گنجور

 
مولانا

بوی کباب داری تو نیز دل کبابی

در تو هر آنچ گم شد در ماش بازیابی

زین سر چو زنده باشی تو سرفکنده باشی

خود را چو بنده باشی ما را دگر نیابی

ای خواجه ترک ره کن ما را حدیث شه کن

بگشا دهان و اه کن گر مست آن شرابی

دوشم نگار دلبر می‌داد جام از زر

گفتا بکش تو دیگر گر مست نیم خوابی

گفتم که برنخیزم گفتا که برستیزم

هم بر سرت بریزم گر مستی و خرابی

چون ریخت بر من آن را دیدم فنا جهان را

عالم چو بحر جوشان من گشته مرغ آبی

ای خواجه خشم بنشان سر را دگر مپیچان

ما را چه جرم باشد گر ز آنک درنیابی

سر اله گفتم در قعر چاه گفتم

مه را سیاه گفتم چون محرم نقابی

ای خواجه صدر عالی تا تو در این حوالی

گه بسته سؤالی گه خسته جوابی

ای شمس حق تبریز بستم دهان ازیرا

هر دیده برنتابد نورت چو آفتابی

 
 
 
خاقانی

بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی

دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی

زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد

ساقی برات ما ران بر عالم خرابی

گفتی من آفتابم بر رخنه بیش تابم

[...]

عطار

ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی

هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی

در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی

در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی

بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

رویی، چگونه رویی؟ رویی چو آفتاب

زلفی، چگونه زلفی؟ هر حلقه یی و تابی

هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری

هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی

گر عکس عارض تو، بر صحن عالم افتد

[...]

حکیم نزاری

ای صورت خیالت در پیش من شرابی

وی پرتو جمالت در چشمم آفتابی

از چشم پرخمارت در مغزِ من بخاری

وز زلفِ تاب‌دارت در جانم اضطرابی

شب‌های تا به روزم از دیده رفته سیلی

[...]

اوحدی

با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی

راضی شدم که: بینم روی ترا به خوابی

صد نامه مشق کردم در شرح مهربانی

نادیده از تو هرگز یک نامه را جوابی

هر گه که بر در تو من آب روی جویم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه