گنجور

حاشیه‌ها

گمنام در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱:

ساقی به نور باده برافروز جام ما 

مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما 

 

این غزل هم وزن و هم قافیه این بیت از سعدی است.

دکتر صحافیان در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش(۲۷۳)
اگر دوستی دلسوز هستی، بر پیمان محبت باش! همه جا همراه باش چه در خانه، حمام یا گلستان(خانلری: حریف حجره)
۲- موهای پریشانم را به دست باد نسپار تا آشفته شود، پریشانی خاطر عاشقان را به سخره نگیر!
۳- اگر هم‌نشینی خضر و جاودانگی(پیوستگی حال خوش) را می‌خواهی، همانند چشمه جاودانگی از اسکندر جانت(ثروت و قدرت) دور باش!
۴-هر پرنده‌ای نمی‌تواند زبور عشق* بنوازد و نغمه‌سرایی کند، بیا و نوگلی برای این بلبل عاشق باش!
*کتاب داود نبی که به صورت سرود می‌خواندند و مزامیر ج مزمور بهترین سرودهای یهودیان و مسیحیان است.
۵- تو سرور و‌ معشوقی! به خاطر خدا این طریق خدمت را رها کن و در جایگاه سلطانی قرار گیر!
۶- بر دلم که مقیم حریم امن عشق شده است، دیگر شمشیر نکش! زین پس از نامهربانی با این دل پشیمان باش!
۷- تو شمع فروزنده انجمن هستی(نقطه تمرکز عاشقان)چون شمع یک زبان و یکدل باش(یکپارچه آتشین) به نهایت کوشش و خیال پروانه عاشق نگاه کن و خشنود باش!
۸-نهایت عشق و زیبایی در نظربازی و گره خوردن نگاه‌‌هاست در این شیوه از یگانه‌های زمان باش!
۹-دیگر سکوت کن حافظ و از ستم معشوق شکوه نکن! که گفت که حیران زیبارویی شوی؟!
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

مهدی مقدم در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲:

معنی بیت زیر چیست؟

پدر نوز ناکرده از ناز نام

همی پیش پیلان نهادند گام

فریما دلیری در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹:

زیباست

احسان آسیابان زاده در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۴:

ز خود جداشدگان پرس درد تنهایی

که هر که دور ز مردم فتاده تنها نیست

چه زیبا. روحت شاد صائب

نوید خسروانی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۰:

چنان‌چه مرحوم مدرّس‌رضوی اشاره کرده، بایستی مصرع آخر بشود «دل من». دلم که آمده غلط وزنی می‌سازد.

نوید خسروانی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۸ - در حکمت و موعظه:

آن داستان معروف در مثنوی مولوی (چینیان گفتند ما نقّاش‌تر / رومیان گفتند ما را کرّ و فر) از این‌جا برداشته شده و حتماً در شروح مثنوی بایستی اشاره شده باشد.

نوید خسروانی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۳۸ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۳ - غرض از این لغز ریواس است:

در دیوان رودکی هم آمده. گمانم در تصحیح دکتر رواقی اصالتش را برای رودکی دانسته.

فرهود در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۰۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:

سقا می‌رود کوزه‌ای را می‌یابد که آب ندارد که پر آب کند

نجار می‌رود خانه‌ای را می‌یابد که درب ندارد (که برای آن، در بسازد)

امیر رحیمی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۰ در پاسخ به فرهاد راد دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو:

منظور از «رسولان» تیرهایی است که از کمان جسته میشد و به سمت دشمن می‌رفت و به قلب یا چشم سربازان دشمن اصابت میکرد 

کوروش در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:

جست سقا کوزه‌ای کش آب نیست

وان دروگر خانه‌ای کش باب نیست

 

مصرع دوم یعنی چه

کوروش در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:

اول صف بر کسی ماندم به کام

کو نگیرد دانه بیند بند دام

 

یعنی چه

 

رضا از کرمان در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۲ - قصهٔ اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان کی پدر ما از سلیمی اغلب دخل باغ را به مسکینان می‌داد چون انگور بودی عشر دادی و چون مویز و دوشاب شدی عشر دادی و چون حلوا و پالوده کردی عشر دادی و از قصیل عشر دادی و چون در خرمن می‌کوفتی از کفهٔ آمیخته عشر دادی و چون گندم از کاه جدا شدی عشر دادی و چون آرد کردی عشر دادی و چون خمیر کردی عشر دادی و چون نان کردی عشر دادی لاجرم حق تعالی در آن باغ و کشت برکتی نهاده بود کی همه اصحاب باغ‌ها محتاج او بدندی هم به میوه و هم به سیم و او محتاج هیچ کس نی ازیشان فرزندانشان خرج عشر می‌دیدند منکر و آن برکت را نمی‌دیدند هم‌چون آن زن بدبخت که کدو را ندید و خر را دید:

این جفای خلق با تو در جهان گر ...

درود بر شما

  در این دوبیت مولانا به زیبایی تمام ،راه حل تحمل مشقات وبی وفایی خلق را  به ما نشان داده  درود بر مولانا روحش شاد

داود شبان در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

ای کاش خانوم زندی به شرح غزلیات زیبای استاد ادامه می‌داد.

