بس که دل تشنه سوخت وز لبت آبی نیافت
مست می عشق شد، وز تو شرابی نیافت
داشتم امید آنک بو که در آیی به خواب
عمر شد و دل ز هجر خون شد و خوابی نیافت
تشنهٔ وصل تو دل چون به درت کرد روی
ماند به در حلقهوار وز درت آبی نیافت
دل ز تو بیهوش شد دیده برو زد گلاب
زانکه به از آب چشم دیده گلابی نیافت
چند زند بر نمک یار دلم گوییا
به ز دل عاشقان هیچ کبابی نیافت
دل چو ز نومیدیت زود فرو شد به خود
خود ز میان برگرفت هیچ نقابی نیافت
گفتمش آخر چه شد کاین دل من روز و شب
سوی تو آواز داد وز تو خطابی نیافت
گفت مرا خواندهای لیک نه از جان و دل
هر که ز جانم نخواند هیچ جوابی نیافت
در ره ما هر که را سایهٔ او پیش اوست
از تف خورشید عشق تابش و تابی نیافت
گر تو خرابی ز عشق جان تو آباد شد
زانکه کسی گنج عشق جز به خرابی نیافت
تا دل عطار دید هستی خود را حجاب
رهزن خود شد مقیم تا که حجابی نیافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عطار نیشابوری درباره عشق و دلتنگی ناشی از جدایی و بیپاسخی معشوق است. شاعر بیان میکند که دلش از تشنگی عشق سوخته و آرزو دارد تا معشوق را در خواب ببیند. او به تشنگی و بیپاسخی اشاره میکند و میگوید که به رغم دادن امید و انتظار، هیچ ارتباطی از سوی معشوق دریافت نکرده است. در ادامه، شاعر به بیحالی و بیخودی دل اشاره میکند که به خاطر جدایی از معشوق مست و حیران شده است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشق حقیقی خود را جز در خرابی و از دست دادن نمیتواند بیابد و هجرانی که کشیده، به نوعی او را به درک عمیقتری از عشق و هستی رهنمون کرده است.
هوش مصنوعی: دل به قدری تشنه شده که به خاطرش سوخته، اما از لب تو آبی نتوانسته بنوشد. به همین خاطر در عشق مست شده و نتوانسته از تو نوشیدنی پیدا کند.
تمام عمر را در این امید بودم که بهخوابم بیایی، اما عمر گذشت و دل از دوری تو پرغم است و خواب و آرامشی ندارد.
تشنه عشق تو برای دیدارت بهسوی تو آمد اما مثل حلقه در پشت در ماند و همچنان تشنهاست.
دل از تو بیهوش شد و چشمها بر چهره او اشک گلاب زدند تا که بههوش بیاید زیرا گلابی بهتر از اشک چشم نیافت. (برای بهوش آوردن آدمی که ضعف کرده از گلابپاشیدن بر چهره او استفاده میشود)
هوش مصنوعی: مدتهاست که به خاطر درد و غم عشق دلم در رنج و ناراحتی است، اما میدانم که هیچ چیزی به بدی دل عاشقان نمیتواند باشد.
هوش مصنوعی: دل وقتی که از ناامیدی به زودی به درون خود بازگشت، هیچ پوششی پیدا نکرد و همه چیز را عریان و بیپرده دید.
هوش مصنوعی: به او گفتم، آخر چه بر سر من آمد که دل من روز و شب تنها نام تو را صدا میزند و از تو هیچ پیامی نمیگیرد.
هوش مصنوعی: گفتهای که به من توجه کردهای، اما این توجه از صمیم قلب نیست. هر کسی که از جان و دل به من نپردازد، هیچ پاسخی نخواهد گرفت.
هوش مصنوعی: در مسیر ما، هر کسی که سایهاش در برابر ما قرار دارد، از نور خورشید عشق نتوانسته تاب و روشنی دریافت کند.
هوش مصنوعی: اگر تو دلت با عشق خراب شده باشد، روح تو دوباره زنده و آباد شده است؛ چون هیچکس به گنج عشق دست نیافته مگر اینکه ابتدا راهی پر از دشواری و ویرانی را طی کرده باشد.
دل عطار وقتیکه دید هستی او حجاب اوست پس برای همیشه رهزن خود شد تا که حجابی نیافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.