جلال ارغوانی در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲:
گلزار گشته گفته سعدی به پیش خلق
زیرا سخن زنقش خوش یار میکند
گردیده ام خاتم ملک سخنوری
بر دعویم کنون فلک اقرار می کند
جلال ارغوانی در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰:
همچو سعدی که هنر را به لطافت برساند
کس چنین شعبده در ملک تخیل نکند
جلال ارغوانی در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:
بلند گشت نظر وگفت سعدی چون
نظر به روی تو دارد سخن به کس نکند
جلال ارغوانی در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:
شعرسعدی از فلک امد مگر
کزگل حسنش چنین پرورده اند
جلال ارغوانی در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
در عرش غلغله کروبیان شنیده گشت
گویا کلام سعدی خوشگو شنیده اند
sia j در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است:
باید توجه داشت که اگر این بیت از سعدی باشد کاهنده ی مقام شاعری او نیست، بلکه از جنس تعارف و خضوع شاعرانه است که جای دیگر هم انجام داده. برای نمونه در آغاز بوستان می گوید شعر من در مقابل سخنوران فارس ارجی ندارد و مانند دهل آواز من از دور بوده است:
همانا که در فارس انشای من
چو مشک است بی قیمت اندر ختن
البته جاهای دیگر به درستی خلاف این سخنان را هم آورده و بر قدر و اعتبار هنری خود در مقایسه با دیگران پای فشرده است.
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
sia j در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است:
در پاره ای از دستنویس های این قطعه بعد از بیت دوم بیتی بوده که در تصحیح فروغی افتاده است، گویا در نسخه های اساس او نبوده و دیگران هم به همین صورت ناقص قطعه را ثبت کرده اند:
به جزوی از متنبی نظر همی کردم
در این سفینه ی دریای درّ بیش بها
محمد علی کبیری در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۹ در پاسخ به شینِ گریت دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:
سلام نرگس گیاهی زمستانی و بسیار خوشبو هست و تکتازی می کنه چون رقیبی در فصل زمستان نداره حافظ می فرماید
نرگس کرشمه می برد از حد برون خرام
ای من فدای نرگس چشم سیاه تو
نرگس نگرانه و حالا باید جای خود را به شقایق بده و ارغوان هم که رنگ شراب را دارد جامی از جنس عقیق به سمن می دهد
البته بعضی اشعار حافظ بسیار جای بحث دارد مثل این غزل:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
افرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
میم در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۲ در پاسخ به محمد صادق دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴:
نه دور دور که مهجور گردی نه نزدیک نزدیک که رنجور گردی
omid ommat در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
به نظر من بیت سوم پرسشی نیست، و خبری است. شاعر حدس و گمان خود را گفته است، بدین صورت:
مگر اینکه غرور ناشی از حسن والای تو باعث شده باشد که توجهای به بلبل نکنی (وگرنه تو با حسن و کمالات و خوب هستی)
مرجان یادگار در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹:
در مصرع اول بیت ۶ کلمهی یاران از قلم افتاده است.
مصرع صحیح:
جنگ و بحث خانقه یاران بهم دشمن کند
بهرام خاراباف در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را:
آه که چون دلدارِ ما غم سوز شد
خلوتِ شب درگذشت و روز شد
جز به شب ، جلوه نباشد ماه را
جز به دردِ دل ، مجو دلخواه را
#مولوی
آه
دلداراست
درددل
دلداردل
برمک در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۱ در پاسخ به ملیحه رجایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
میدانید ارسی دری چیست؟ پارسی دری همینست که با ان مینویسیم و میگوییم انرا پهلوی می نامند پهلوی نام یک زبان نیست برای هر زبان ایرانی بکار میرود
برمک در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
پی ماچان کفشکن است و رسم این جماعت چنانست که اگر یکی ازیشان گناهی و تقصیری کند او را در پی ماچان که مقام غرامت است بیک پای بازدارند و او هر دو گوش خود را چپ و راست بر دست گیرد یعنی گوش چپ را بدست راست و گوش راست را بدست چپ گرفته چندان بر یک پای بایستد که پیر و مرشد عذر او را بپذیرد و از گناهش درگذرد».
خاقانی.
هوا میخواست تا در صف بالا همسری جوید
گرفتم دست و افکندم بصف پای ماچانش.و شکر ایزدی بر مقام خویش بگذارد تا جمله خلایق از صدرنشینان محفل تا پایان پای ماچان همه در حال یکدیگر نگاه کردند. ( مرزبان نامه ).
عطار .
گرفته پای ماچان عذرخواهان
گناه از بنده عفو از پادشاهان.آدم از فردوس و از بالای هفت
مولوی.
پای ماچان از برای عذر رفت.جاهلی را دست می بوسند اندر دست حکم
کمال اسماعیل.
فاضلی در پای ماچان پای مالی می کند.
