|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
لغزش به بخش حاشیههای شعر
|
|
لغزش به بخش تصاویر نسخههای خطی، چاپی و نگارههای هنری مرتبط با شعر
|
|
لغزش به بخش ترانهها و قطعات موسیقی مرتبط با شعر
|
|
لغزش به بخش شعرهای همآهنگ
|
|
لغزش به بخش خوانشهای شعر
|
|
لغزش به بخش شرحهای صوتی
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
به اشتراکگذاری متن شعر جاری در گنجور
|
|
مشابهیابی شعر جاری در گنجور بر اساس وزن و قافیه
|
|
مشاهدهٔ شعر مطابق قالببندی کتابهای قدیمی (فقط روی مرورگرهای رومیزی یا دستگاههای با عرض مناسب)
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای صبحگاه و لذتهای زندگی اشاره میکند. او از نسیم بهشتی و می ناب صحبت میکند و دعوت به نوشیدن میکند. همچنین به زیبایی گلها و لطافت صبح اشاره دارد. شاعر با اشاره به بسته بودن میخانه، به نوعی افسوس میخورد و تأکید میکند که در این زمان دلانگیز، نباید از لذتها غافل شد. در نهایت، او به زیبایی ساقی و اهمیت نوشیدن باده ناب اشاره میکند.
صبح در حال ِ طلوع کردن است و ابرها، متراکم شدهاند انگاری که پردهئی خیمهطور و رقیق بر آسمان بستهاند. ای یاران! برخیزید که شراب ِ صبحگاهی بنوشیم. صبح و صبوح و اصحاب و سحاب جناس و همآوایی دارند. برای دمیدن در معناهای دیگر، قرینهئی نیافتم و همان دمیدن ِ صبح به معنایِ طلوع ِ آفتاب را در نظر گرفتم. هرچند دمیدن ِ صبح به تعبیر ِ دعا و فسوندمیدن نیز در شعر ِ حافظ به کار رفته.
ژاله بر رخ ِ لاله میچکد[۱] ای دوستان! برای نوشیدن ِ باده برخیزید! توصیفی از هوایِ مهآلود ِ دم ِ صبح میتواند باشد. اما در حقیقت، در هوایِ مهآلود ِ صبح، ژاله در معنایِ شبنم، بر رخ ِ لاله نمیچکد. از رخ ِ لاله میچکد. خاصه اینکه شاعر جایِ دیگر نیز گفته ژاله از ابر ِ بهمنی میچکد. و جایی نیز ژاله را به بادهئی تشبیه کرده که به درون ِ کاسهیِ قدح شکل ِ لاله چکیدهاست. با این اوصاف، میتوان ژاله را باران معنی کرد. یا میتوانم ادعا کنم که در آن زمان، تصور میکردند که قطرههایِ شبنم، بر برگ ِ گل میچکیده. اما امروز میدانیم که شبنم حاصل از رطوبت ِ صبحگاهی است نه چکّههایِ باران. هرچند عرق بر صورت ِ یار را به شبنم تشبیه کرده باشند.
از سبزهزار، بادی ملایم با عطر ِ خوش ِ بهشت میوزد، بشتابید و در هر نفس که از این نسیم استشمام میکنید، پی در پی و بسیار، می ِ ناب بنوشید. وزیدن ِ نسیم ِ بهشت و اشاره به نوشیدن ِ می ِ ناب، میتواند اشاره به آیاتی از قرآن باشد که در توصیف ِ بهشت، از نوشاندن ِ بادهیِ ناب و طهور (رحیقٍ مختومٍ) خبر دادهاست. که چون نسیم ِ بهشت میوزد، میبایست بادهیِ ناب نوشید. سوره مطففین آیه 25 تا 28: يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ ﴿٢٥﴾ خِتَامُهُ مِسْکٌ ۚ وَفِي ذَٰلِکَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ﴿٢٦﴾ وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ ﴿٢٧﴾ عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ﴿٢٨﴾
گل، مانند ِ شاهی، تخت ِ زمرد بر چمن و مَرغزار زده است. فرصت ِ شادمانی و نشاط را غنیمت بدان و بادهیِ مانند ِ یاقوت ِ سرخ و آتشین را در نظر داشته باش. زمرد و لعل با هم تناسب دارند. دریاب نیز، واژهیِ دُر را در خود دارد که در تبادر، با زمرد و لعل تناسب مییابد. خاصه که شاعر، دَریافتن و دُر یافتن را در غزلی دیگر به صراحت کنار ِ هم نیز آورده. راح و راح ِ روح در معنایِ اصطلاحی ِ موسیقی با آتشین در معنایِ سوزناک نیز تناسبی میسازند و این فضا، به تصویر ِ مجلس ِ بزم ِ شاهانه در گوشهیِ چمن نیز میافزاید.
