گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:

گرامی متین! 

آنچه من آموخته ام از همین لغت نامه ها ست. 

ترسا

/tarsā/

معنی

۱. عیسوی‌مذهب؛ مسیحی؛ نصرانی.
۲. [قدیمی] راهب.
۳. (صفت) [قدیمی] ترسنده؛ بیم‌دارنده.

فرهنگ فارسی عمید

حال اگر شما میفرمایید ترسا در مجموعه ی زردشتیان است، حرفی به من آموخته اید. که: من علمنی حرفاً،، قد صیرنی عبدا.

سپاس

nabavar در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

گرامی غزل! با پوزش ” سپاسگزار “  درست تر است

nabavar در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

جناب حمید رضا! 

«سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو»

ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را

با علامت سؤال هم معنای خوبی می داد، به خود می گوید که نزدیک یار نرو، ولی باز به خود می تازد  که:ای ناآگاه  مگر من میروم؟ این من نیستم که می روم، اوست که مرا به سوی خود می کشد. درین مانا: عقل گوید مرو که جور بری ،،، عشق گوید بیا کام بری. 

nabavar در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۷ - حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا:

گرامی کورش! با تانی گشت موجود از خدا ،،، تابه شش روز این زمین و چرخها ،،، ورنه قادر بود کو کن فیکون ،،، صد زمین و چرخ آوردی برون

این تانی از پی تعلیم تست ،،، که طلب آهسته باید بی سُکُست. میگوید: خداوند همه ی کارهایش با تفکر و تأنی ست و این به خاطر آموزش توست تا بدانی که آنچه در طلبش هستی باید با تأمل و تفکر ولی آهسته در پی اش باشی بدون وقفه و گُسست. عجله نکن ولی استوار باش و با پشتکار

افشین در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

از درد دوری معشوق یا همان پروردگار مینالد.نه حافظ همه کسانیکه به حقایق عالم غیب پی برده اند و معشوق رویی به آنها نشان داده و بعد خود را گم کرده است  مینالد. در جایی دیگر میگوید: دل از من برد و روی ازمن نهان کرد.... مولانا هم زهر این دوری را چشیده وبارها شکایت کرده حتی آن دفع کردنش که برو شه به خانه نیست را گدایی کرده و تندی دربانش را به جان خریده.

گفتم شیشه مرا بر لب سنگ میزنی 

گفت چو لاف عشق زد تیغ بلاش میزنم.

هر که در خواب خیال لب خندان تو دید

خواب از از او رفت و خیال لب خندان ننشست.

بله خلاصه که بلا رورگاریه عاشقیت

ایوب در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

عرض سلام وادب از نظرات بزرگواران بسیار بهره بردم مخصوصا شرح سید علی اقای ساقی.حلمونو عوض کرد این شعر و شرحش

مبین در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۹ در پاسخ به بی نام دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۷ - طعنهٔ زاغ در دعوی هدهد:

منم از شما تشکر میکنم. در حالی که سالی گذشته ازین امر پسندیده.

 

صابر در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷:

مصراع ((تا غیر خرابات نداند مارا))

 دارای ایهام بسیار زیبایی است یک معنی آن که غیر از اهل خرابات مارا نشناسند. و دیگر معنی آن که آتش عشق مارا غیر از خراباتی ها نداند. یعنی عشق مارا از اهل خرابات بداند و مردمی که به دور از عالم عشق و مستی هستند ما را نشناسند. آشنایی برای معشوق و گمنامی برای مردم.

امید در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی عشق » حکایت خلیل‌الله که جان به عزرائیل نمی‌داد:

سلام روفیای عزیز . شاید بهتر باشه برای پیدا کردن جواب سوال به خود شعر مراجعه کنیم . حضرت عطار در بیان وادی اول در مورد طلب میگوید که :

در میان خونت باید آمدن

وز همه بیرونت باید آمدن

چون نماند هیچ معلومت به دست

دل بباید پاک کرد از هرچ هست 

و در جای دیگری می گوید من ک کفر را به ف فلسفه ترجیح میدهم   . حرف عطار این هست که شما با معرفت نخواهید توانست به عشق و نهایتا معرفت واقعی برسید و فقط گمراه و سردرگم خواهید شد . 

برای دانستن در مرحله اول و فارغ از این که چقدر علم داشته باشید یا نداشته باشید خواستن نیاز است که این بمرور تبدیل میشه به عشق و نهایتا معرفت . حال معرفت اصلا چی هست ؟ آیا علم به کار درست هست ؟ آیا دونستن اسرار هست ؟ آیا فهمیدن دلیل آفرینش هست ؟ آیا درک زیبایی هست ؟ آیا شناخت وجود خالق هست ؟ عطار دوباره میفرماید  : 

معرفت زینجا تفاوت یافتست

این یکی محراب و آن بت یافتست

چون بتابد آفتاب معرفت

از سپهر این ره عالی صفت

هر یکی بینا شود بر قدر خویش

بازیابد در حقیقت صدر خویش

 این جا معرفت شکل های گوناگونی میگیره و معرفتی که بوجود می آید کاملا وابسته به شخص می باشد و دانسته های یک نفر میتونه در تضاد با چیزی باشه که فرد دیگه ای پیدا میکنه . 