برمک در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۵۹ در پاسخ به Chro سلیمانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
شیوه نوشتار جدا نشان از دوگانگی زبان نیست برای نمونه برخی از بچه هایی که بیرون از ایران پرورده اند پارسی دری را با دبیره لاتین مینویسند یا انکه تاجیکستان پارسی را چند سال با لاتین و سپس با سرلیک نوشت و مینویسد این که نشان دویی نیست یا انکه کرمانجی را پیشتر مانند پارسی مینوشتند سپس که اتاترک دبیره لاتین بر سر کار اورد انان نیز با لاتین نوشتند
سورانی و گورانی را نیز مانند پارسی دری مینوشتند تا انکه ۶۰ هفتاد سال پیش انرا بدین گونه دراوردند که میبینی
من خود از کسانی هستم که خواهان رسمی شدن چهار زبان کرمانجی سورانی بلوچی و پشتو در همه ایرانم (اگرچه پشتو در ایران مرز کنونی ایران نیست این زبانها پشتوانه پارسی دری است)(اروپاییان نیز همه پنج شش زبان میدانند نیاز نیست همه پنج زبان میهنی را یاد بگیرند ،همینکه هرکسی سه چهارتای ان بداند و نیم دیگر سه چهار تای دگر را بداند انگار ایرانیان پنج زبانه اند- دانستن این زبانها به سود همه است چرا که این زبانها شاخه های یک زبانند و دانستنش مایه پرتوانی زبان مادری هر کس میگردد و هرکس با دانستن این زبانها به زبان خود می افزاید )
ایرانیان شوربختانه پس از اسلام دیگر به زبان خود نپرداختند و تا توانستند به گونه بسیار گزاف اغز به انباشتن پارسی به عربی کردند و همین مایه زبان بزرگی شده مایه ان شده که بیشینه وازگان پارسی از یاد بروند و انچه را هم مانده خوب ندانیم
برای نمونه من بیست سال از همه بزرگان زبانشناسی و ادبیات پارسی خواستم که گاشتن را صرف کنند
جهاندار ناچار برگاشت اسپ
و چندان که راهنماییشان کرم یکی هم نتوانست که انرا صرف کند با انکه از ساده نیز ساده تر است
این هیچ بگو رستن را صرف کنید نمیتوانند
رستم رستی رست گذشته
آینده انرا صرف کن نمیدانند.
بگو اغشتن را صرف کن
اغشتم اغشتی اغشت گذشته
اینده انرا بگو؟ نود و نه درصدشان نمیدانند.
این استادان ادبیات و زبان شناسی اند که نمیدانند چه رسد به مردم .
تنها در پارسی دری چنین نیست شوربختانه همه ایرانیان چنین شده زبانشان و این همه از انباشتن بیش از اندازه زبان به واژگان عربی است
جای آنست که بجای جدایی این زبانها را همه شاخه ی یک زبان دانیم (همانگونه که براستی هست) واین زبانها را به یاری همدگر بازسازی کنیم (تندروی در انباشتن زبان به عربی مایه اسیب فراوان زبان ایرانیان در همه شاخه هایش شده )
چرا این زبانها باید دست کم در این بازه زمانی با هم باشند (سخن من این نیست که پارسی دری بر انان سروری کند .به باور من پارسی دری هیچ برتری به هیچ یک از خویشانش ندارد)
ما واژگان بسیاری از زبان خود را نمیدانیم و انرا نیز که میدانیم نمیشناسیم برای نمونه میگویم
پرنده را بالنده و باهنده گویند بی انکه بدانیم بالنده و باهنده چیست
یعنی مانند پرنده پر پران و پریدن بگویند بالنده بال بالان و بالیدن -مانند این واژه در زبان هریک از ما هزاران است -
پژوهش بر زبانهای نو ایرانی نشان میدهد همگی انان از دل پارسی باستان و پهلوی بر امده اند بویژه کردی و بلوچی بسیار به پهلوی نزدیکنند
بالنده و باهنده واژ پهلوی اند
بال هیچ پیوندی با کت و بال (=بازو- بازوی هر جانداری)ندارد بال و باهنده گشته بادنده است
در پهلوی حرف د به ل و ی و ذ میگردد و باد بچم هوا است
پهلوی زبانی پرگویش است بدین معنی که هر واژ را به چندین گونه میگفتند برای نمونه
واد/باد/بال/باذ/بای/واذ/واز/وای همه یک واژ بچم باد و هوا است
(واژه نهنگ برابر تمساح است )انچه در دریاست و امروز انرا نهنگ میگوییم در پارسی نامش بالماهی یا وال ماهی است بچم ماهی هوا)
م مرغان پروازی را به پهلوی بادنده /بالنده / باینده /واذنده میگفتند(خوبان لر د پس از اوا را ی گویند پس بالنده باینده و باهنده شده ) و همچنین بادنده را بالنده گویند چون دمبه و لمبه و شغاد و شغال و کلید و کلیل .
پرواز نیز پرواذ بچم پریدن در هوا است (از انجا که شوربختانه واژه هوا به پارسی امده باد معنی اصلی خود را که هوا است از دست داده)
باز نیز همان باذ/باد است
در نوشته های پهلوی بسیار این گزاره امده
مرغان/مروان اندروای باذشن / مرغان اندربال بالشن / مرغان اندرباد بادشن =مرغان اندرهوا پرنده.