در ِ میخانه را دیگر بستهاند. به شکل ِ دعا، از خدا که گشایندهیِ هر دری است میخواهد که آن را بگشاید. دگر هم به معنایِ از این پس و هم در معنای دوباره و دیگربار در این بیت خوش مینشیند. دگر، به معنایِ باز و دوباره، میتواند به معنایِ بسته شدن ِ مجدّد ِ در ِ میخانه باشد و هم به شکل ِ قیدی. که: از این پس، در ِ میخانه را بستهاند. در نگاهی دیگر میتوان گفت که عبارت ِ «دگر» در انتهای مصراع ِ نخست، مربوط به جملهیِ مصراع ِ دوم باشد. یعنی: در ِ میخانه را بستهاند. دیگربار آن را باز کن ای گشایندهیِ درها. در نسخهی 801 بهجایِ دگر، مگر آمده است.
جان و سینههایِ کباب، بر لب و دندان ِ تو بسی حقّ ِ نمک دارند. آن جان و سینههایی که از عشق ِ تو کباب شدهاند، حقی بر لب و دندان ِ تو دارند که آنها را کباب کردهای. انگاری که دل و جان ِ آنها را بهدندان کشیدهای و خوردهای! امروز نیز رسم است که کسی که در نزد ِ کسی نان و نمکی خوردهاست، به حرمت ِ آن نان و نمک، دین و وظیفهئی اخلاقی نسبت به او بر گردناش میافتد. به گمان ِ من، شاعر تصویری ساخته از دلبری که عاشقانی دارد که جان و دل و سینهیِ آنها کباب شده و دلبر، آن کباب را به دندان کشیده و با لب ِ خود خوردهاست. سینهیِ کباب، دلی است که از عشق ِ یار، بر آتش افتاده و کباب شده؛ همچنین سینهیِ مرغی که کباب میکنند و به آن نمک میزنند و میخورند. و میگوید که آن جان و سینههایِ کباب از غم ِ عشق ِ تو، بر گردن ِ لب و دندان ِ تو حقّ ِ نمک دارند. و میبایست این حق را نگهداری و با آنها به خوبی رفتار کنی. از طرفی خود ِ دندان ِ یار نیز میتواند به سنگ ِ نمک تشبیه شده باشد. درست برعکس ِ همین هم میتوان معنا کرد: لب و دندان ِ نمکین ِ تو، بر گردن ِ جان و سینههایِ کباب حقّ ِ نمک دارد. این دومین تعبیر از طرفی تشبیه ِ دندان ِ سفید به سنگ ِ نمک را هم در خود دارد. در این حال، معشوق را بر گردن ِ عاشقان محقّ میکند.
در این فصل و این زمان، عجیب است که با این سرعت و تعجیل، میکده را ببندند. بهجز بهشتاب (با تعجیل و بدون ِ درنگ و با عجله) میتوان بشتاب (عجله کن) هم خواند؛ اما نظر به اینکه در ِ میخانه را بستهاند، تعجیل موردی ندارد! باز اگر در حال ِ بستن بود میشد تعبیر کرد که پیش از بسته شدن خود را به آن برسان!
همچو حافظ، تو نیز با نگاه کردن به رخ ِ ساقی ِ پریپیکر، می ِ ناب بنوش. می نوشیدن با نگاه کردن به چهرهیِ نگار ِ خوبروی و بهرویِ یار و بر رخ ِ ساقی، در شعر ِ حافظ کاری لذتبخش و متهوّرانه توصیف شده. همچو حافظ که بر رخ ِ ساقی ِ خوشاندام مینگرد و با نگاه در رخ ِ او بادهیِ ناب مینوشد، تو نیز اینچنین بنوش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر سؤالی کز آن لب سیراب
دوش کردم همه بداد جواب
گفتمش جز شبت نشاید دید
گفت پیدا بشب بود مهتاب
گفتم از تو که برده دارد مهر
[...]
به چه ماند جهان مگر به سراب
سپس او تو چون دوی به شتاب؟
چون شدستند خلق غره بدو
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟
زانکه مدهوش گشتهاند همه
[...]
لاله داری شکفته بر مهتاب
مشگ داری گرفته بر مه تاب
مشگ چون موی تو ندارد بوی
ماه چون روی تو ندارد تاب
پیل با عشق تو ندارد پای
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
من مسکین در این رباط خراب
ساخته خانه بر ره سیلاب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.