گنجور

حاشیه‌ها

سعید حاتمی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۸ در پاسخ به محسن،۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۸:

در این صورت وزن شعر به میخوره 

سعید حاتمی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۵ در پاسخ به بهنام دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۸:

بله به احتمال زیاد مصرع اخر بیت اول سوالیه .

چرا که در ادامه جواب سوال رو میده.

از منی که همه چیز بودم دور شدی و سبک شدی بی مقدار شدی.. و منظور اینه که راه خطا لاجرم و ناچار عواقبی داره.

 

برداشت دوم هم میتونه این باشه که تو چون در مقام انسانی،به هر طریق و مسیری بری وزن و اندازت کم نمیشه،چون جوهره انسانی و خدایی داری و در این صورت،سوالی نیست .

من برداشت اولی رو ترجیح میدم،چرا که سراسر شعر داره همین مفهوم رو پرورش میده.انسانی که از اصل دور بشه به فرع خواهد رفت 

سعید حاتمی در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۱ در پاسخ به بهنام دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۸:

منظور اینه که از تو به خود تو گفتم

حقیقت تورو  بهت نشون دادم 

 

جعفر عسکری در ‫۵ ماه قبل، جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۳ در پاسخ به عرفان فیروزآبادی دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۵:

سلام. این رباعی از خیام نیست.

قافیه داره و درست هم هست، فقط در قدیم خورد رو بنابر اقتضای قافیه، خَرد تلفظ میکردن.

عرفان فیروزآبادی در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۶۵:

بنظر می آید قافیه ندارد

فرد ، کرد و بعد خورد؟!  

Amir Dadvar در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۵ - حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم لوطی بر سر او آمد شد می‌کرد و می‌گفت الحمدلله کی من بد نمی‌اندیشم با تو «بیت من بیت نیست اقلیمست هزل من هزل نیست تعلیمست» ان الله لایستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها ای فما فوقها فی تغییر النفوس بالانکار ان ما ذا اراد الله بهذا مثلا و آنگه جواب می‌فرماید کی این خواستم یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا کی هر فتنه‌ای هم‌چون میزانست بسیاران ازو سرخ‌رو شوند و بسیاران بی‌مراد شوند و لو تاملت فیه قلیلا وجدت من نتایجه الشریفة کثیرا:

بعضی وقتا به ایرانی بودنتون شک میکنم ،،،منظور مولانا از کنده فردی دچار عادات ذهنی و خنجرش میشه منطقش که برنده هست  ،،،لوطی برگرفته از قوم لوط یعنی جهانی زلیخا وار و متجاوز ،،،،میگه که ای کسی که از سر عادت نادانی مدام انرژیتو انرژی خوارهای لوط (اسفل السافلین)داره میخوره ،،،،این خنجره منطق تو کارساز نیست حتی اگر ذالفقار علی (الیا الله)باشه تا نیروی کیهان (دست خدا )پشتش نباشه ((ایمان ))این تیغ تو کارساز نیست و مدام بهت تجاوز و انرژیت خورده میشه 🙏🙏🙏وقتی یک جسم گرم رو بگذاری وسط یه جای سرد اگر از منبع انرژیش جدا بشه سریع سرد میشه ،،،،مولانا میگه داخل این قوم لوط صحرای موعود و اسفل السافلین (بعد سفالین و سخت و پست ))اگر دست پروردگار پرورنده رو از خودت دور کنی میلغزی و مرغ ملکوتی ما به زیر کشیده میشه به انرژیش تجاوز میشه چون اسفل السافلین پسته و زنهار رو تجاوز می‌کنه و انرژی روح به تاتار می‌ره و تاریک میشه 🙏

سروش حسینی در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۲ در پاسخ به آریا والا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:

من هم با هر بار شنیدن این بیت خصوصا با صدای محسن نامجو، احساس وصف‌ناپذیری پیدا می‌کنم. نه اینکه صدای نامجو علت اصلی این حس باشه، بلکه تاثیرگذاری حقیقی ناشی از بیان فوق‌العاده‌ی جناب سعدیه و نوای آهنگین نامجو تنها تسهیل کننده‌ی این اثرگذاریه!

سروش حسینی در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:

محسن نامجو در آلبوم‌های سمفونیک اودیسه ۲۰۲۰، الکی و همچنین یک اجرای زنده به همراه گروه البستان (Al-Bustan Seeds of Culture)، این شعر را در قطعاتی تحت عنوان "هوشم ببر" به صورت زنده اجرا کرده‌اند. همچنین در آلبوم اولی (Oula) نیز در قطعه‌ی "پروردمت" از این شعر استفاده شده. نامجو در این قطعات به صورتی خلاقانه این شعر را به کار بسته که شخصا برای من بسیار جالب و الهام‌بخش بود. به دوستان توصیه می‌کنم که خصوصا اجراهای سمفونیک اودیسه و اجرای گروه البستان را تجربه کنند. با چند جستجوی ساده در یوتیوب می‌توانید به ویدیو‌ی اجرای زنده آنها دسترسی داشته باشید.