رسول لطف الهی در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۱ در پاسخ به بهرام مشهور دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

ادوارد براون بیچاره در کدام کتاب اینو گفته لطفاً با ذکر منبع تا همه بدانیم

فرهود در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در ستایش منوچهر بن فریدون شروان شاه:

زهره بر چیده چو خورشید نم هر جرعه

 

نم برچیدن: خشکاندن 

یعنی زهره به مثال خورشید، درخشان و تابنده است (؟)

 

 

فرهود در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در ستایش منوچهر بن فریدون شروان شاه:

خطری کرده و در گنج طرب نقب زده

نقب کران همه ره با خطر آمیخته‌اند

 

این بیت به شکل زیر درست باید باشد؛

 

خطری کرده و در گنج طرب نقب زده

نقب‌گران همه ره با خطر آمیخته‌اند

 

نقب‌گر به معنی دزدی است که با نقب‌زدن دزدی می‌کند.

همه‌ره: همواره، همیشه.

فرهود در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در ستایش منوچهر بن فریدون شروان شاه:

بربطی که در اینجا شرح داده شده، هشت سیم دارد در حالیکه در شرح ساختمان بربط معمولا از پنج جفت سیم (ده تا) یاد شده است.

و منظور از چهار طبع رباب گویا چهار قسمت شکم، سینه، دسته و سر این ساز است یا اینکه ربابی که شرح کرده چهار تار داشته است.

و دف حلقه‌به‌گوش، دف و حلقه‌های فلزی این ساز است.

امین مروتی در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۴:

 

شرح غزل شمارهٔ ۲۱۵۴ (باز چه خورده‌ای؟ بگو)

مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)

 

محمدامین مروتی

 

مخاطب مولانا در این غزل عاشق از خود بیخود شده و خوشحالی است که مستانه و سرخوش می رود و مولانا به حال خوش او غبطه می خورد و از او می خواهد بگوید چه چیز موجب این احوال خوش بوده و به قول امروزی ها ساقی اش که بوده است.

هین کژ و راست می‌روی، باز چه خورده‌ای؟ بگو

مست و خراب می‌روی، خانه به خانه کو به کو

مخاطب از فرط مستی سر پایش بند نیست و چپ و راست می رود و خانه اش را پیدا نمی کند.

 

با که حریف بوده‌ای؟ بوسه ز که ربوده‌ای؟

زلف که را گشوده‌ای؟ حلقه به حلقه مو به مو

مولانا می پرسد با چه معشوقی همنشین بوده ای و با زلف چه کسی بازی کرده ای؟

 

نی تو حریف کی کنی، ای همه چشم و روشنی

خفیه روی چو ماهیان، حوض به حوض جو به جو

مولانا دوباره می گوید تو حریفت را لو نمی دهی و مثل ماهی تنها و پنهانی کارت را می کنی.

 

راست بگو به جان تو، ای دل و جانم آن تو

ای دل همچو شیشه‌ام، خورده میَ ات کدو کدو[1]

راست بگو نهان مکن، پشت به عاشقان مکن

چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو؟

راستش را بگو. تو همیشه بی دریغ، می ات را به من نوشانده ای. سرچشمه این آب نشاط آور کجاست؟

 

در طلبم، خیال تو، دوش میان انجمن

می‌نشناخت بنده را، می‌نگریست رو به رو

چون بشناخت بنده را، بنده ی کژرونده را،

گفت بیا به خانه هی، چند روی تو سو به سو

عمر تو رفت در سفر با بد و نیک و خیر و شر

همچو زنان خیره سر، حجره به حجره شو به شو

مولانا می گوید شبح و تصویر تو را دیدم که در میان جمع مرا نشناخت و وقتی شناخت به من گفت چرا مرتب از خانه ای به خانه دیگر می روی. مگر مثل زنان گستاخ و بولهوسی که مرتب شوهر عوض می کنند؟

 

گفتمش ای رسول جان! ای سبب نزول جان!

ز آنک تو خورده‌ای بده، چند عتاب و گفت و گو

گفتم به جای این همه سرزنش از آنچه خورده ای جرعه ای به من ده.

 

گفت شراره‌ای از آن، گر ببری سوی دهان،

حلق و دهان بسوزدت، بانگ زنی گلو! گلو!

گفت تحمل یک جرعه از این شراب را نداری. گلویت را آتش می زند.

 

لقمه ی هر خورنده را، درخور او دهد خدا

آنچ گلو بگیردت، حرص مکن، مجو مجو

خدا برای هر دهانی لقمه ای قرار داده. به اندازه دهانت لقمه بردار و حرص نزن.

 

گفتم کو شراب جان؟ ای دل و جان فدای آن

من نه‌ام از شتردلان، تا برمم به های و هو

گفتم من از این تهدیدها نمی ترسم. از آن شراب به من بنوشان.

 

حلق و گلوبریده با[2]، کو برمد از این ابا[3]

هر که بلنگد او از این، هست مرا عدو عدو

کسی که از این شراب بگریزد یا حالش خراب شود، گلویش بریده باد که دشمن من است.

 

دست کز آن تهی بود، گرچه شهنشهی بود،

دست بریده‌ای بود مانده به دیر، بر سمو[4]

دستی که از این جام تهی باشد مثل دست بریده ای است که مدتها در بلندی باشد ولو اینکه دست پادشاهان باشد.

 

خامش باش و معتمَد، محرم راز نیک و بد

آنک نیازمودیش، راز مگو به پیش او

مخاطب به مولانا می گوید دیگر راز را فاش مکن و محرم باش و به هرناشناسی از این شراب سخن مگو.

 

18 شهریور 1404

 

 

[1] قدما از کدو، ظرف می می ساخته اند.

[2] بریده با، مخفف بریده باد است

[3] ابا: آش

[4] سمو: بلندی و ارتفاع

بهرام چگینی در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸:

این شعر یعنی چی؟

۱
۱۴۱
۱۴۲
۱۴۳
۱۴۴
۱۴۵
۵۶۷۲