-
کردی و بلوچی بیش از پارسی دری در پارسی پهلوی و پارسی باستان حق دارد نباید بسادگی از ان دست کشید هشداریم که انچه امروز بنام پارسی دری می شناسیم لزوما پارسی نیست و چه بسا دستگاه اوایی کرد و بلوچ بیشتر به زبان ساسانیان نزدیک باشد جدا دانستن زبان خود شوربختانه زبان را از دامن فرهنگی خود دور میکند (برای نمونه اگر کرمانجی یا سورانی باشد)از دامن بلوچی از دامن پشتو از دامن تالشی و گیلکی و طبری و لری هم دور میکند و این دوری تنها از پارسی دری ن نخواهد بود.
درست است که این واکش بسته به رفتار ناخوش ناوند نشینان است اما کرد و بلوچ و دگر مردمان ایران همه کاره این میهنند نباید از میدان در روند
فرض کنیم که دیگران به زبان شما بگویند لهجه و اصلا لهجه باشد ایا زبان خراسانیان که لهجه فارسی است چیزی از زبانشان کم میکند؟
تنها یک سخن میماند که انها بخواهند با لهجه گفتن کرمانجی و سورانی و بلوچی را نابود کنند که اینجا باید در دهانشان زد. هر کس هر چیزی از میراث ایرانیان را نابود کند باید در دهانش زد - برای انکه بداند همان اندازه که شاهنامه گرانسنگ است زبان مردم ایران نیز برای ایران و فرهنگش با ارزش است اینک چه زبان بخوانیش چه نخوانیش هرچه هست با ارزش است و باید در پاسداشتش کوشید. - این ها ملک مشاع همه ایرانیان است همانگونه که ایران ملک مشاع همه ایرانیان است زبان ایرانیان نیز ملک مشاع همه ایرانیان است باید در پاسداشتش کوشید -زبان مردم ایران به پارسی دری زیان نمیرساند بلکه پشتبان پارسی دری است
محمد عینی زاده موحد در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:
این غزل عرض ارادت حافظ به امیر مؤمنان علی علیه السلام است.
منظور از وادی الاراک، بیابان نجف است و من علیها، امیرالمؤمنین.
دار باللوی فوق الرمال، مرقد مطهر امام است که بر تپهای در شنزار نجف بوده.
غریبان جهان کنایه از امیر سلام الله علیه است که غریبانه و شبانه و مخفیانه در این مکان دفن شد و تا نیمه اول قرن دوم، مرقد مطهرش مخفی و بینشان بود تا آنکه امام صادق علیه السلام آن را آشکار ساخت.
احتمالا آغاز غزل با ذکر شب، اشاره به همین معنی است.
علی اوتیس در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۷ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
هنوز به یادشی بعد از نه سال و هفت ماه؟ اصلا پاسخی میگیرم ازت و حالت خوبه؟ چقدر این سایت عجیبه که از ۱۰ سال پیش کسی هنوز ازش نوشته ای مونده
برمک در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۲۰ در پاسخ به Chro سلیمانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
دوست گرامی هر زبانی گویش است و هر گویشی زبان زبان انگلیسی گویشی از ژرمنی است و زبان فرانسه و اسپانیا و پرتقال و ایتالیا همگی گویش لاتین است پارسی دری(همین که با ان مینویسیم ) گویشی از پارسی پهلوی است اینکه برخی نادانان انرا به جنگی برای خودبرتر بینی کرده اند از نادانیست چه انکه این زبانها را از هم جدا میشمارد و چه انکه این زبانها را هیچ میپندارد در همان المان ۱۵ زبان المانی رواج دارد و همه انها را شاخه یکزبان میشمارند در ایتالیا نیز چهارده زبان ایتالیایی رواج دارد که همه را شاخه های یک زبان میشمارند. در ایران نادانی بر سر کارند که زبان شیراز و سپاهان و کرج هم زبان عوام میشمارند چه رسد به زبان یاسوج و سمنان و کرمانشاه و خواش و جاسک
از سوی دگر نیز برخی خود را تافته جدا بافته می پندارند این هردو مایه از میان رفتن این فرهنگ بزرگ است
ایوار و پگاه و روز و شب میپویم
افتاده دراین جهان ترا میجویم
دلداده روی خوب و بالای توام
با گویش پارسی ترا میگویم
برمک در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۱ در پاسخ به حامد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:
نشا دی هیچ یک از انچه گفتید نیست دی که دیدن است و نشا بچم نشاید است (و نه شایسته یا نشایسته)
در سروده پهلوی دیگر هم از شیراز ان زمان امده
هر بی سر و پاش سر نشا کرد
گربه ش کر شیر نر نشا کرد
هر بی سر و پا سر(سرور) نشاید کرد
گربه کار شیر نر نتواند کرد
-
گوید: غم این دل ببایدت خورد ناچار وگرنه بینی انچه ات نشاید دید
جلال ارغوانی در ۴ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳: