گنجور

حاشیه‌ها

امین مروتی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

شرح غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ (دزدیده چون جان می‌روی)

مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)

 

محمدامین مروتی

 

مخاطب غزل شمس است. شمس رفته است و بی مولانا رفته. مولانا در فراق او و در جستجوی اوست که سخن می گوید.

 

دزدیده چون جان می‌روی، اندر میانِ جانِ من

سروِ خرامانِ منی، ای رونقِ بستانِ من

تویی که از راه پنهانی در جانم نفوذ کرده ای و چون سروی خرامان و زیبا، باغ وجودم را رونق داده ای.

 

چون می‌روی، بی‌من مرو، ای جانِ جان، بی‌تن مرو

وز چشم من بیرون مشو، ای شعله‌یِ تابانِ من

تو جانی و من تن تو. مرا ترک مکن. بدون من جایی مرو و از پیش چشمم غایب مشو که نور چشمان منی.

 

هفت آسمان را بردرم، وز هفت دریا بگذرم،

چون دلبرانه بنگری، در جانِ سرگردانِ من

اگر عاشقانه در من یک نظر کنی، چنان نیر و می یابم که هفت آسمان و هفت دریا را طی می کنم.

 

تا آمدی اندر برم، شد کفر و ایمان چاکرم

ای دیدنِ تو دینِ من، وَی رویِ تو ایمانِ من

دیدار تو، مرا از کفر و ایمان برتر نشاند. دیدار تو دین و ایمان من شد.

 

بی‌پا و سر کردی مرا، بی‌خواب‌وخور کردی مرا

سرمست و خندان اندرآ، ای یوسفِ کنعانِ من

مرا چون یعقوب سرگردان و بی خواب و خور کردی. همچون یوسف خودت را نشانم بده تا سامان یابم.

 

از لطفِ تو چو جان شدم، وز خویشتن پنهان شدم

ای هستِ تو پنهان‌شده، در هستیِ پنهانِ من

تو بودی که مرا از نفسانیت خویش نجات دادی و سراسر وجودم را به جان و معنا تبدیل کردی. در واقع هستی توست که در هستی من جاری است.

 

گل جامه دَر از دست تو، ای چشمِ نرگس مستِ تو

ای شاخ‌ها آبستِ تو، ای باغِ بی‌پایانِ من

گل به زیبایی تو حسادت می کند و جامه می دراند. یعنی چون غنچه باز می شود، چون مست و محو زیبایی توست. درختان و همه باغ ها از تو بار و بر دارند.

 

یک لحظه داغم می‌کشی، یک دم به باغم می‌کشی

پیشِ چراغم می‌کشی، تا وا شود چشمانِ من

لحظه ای داغ بر دلم می نهی و لحظه ای شادم می کنی. هم این و هم آن برای باز شدن چشمان من به نور حقیقت لازم است.

 

ای جانِ پیش از جان‌ها، وی کانِ پیش از کان‌ها

ای آنِ پیش از آن‌ها، ای آنِ من، ای آنِ من

تو حقیقت همه جان ها و معادن هستی و پیش از همه آن ها، وجود داشته ای. آن لطیفه پنهانی هستی که پیش از همه لطایف بوده ای و به من هم سهمی از لطف خودت داده ای.

 

منزلگهِ ما خاک نی، گر تن بریزد باک نی

اندیشه‌ام افلاک نی، ای وصلِ تو کیوانِ من

مقصد انسان دنیا نیست. لذا اگر تن بمیرد مهم نیست. حتی هدف من افلاک هم نیست. هدف وصل توست و تویی که مقصد و مقصود و تمام عالم منی.

 

مر اهل کشتی را لحد، در بحر باشد تا ابد

در آبِ حیوان مرگ کو، ای بحرِ من عَمّانِ من

گور سرنشینانِ کشتی غرق شده در دریاست. اما تو آب حیاتی و من در بحر تو غرق شده ام. لذا مرگی ندارم.

 

ای بویِ تو در آهِ من، وی آهِ تو همراهِ من

بر بویِ شاهنشاهِ من، شد رنگ ‌و بوِ حیرانِ من

در آه فراقت، بویم را می شنوی. آه فراقت همراه من است. به امید وصالت، همه را حیران خود کرده ام. یا بوی تو همه رنگ و بو ها را از نظرم انداخته است.

 

جانم چو ذره در هوا، چون شد ز هر ثقلی جدا

بی‌تو چرا باشد چرا؟ ای اصلِ چار ارکانِ من

چون ذره ای در هوا، سبکبارم کردی و ارکان وجودم همه از توست و نمی توانم بی تو باشم.

 

ای شه صلاح‌الدینِ من، ره‌دانِ من، ره‌بینِ من

ای فارغ از تمکینِ من، ای برتر از امکانِ من

ای صلاح الدین زرکوب! تویی که پیر و مراد منی، ولی اهمیتی به قرار و آرام من نمی دهی و مرا به تو دسترس نیست.

 

10 بهمن 1403

سعید عباسپور در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۹:

برای این مصرع:

که در این مقام عشرت من از آن جمع فردم

 

هوش مصنوعی این توضیح رو آورده:

در این جایگاه خوش‌گذرانی، من یکی از اشخاص برجسته‌ام.

 

سوال، صحیح این نیست؟ :

من در این عشرتکده دنیوی نیستم و از آن جمع کناره‌گیری میکنم

 

کدام توضیح درست است؟

احمد اسدی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:

به نوکِ خامه رقم کرده‌ای سلامِ مرا

که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَت

 

در این بیت حافظ برای معشوق که سلامی برایش نوشته است آرزو میکند که نقش و نشانش در چرخ روزگار همیشگی باشد. 

 

رقَم در مصراع اول به معنای خط و نوشته است. با مفهمومی مشابه این بیت:

 

رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم

سِرِّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم

 

اما در مصراع دوم به معنای نقش، نشان و اثری که از کسی به جا ماند. نظیر این بیت

 

 

چه جایِ شُکر و شکایت ز نقشِ نیک و بد است؟

چو بر صحیفهٔ هستی رقم نخواهد ماند.

سجاد مهین در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات ترکی » غزل شمارهٔ ۱:

صائب که در زمان صفویه می زیست که در آن زمان حتی شاه اسماعیل به زبان ترکی شعرهایی سرود پس درباره زبان مردم آذربایجان تکلیف مشخص است که دیوان شعر ایشان هم موجود است و همان یک مورد سندی کافی که حتی درمورد آن کتاب مذکورتان اسم و نشانی ندادید.حداقل این یک مورد را دیگر نمیتوانید انکار کرده و هویتشان را تغییر دهید.

هادی اسدی در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:

هربار که در بوستان سعدی قدم میزنم بیشتر مست میشم . درود و رحمت خدا بر روح پاکش🌹♥️

Reza Rezaei در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۸ در پاسخ به آینهٔ صفا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

بسیار خوب و زیبا

سفید در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

 

نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان

که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:

 

مدعی از گفت و گوی دولت معنی نیافت

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:

 

زنهار گفتمت قدم معصیت مرو

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:

 

سعدی هنر نه پنجه مردم شکستن است

مردی درست باشی اگر نفس بشکنی

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:

 

کسی کآمد در این خلوت به یکرنگی هویدا شد

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

 

خلق می‌گویند جاه و فضل در فرزانگیست

گو مباش اینها که ما رندان نافرزانه‌ایم

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

 

این قدر دریاب کاندر خانهٔ خاطر، ملک

نگذرد تا صورت دیو است بر دیوار دل

 

 

فریان حسین زاده در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵ - در نصیحت و تحریض در سلوک و ریاضت و تهذیب اخلاق سیۀ بحسنه و مخالفت نفس و هوی و متابعت پیر کامل رهنما و بیان روش اولیا و طریق وصول به مقامات عرفا:

درود ، این شعر خطای املایی دارد و نیاز به ویرایش دارد، لطفا برسی بفرمایید

امین آب آذرسا در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:

چرا واژه چرا داخل گیومه آمده؟ آیا به خاطر این است که نقل قولی از مگس است؟ اما واقعا که نقل قول نکرده ایم. داریم صرفا از زبان او می گوییم چرا.

احمد اسدی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

تکرار سه باره ی الگوی تکرار شونده ی "میر" در مصراع اول، مانند تکرار یک motive در یک جمله موسیقی، آهنگ و تکرار موزون و گوش نوازی ایجاد کرده است:

 

"میرِ" من خوش "میر"وی کاندر سرو و پا "میر"مت.

 

از سوی دیگر، حافظ در این غزل هفت بیتی، هفت بار از واژه ی "پیش" استفاده کرده است. با توجه به استفاده از واژه ی "میرمت" به عنوان ردیف، تکرار مصوت "ای"( "ee" ) به زیبایی موسیقی کلام افزوده است. 

 

 واژه "پیش" در بیت دوم دو بار و در معانی متفاوت تکرار شده است.  

 

گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟

خوش تقاضا می‌کنی پیشِ تقاضا میرمت

 

به نظر میرسد کلمه "پیش" در تکرار اول (کی بمیری پیشِ من) در نقش قید مکان و به مفهوم "جلوی من" و یا "در کنار من" به کار رفته و در تکرار دوم (پیشِ تقاضا) در نقش قید زمان در مفهوم "در هنگام تقاضا" ( حتی شاید هم در مفهوم "قبل از تقاضا") به کار رفته است. برداشت مفهومِ "در ازای تقاضا" یا "در مقابل تقاضا" هم در مصراع دوم صحیح میتواند باشد که در این حالت نیز مفهوم واژه ی "پیش" متفاوت با مفهوم آن در مصراع اول است.

اگر چه من دنبال دو مفهوم متفاوت برای واژه "تقاضا" در مصراع دوم این بیت جستجو کردم ( به نظر اگر چنین باشد حافظانه تر میتواند باشد) اما جز مفهوم " درخواست" چیزی نیافتم که با مفهوم کلی بیت سازگار باشد.

 

در بیت چهارم

 

آن که عمری شد که تا بیمارم از سودایِ او

گو نگاهی کن که پیشِ چشمِ شهلا میرمت

 

آشکار است که حافظ در مصراع اول به حالت بیماری و زار بودن دل از اشتیاق و عشق به معشوق اشاره دارد و تقاضای نگاهی از چشم او دارد. در لایه ای دیگر و با صنعت ایهام واژه ی "سودا" میتواند در معنای یکی از اخلاط چهارگانه یعنی دم، بلغم، صفرا و سودا تلقی شود که از مبانی طب ابن سینا است و غلبه هر کدام از این چهار خلط باعث بیماری می‌شود و کثرت سودا سبب جنون دانسته شده است. با این رویکرد، واژگان بیمار، سودا و نگاه ( در مفهوم متداول امروزی برای معاینه) همگی در حوزه طب سنتی با یکدیگر تناسب برای بیماری جسمی نیز پیدا می کنند. در بیت پنجم نیز دوگانه درد و دوا همین تناسب را ارائه می‌کند.

 

در بیت ششم:

 

خوش خِرامان می‌روی چشمِ بد از رویِ تو دور

دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت

 

واژگان چشم، روی، سر و پا همگی اشاره به اندام انسانی دارد و تناسب معنایی در این حوزه. نمیدانم البته آگاهانه است یا اتفاقی، اما حافظ در این غزل دو بار از واژه ی چشم و دو بار از واژه پا استفاده‌ کرده است.

 

تکرار واج ها و مصوت های مشابه در این غزل هم مانند همه غزلیات حافظ به موسیقی کلام لحن زیبایی داده است. به عنوان مثال موارد زیر قابل تامل است:

 

واج "شین":

خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت.

گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت

 

مصوت "او" جایی که حافظ سراغ از بت ساقی میگیرد:

عاشق و مخمور و مهجورم، بت ساقی کجاست

 

و یا تکرار پنج باره ی مصوت " ای (ee)":

گفته بودی: "کِی بمیری پیش من؟"، تعجیل چیست؟

گفته بودی(1) : "کِی بمیری(2) پیش(3) من؟"، تعجیل(4) چیست(5)

محمد ملکی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۳ در پاسخ به تماشاگه راز دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:

با عرض سلام و احترام

در بهارستان جامی نیز قصیده فوق از ادیب صابر آمده است

Reza Akbari در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:

میخ در سنگ فرو کردن هست

Reza Akbari در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:

سلام اگه کسی بگه این غزل عرفانی هست 

مهدی زارعی در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۳:

بخ بخ 

بی گمان یکی از زیباترین داستان های شاهنامه است .

۱
۱۴۴
۱۴۵
۱۴۶
۱۴۷
۱۴۸
۵۴۶۹