روح یا بنابه عبارتی Consiousness یا آگاهی در ابتدا که از ذات وجود جدا میشه تازه متوجه به وجود داشتن خودش میشه و هیچ شناختی نداره و این شناخت ذره ذره شکل میگیرد. شناختی که ما از ابتدای تولد در وجودمون وجود داره هم چیزی نیست که از محیط بیرون نصب شده باشه بلکه خاطرات و تجربیاتی هست که از قبل از زندگی در روح بواسطه مدت ها تامل و تفکر بوجود اومدن ( کارما ) که این ها میتونن درست باشن و یا نادرست 

عفا در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

درود بر همه

قبل از این که، این رباعی را معنی کنم. لازم است بطور خیلی مختصر به زمان عمر خیام نیشابوری، اشاره کنم. این شخصیت نادرِ روزگار، در سال ۴۲۷ شمسی به دنیا آمده و در سال ۵۱۰ شمسی فوت کرده است. دانشمندان کیهان شناس در زمان حال اعلام کرده اند. کائنات بقدری عظیم هست که فقط ۴/۵ در صد آن تا بحال شناسایی شده و هنوز ۹۵/۵ درصد آن شناسایی نشده است. حالا شما حدس بزنید، در زمان خیام، از این عظمت کیهان، بغیر از خیام، برای سایر افراد، چقدر شناخته شده بوده است؟!.

خیام؛ منجم، فیلسوف، ریاضی دان، شاعر، موسیقی دان و بطور کلی "همه چیزدان" بوده، ضمن اینکه شاگردانی داشته، بطور عام با مردم هم در تماس بوده و زندگی می کرده است. افراد مختلفی در همه زمانها، وجود داشته و دارد که با سواد تک بعدی، بدون اینکه از ادیان و عقاید دیگران و یا علوم مختلف زمان خود اطلاع داشته باشند، فقط به کتاب و عقاید خود می چسبند و می گویند: اِلّا و بِلّا وضعیت عالم و آدم و کل کائنات همین است و بس. خیام این رباعی را برای آرامش مردم و فیصله دادن به همچون بحث ها، گفته است.

معنی ساده مصرع به مصرع:

هر چه در دنیا هست، مصداق و دلایل معتبر از چگونگی بوجود آمدن آنها، در دست نیست. در همه چیزهایی که در دنیا وجود دارد؛ ممکن است؛ عیب، ایراد و نقصان وجود داشته باشد. [فرقی به حال دنیا ندارد که] فکر کنید؛ چیزهایی که در دنیا وجود ندارد، موجود هست، و یا چیزهایی که در دنیا وجود دارد، موجود نیست.

منظوراصلی : بود و نبود دارایی های کائنات به شما مربوط نمی شود. برای اینکه، عامل بوجود آورنده و گرداننده ی کائنات شما نیستید و کائنات فقط برای شما بوجود نیامده است که ایراد بگیرید؛ چرا این هست، آن نیست، این درسته و آن نادرست است ( بقول ترک ها: کائنات بودور که وار = کائنات همینه که هست).

تفسیر کوتاه: با هست و نیستِ، درست یا نادرست بودن کارهای کائنات، کاری نداشته باشید، شما خود نیز، جزو کائنات هستید. همچنانکه همه عوامل دنیا - مثل یک مجموعه چرخ دنده- در پی کار خود هستند. شما هم مثل سایر عوامل دنیا، در پی کار و زندگی خود باشید. به وظایف و رسالت خود عمل کنید. پاپیچ دیگران و دیگر عوامل کائنات نباشید.

توضیح: عبارتِ "ز هر چه هست" در اینجا؛ مایملک، شیئ، دارایی و هرآنچه در کائنات وجود دارد.

انگار = فرض کن، تصور کن، فکر کن.

پندار = بپندار، گمان ببر، خیال کن.

باد بدست= باد در دست، باد در مشت. کنایه از بی نتیجه بودن، نامعلوم بودن.

سخن چند گفتم بچندین نشست

ز گفتار باد است ما را بدست ."فردوسی"

معنی و تفسیر از: ع.فومن ا. ☘۱۴۰۰/۴/۲۰

امید در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم:

سلام جناب حمید . شاید ادامه حرف های ابلیس در سوره اعراف آورده نشده . برای مثال :

 گفت: من از او بهترم مرا از آتش پدید آورده ای و او را از گل "میخواستم رمز و راز این آفرینش را بدانم"

نیک مهر در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۵ در پاسخ به محمد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:

درود به شما محمد عزیز.
تعبیرتون بسیار هوشمندانه بود و با خواندن آن، رباعی برایم شفاف تر شد. سپاس از شما.