رضا از کرمان در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۶ در پاسخ به نیلوفر دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه:

سلام 

ایرج میرزا است دیگه نیلوفر جان شما خرده نگیر  ولی به ترجمه هوش مصنوعی توجه کردید طفلک اونم خجالت کشیده  وچه جالب ماله کشی کرده  شاید هم هوش مصنوعی کلمات مستهجن را نمیفهمه.

افشار سعدی‌خوانی در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۲۷:

در این رباعی، مهستی به زیبایی عناصر چهارگانه (آب، باد، آتش، خاک) و چهار زمان (پریروز، دیروز، امروز و فردا) را به ترتیب در کنار هم آورده است

مهدی در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

در پاسخ جناب عسگرپور :

سلام

مطالب خوبی نوشتید تا که حدودی درست هست. اما ایراداتی هم دارد‌ (در نگاه اولیه اینگونه برداشت می شود). مثلا این طور که نوشته اید انگار بهرام چوبین بی دلیل شورش کرد. بهرام قبل ازین توسط خود همین شاهان ساسانی به عنوان فرمانده منصوب شده بود و در کمپین های نظامی علیه بیزانس و بعد از آن قبایل ترک که در شرق به نواحی تحت اختیار ساسانی (مثل سمرقند  و ...) هجوم می آوردند، پیروزی های بزرگی به دست آورد. بعد از آن شورش های اقوام خزر در نواحی قفقاز را خنثی کرد و پس از آن باز هم ارتش بیزانس یا همان روم شرقی را در نواحی گرجستان شکست داد. این ها باعث افزایش محبوبیت او شد و این حسادت خاندان شاهنشاهی ساسانی ( به طور خاص خود شاه ) را برانگیخت. به طوری که یکی از شکست های بعدی او بهانه تحقیر او قرار دادند و به دنبال آن بحث های شورش و ... شکل گرفت. یا همین خسرو دوم شاه ساسانی اصلا با قتل پدرش به شاهی رسید که بعد کینه بهرام را هم در دل داشت. منظور اینکه هر بخش از تاریخ ایران و خاندان های ایرانی قسمت های خوبی و بدی داشته اند و لزوما نمیتوان گفت کدام خاندان خوب است یا بد. افراد به طور خاص با اقداماتشان باید مورد بررسی قرار بگیرند. پس از اعراب خاندان سامانی نسل خود را به بهرام چوبین نسبت میداد و در شکوفایی زبان فارسی تلاش کرد و استاد بزرگ حکیم توس قبل دربار غزنوی به همین دربار سامانی برای شروع کارش مراجعه کرد.

مثال دیگر درباره خاندان های اشکانی که خدمت بزرگی به ایران کردند شخصی به نام سوخرا است. شاه پروز با شکست در برابر اقوام شرقی هفتالیت مجبور به پذیرش شرایط آن ها شد. او اسیر شد خواهرش را به غرامت به آن ها تحویل داد. تا مدتی امپراطوری ساسانی طبق شرایطی که پروز به طور حقیرانه پذیرفت مدت ها به آن ها باج و خراج باید می پرداخت. اصلا اوضاع تا حدی عجیب بود که خراج آزادی او را مجبور شدند از روم قرض بگیرند ! سوخرا انتقام همه این ها را از کوشنواز فرمانده هفتالی ها گرفت و اعاده حیثیت کرد. البته درست است که بعد ها از قدرتی که به دست آورد سو استفاده کرد.

در مورد مزدک مطمئن نیستم ولی زیر نظر همین شاه کاوه یکم ساسانی فعالیت میکرد. و در مقطعی هم میگفتند موبدان زرتشتی اقلام را احتکار می کردند و این زندگی مردم را سخت کرده بود او شورش کرد و به همین دلیل به ارتداد از دین زرتشت متهم شد. بعد ها خرمی ها ( یا سرخ پوشان ) که به رهبری بابک خرمدین علیه حاکمان ظالم عرب شورش کردند در دین شان از اندیشه های مزدک بهره می بردند.

بله درست است که قطعا در زمان شکست از اعراب، خاندان های صاحب ثروت و قدرت به خاطر منافع خودشان به وطن خیانت کرده اند. اما اینقدر مطمئن و صریح همه افراد و خاندان ها رو با یک چوب نرانید و متهم نکنید. خاندان های اشکانی اساس حکومت ساسانیان بودند و توسط اردشیر بزرگ متحد شده و ساتراپ بندی شدند و مفهوم شاهنشاهی به وجود آمد. در خاندان ساسانیان چندین شاه فقط برای بازی قدرت به قتل رسیدند و بزرگان و بعضا موبدان هم در آن ها دست داشته اند که احتمالا به منافع خود برسند. همانطوری که تمام ساسانی ها افراد خوبی نبودند تمام اشکانی ها هم لزوما بد نبودند. هر فرد را با کارنامه اش بسنجید. 

علی محمّدی در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۷ در پاسخ به ميم شادمانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

آن سهی سرو

کزو گشت 

سر دار

بلند

یلدا ی. در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۳:

مولانا نیز همچون خرقانی بدون واسطه با خدا حرف میزد، این غزل مصداق همین بی تعارفی و رویارویی ست. 

رضا شیفته در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

سلام و ادب، به نظرم در بیت :

در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود

کاین شاهدِ بازاری وان پرده‌نشین باشد

این است که قسمت و تقدیر و شاید رسم و رسوم، این بوده که گلاب ( بوی گلاب) به جهت بوی معطر و دلپذیرش همیشه عموم مردم ازش استفاده می کردند و همه بوی خوشش را ( شاهد بازاری) می شناسند و در  همه جا هست. . 

اما گل ( پرده نشین / در گوشه و خلوت )  بیشتر در خانه های  مردم و آن هم در پرده های اتاق ها ( پرده با نقش های انواع گل) جای گرفته. 

چیزی که از قدیم الایام بوده و خواهد بود.

و حافظ ِ راز، میخواد این هنرمندی زیبای خداوند را به ما ( با زبان شعر) نشان بده 

برداشت من از این بیت این هست که باید تسلیم تقدیر  الهی بشیم و  شرایط ( بد یا خوبمان) را بپذیریم و به زندگی کردن  ادامه بدیم. 

 

 

آرش در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

ترانه رخت سفر از محمد اصفهانی

عبد مذنب در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۶ در پاسخ به علی عباسی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰:

پیوند به وبگاه بیرونی

احمد اسدی در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۹ در پاسخ به احسان چراغی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

دوست گرامی احسان،

 

من در نسخه ای از دیوان حافظ بیت مورد نظر شما را با این واژگان دیده ام:

 

جمیله ایست عروس جهان ولی هش دار

که این مخدره در عقد کس نمی پاید.

 

که به نظرم "نمی پاید" صحیح است و معنای نپاییدن در عقد کس همان عروس هزارداماد بودن است. 

امیر الخوانین در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳۵:

بیت تصادفی اول...چه شعر زیبایی!!

امیر الخوانین در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵:

بنده کاری با بحث بالا(حدود ۱۰۰ پیام) ندارم! 

کار جناب خیام رو از دیدگاه ادبی و سبکشون بررسی میکنم؛ 

طبق نظر قطعی هر عزیزی که دو سبک ادبی اشنا باشه میدونه که توی ایران نماینده اصلی سبک اگزیستانسیالیسم جناب خیام و البته صادق هدایت عزیز هستند...در سبک اگزیستانسیالیسم، غنیمت شمردن حال‌ و زندگی به گونه‌ای که دنیا هیچ هست اولویت اول محسوب میشود...اگر با کتاب های جناب البرکامو یکی از پرچم‌داران سبک اگزیستانسیالیسم یا حتی کتب و نظر‌های جناب صادق هدایت اشنایی داشته باشید قطعا این رو میدونید...در سبک اگزیستانسیالیسم دو دیدگاه جدا به وجود میاد بعد از جمله‌ی: 

دنیا همه هیچ است!

الف) پس دنیا ارزش زندگی ندارد!! دنیا فلکیست که در هر دوران رنجی برایمان به ارمغان می‌اورد!!

دیدگاه نویسندگانی مثل صادق هدایت و فرانتس کافکا

 

 

ب) دنیا هیچ هست پس‌باید از آن نهایت لذت را برد!! استفاده کرد و خوش بود!! مثل جناب کامو و خیام بزرگ...

با دانستن همین چند خط نیازی به تعابیر و تفاسیر و شک و گمان نیست...

 

 

 

سفید در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۹ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸:

 

زلفت به ره هوش و خرد دام کشیده

چشم از دو طرف گوشه این دام گرفته...!

 

 

۱
۱۴۱
۱۴۲
۱۴۳
۱۴۴
۱۴۵
۵۴۵۷
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود