
همایون در ۱ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۸:
در شاهنامه سه عنصر قدرت به زیبایی معرفی شده و رابطه و گسترش آن در میدان عمل و کنش انسان نشان داده میشود نخستین شاه یا همان انسان است که فره ایزدی همراه اوست و دوم پهلوان که باز همان انسان است که پر سیمرغ با اوست و از دل طبیعت بیرون می آید و سومین موبد است که آسمان را می شناسد و آسمان همان زمان است و دیرینگی آن که باز انسان این خویش کاری را بدوش میکشد
مثنوی *شاهنامه* به نقش شاه و پهلوان می پردازد و تا کیخسرو پیش میرود از سپیدی سر زال تا گم شدن پای کیخسرو در سپیدی برف روی زمین پهناور
و داستان موبد را به آیندگان می سپارد تا اینکه
جلال دین عزیز نقش موبد را معرفی میکند در مثنوی معروفش که میتوان آنرا مثنوی *ماهنامه* نامبد
ما ایرانیان دو کتاب مقدس داریم
شاهنامه و ماهنامه
واقعه ای بدیده ام در خور لطف و آفرین
خیز معبرالزمان صورت خواب من ببین
خواب بدیده ام قمر چیست قمر بخواب در
زانکه به خواب حل شود اول کار و آخرین
درون و بیرون برای اندیشمندان و فیلسوفان غربی هرگز روشن نشد و آنها فلسفه های گوناگونی پیرامون فیزیک و متافیزیم خلق کردند و بالاخره این مشکل را نتوانستند حل کنند، خرد ایرانی هرگز اسیر این گونه دوگانگی ها نبوده است