کوروش در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۷ - حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا:

این تانی از پی تعلیم تست

که طلب آهسته باید بی سکست

کسی میتونه تفسیر کنه این بیت رو ؟

مهرداد حسینی در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را:

با درود و سپاس بسیار 
بیت هشتم چنین درست است :

جهان را از جمالت روشنائی

جمالت در پناه پارسایی ( که به اشتباه آخرین واژه ((ناآزموده)) که مربوط به بیت پسین است نگارش شده است)

کوروش در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۴۹ در پاسخ به nabavar دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۷ - حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن:

خیلی ممنون لطف کردید

کوروش در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۴۷ در پاسخ به nabavar دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۲ - معجزه خواستن قوم از پیغامبران:

خیلی ممنون

کوروش در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۵ - استدعاء آن مرد از موسی زبان بهایم با طیور:

در بخش های پیشین مثنوی گفته شده بود که وقتی دعا میکنی و دعا به ضررت هست خدا از کرم نمیشنوه و در واقع اون دعا برآورده نمیشه ولی اینجا میگه

گفت ای موسی بیاموزش که ما

رد نکردیم از کرم هرگز دعا

تناقض واضحی بین حرفای ایشون وجود داره ضمن این که در پایان این حکایت هم اشاره به این میکنه که فقر و بدبختی بهتر از قدرته ، البته حضرت مولانا که دریای حکمت الهی هستن بی دلیل و اشتباه چیزی رو نمیگن و این ماییم که بد برداشت میکنیم ولی ای کاش کسی بود اینارو میتونست توضیح بده

 

MatinRGI در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۴۳ در پاسخ به nabavar دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:

ناباور گرامی
بسیاری از حاشیه های شما رو خوندم از نگر اندیشه ای بسیار به شما نزدیکم تا این حاشیه که رسیدم پشتوانه پژوهشی خوبی هم دارید ولی در اینجا زنار را کشتی زرتشتی نمیدانید؟! تنها برای اینکه یک دیکشنری آن را غیر از کشتی زرتشتی میداند. بهترین گواه برای یافتن چم(معنای) زنار از خود شاعران است فردوسی بزرگ زنار را کشتی زردشتی میداند عطار که در آن سررشته دارم بارها زنار را همراه با کدواژگان زردشتی،مجوس،مغان و... همراه میکند
از عشق تو من به دِیر بنشستم زنار مغانه برمیان بستم
بار دگر مسلمانان به قلاشی در افتادم          به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم
اِلا ای پیر زردشتی به من بربند زناری          که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم
تو را راه مسلمانی گوارا باد و ارزانی          مرا گبری خوش آمد کار با زنار افتاده
ساقیا برخیز و می در جام کن         در خرابات خراب آرام کن [ از سنایی و مولانا ]
با مغان اندر سفالی باده خود       دست با زردشتیان در جام کن
صحبت زنار بندان پیشه گیر         خدمت جمشید و آذرنام کن
چون تو را گردون گردان رام کرد     مرکب ناراستی را رام کن [ با این سروده بسیار همراه هستم بسیار هم خردمندانه است]
و یا ... عطار: دوش وقت صبح چون دل داده ای                پیشم آمد مست ترسا زاده ای                       
بی دل و دینی سر از خط برده ای                                  بی سر و پایی ز دست افتاده ای    
چون مرا از خواب خوش بیدار کرد                              گفت هین برخیز و بستان باده ای                       
من ز ترسا زاده چون می بستدم                                  گشتم از می بستدن دل داده ای                       
چون شراب عشق در دل کار کرد                               دل شد از کار جهان چون ساده ای                       
در زمان زنار بستم بر میان                                               در صف مردان شدم آزاده ای                      
نیست اکنون در خرابات مغان                                    پیش او چون من به سر استاده ای     
باید دربیابید که ترسایی نیز در زیر مجموعه دِیر مغان و باور مغانی قرار میگیرد. زنار هم هرچند واژه ی تاریخی آن بیشتر به مسیحیان میخورد ولی همانند صومعه(که برای نمونه در زمان عطار به جایگاه صوفیان میگفتند(همان خانقاه) زنار هم در زمان شاعران ما هم به کشتی زرتشتی و هم به کمربند ترسایی اشاره دارد همه چیز را با هم در می آمیختند اگرچه این حاشیه ی شما در 3 سال پیش است که بی تردید اکنون بسیار پخته تر هستید! ولی دوست داشتم بنویسم
در اینجا هم حافظ به روشنی میگوید که از دست این مسلمانان چه ها که نکشیده است و به ناچار با روایش(توجیه) های عرفانی کردار خودش رو در میان آنان استوار میکرد یا از روی تن مسلمان میشد
ما ننگ وجود روزگاریم        عمری به نفاق میگذاریم         ما مومن ظاهریم لیکن        زنار به زیر خرقه داریم [عطار]
در این غزل هم به مغبچگان و... میپردازد که به گفته ی خودتان شوربختانه! : بی شمارند درین مهلکه غرقابِ لجن
وَ چه خوشحال به نشخوار پلیدی و عَفَن

Teddy در ‫۳ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۷۵:

مصراع دوم بیت دوم، مردمانشان از لحاظ معنایی صحیح‌تره و تغییری در وزن ایجاد نمیشه.

۱
۱۴۱۷
۱۴۱۸
۱۴۱۹
۱۴۲۰
۱۴۲۱
۵۴۵۹