کیفیت است مطلب از عمر، نه درازی ...خضر و حیات جاوید، ما و می دو ساله
حیدریان در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:
خواهم سر ارادت سایم بر آستانت
عبدالهی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷۰:
فرشادجمالی درآلبوم دیارمهر (نقش خیال ) بسیار زیبا خوانده است
افشین در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱:
قطعا مراد از می شراب ربانی است که زاهدنما ها از آن بی خبرند و منظور از مردم نادان اینان هستند.
تیرداد در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۶ - حکایت ممسک و فرزند ناخلف:
نام درج شده برای این حکایت در سایت محترم گنجور، با مفهوم و گفته های این حکایت، به خصوص در بیت اول که به وضوح وارث را فرزند خلف بیان کرده است، در تناقض می باشد و ممکن است موجب گمراهی شود.
محمدجوادچیزفهم دانشمندیان در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۴۱ در پاسخ به حامد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:
درسته
محمدجوادچیزفهم دانشمندیان در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:
هر آنکس که گرز تو بیند به جنگ
(هرآنکس) یقینا اشتباه و ( هرآنگه) صحیح است.حتی اگر در نسخه چاپی چنین باشد! چون در غیر این صورت و با این حالت فعلی که در گنجور نوشته شده بیت اصلا معنا نمیدهد
nabavar در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
گرامی غزل! باکمال میل: nnabavaran@gmail.com
nabavar در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۳۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۵۹:
گرامی هیوا!
کیفیت است مطلب از عمر، نه درازی ...خضر و حیات جاوید، ما و می دو ساله
می گوید: ما به طول و درازای زندگی اهمیت نمی دهیم، مهم کیفیت و چگونه زندگی کردن است، خضر عمر جاوید دارد ولی من این میِ کهنه را به زندگیِ همیشگی ترجیح می دهم.
خوش باش و زندگی کن بهتر ز عمر دائم ،،،،،، یک لحظه مستیِ می خوشتر، مدام صائم
منزوی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:
درود بر ادب جویان و گنجوران گنجینه ادب پارسی
نکته ای در باب بیت اول از نظرم گذشت و گفتم شاید به عنوان تفسیری از نظرگاهی متفاوت قابل صحبت باشه.
شراب و عیش نهان چیست، کار بی بنیاد
به نظرم میرسه در اینجا حضرت حافظ تأکیدش ببشتر بر (کار بی بنیاد) است تا توصیفی از آن ارائه دهد. ارزش (کار بی بنیاد) چنان است که حافظ آن را با شراب و عیش نهانی که بر همگان آشکار نیست برابر کرده و میدانیم که چنین شراب و عیشی در نظر حافظ چه جایگاه والایی دارد. حال میفرماید که این شراب و عیش نهان بواسطه ی (کار بی بنیاد) حاصل میشود. می توانیم این نوع تلقی حافظ از (کار بی بنیاد) را هم طراز (Wu Wei) 無爲 از نظرگاه مکتب تائو که ترجمه اش به انگلیسی "effortless action" و یا "aimless action" است در نظر آوریم که همانا نحوه ی عملکرد فرزانگان بلند مرتبه را بیان می دارد. از آنجا که حافظ مرید پیر فرزانه مغان بوده، به خوبی از جایگاه (کار بی بنیاد) آگاه بوده. در ادامه مصرع دوم ادامه میدهد که ما نیز چون دیگر رندانِ در پی شراب و عیش به دنبال (کار بی بنیاد) میرویم و یا بالعکس با توسل به (کار بی بنیاد) رندانه شراب و عیش نهانی را جستجو میکنیم تا هر چه بادا باد. که البته این خود گویی نوعی پارادکس ظاهری است که مقارن با همان پارادکس "action of non action" تائوییست که ذکر شد. در بیت بعدی میفرماید گره ز دل بگشا... که باز میبینیم این گره گشایی به جز انجام (کار بی بنیاد) میسر نیست چرا که در ابیات بعدی توضیح میدهد که اساسا کار جهان بی بنیاد و انقلابیست و گره هایی که ما در دلمان بواسطه دل بستن به بنیادها ایجاد کرده ایم بدون انجام کار بی بنیاد هماهنگ با بی بنیادی جهان، گشوده نخواهد شد.
در مورد کارما در آیین های هندی من اطلاعی ندارم ولی گویا به این (کار بی بنیاد) مورد اشاره حافظ میتواند مرتبط شود.
و اما یک سوال تامل برانگیز در این غزل: از نظرتان در آن مصرع که حضرت حافظ میفرماید : ... مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد گنجی که در این خراب آباد دنیا ممکن است حاصل شود از نظر حافظ چه چیزی ممکن است باشد؟
با سپاس🙏☺️✋
امیرحسین سدهی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شاهزاده عمادالدین:
مصراعِ دوم از بیت 30: «از رمح چو مار کرده پیچان» بهتر است به این صورت ضبط و خوانده شود: از رُمحِ چو مارِ گَرزه پیچان.
مارِ گرزه ماری است با سرِ بزرگ و پر خط و خال که زهری مُهلک دارد.
امیرحسین سدهی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شاهزاده عمادالدین:
مصراعِ اول از بیت 30: «از رمح چو مار کرده پیچان» بهتر است به این صورت ضبط و خوانده شود: از رُمحِ چو مارِ گَرزه پیچان.
مارِ گرزه ماری است با سرِ بزرگ و پر خط و خال که زهری مُهلک دارد.
مصراعِ دوم از همان بیت: «چون کرده بدیده اژدها را» صورت غلطی است از «خون کرده به دیده اژدها را»
هیوا در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۵۹:
سلام میشه لطفا این بیت رو معنی کنید
گیسو در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
درود بهادر عزیز
من گمان میکنم داع به معنای تکوین و رسیدن به کمال در سلوک باشد و رسیدن به سروری.
متین در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:
بیت دوم اشکال داره _ هر جا که هستم حاضری درسته _ نه هرجا که هستی
محمدعلی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در پند و اندرز و مدح پیامبر بزرگوار:
که بی «زبانی» دفع زبانیه است آنجا
مازیار در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد:
این شعر ۷۰۰ سال پیش حضرت مولانا، مطابق با همان (CPR ( CardioRespiratory Resusctation که امروزه دانش پزشکی بزای یک بیهوش بر زمین افتاده تجویز میکند . نبض گرفتن ، بوی دهان،.. و کف بر دل که همان ماشاژ قلبی است. این نشان میدهد ما ۷۰۰ سال پیش پیشرفته تر از امروز مان بودیم. چه شد که چنین از قافله دانش باز ماندیم.
م نظرزاده در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۵۰:
در مصرع «از روی حقیقتی...» یاء نکره است نه یاء مخاطب.
یعنی به این معنا نیست که «از روی حقیقت هستی» بلکه به این معناست که «از روی یک حقیقت».
مهدی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:
این غزل حضرت سعدی چقدر زیباست.
پیشنهاد میکنم این غزلیات رو با صدای آسمانی استاد شهیدی در برنامه یک شاخه گل شماره 268 گوش کنید
شنیدن این بیت زیر برای شنونده التذاذ روحی غیر قابل وصفی داره
جان باختن آسان است، اندر نظرت لیکن
این جان نمیبینم، شایستهی قربانت...
احمد بانکی در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۰۷ در پاسخ به عماد حلمی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۶:
اعراب گذاری ابیات بر اساس قرائت دکتر سروش:
1- منم آن بندۀ مخلص که از آن روز که زادم / دل و جان را ز تو دیدم، دل و جان را به تو دادم
2- کَتَبَ الْعِشقُ بِأَنّی بهَوَی العاشِقِ أَعْلَمُ / فَإِلَیْهِ نَتَراجَع و إِلیْهِ نَتَحاکَم
3- چو شراب تو بنوشم چو شراب تو بجوشم / چو قبای تو بپوشم ملکم شاه قبادم
4- قَمَرُ الحُسْنِ أَتانِی و إِلَی الْوَصْلِ دَعانِی / و رَعانِی و سَقانِی، هُوَ فِی الْفَضْلِ مُقَدَّم
5- ز میانم چو گزیدی کمر مهر تو بستم / چو بدیدم کرم تو به کرم دست گشادم
6- نَصَرَ الْعِشْقُ أَجیبُوا، و إلَی الْوَصْلِ أَنیبُوا / طَلَعَ الْبَدْرُ فَطیبُوا، قَدِمَ الْحِبُّ و أَنْعَم
7- چه کنم نام و نشان را، چو ز تو گم نشود کس؟ / چه کنم سیم و درم را چو در این گنج فتادم؟
8- لَمَعُ الْعِشْقِ تَوالیٰ و عَلَی الصَّبْرِ تَعالیٰ / طَمَسَ الْبَدْرُ هِلالاً خَضَعَ الْقَلْبُ و أَسْلَم
9- چو تویی شادی و عیدم، چه نکوبخت و سعیدم / دل خود بر تو نهادم، به خدا نیک نهادم
10- خَدَعُونی، نَهَبُونی، أَخَذُونی، غَلَبُونی / وَعَدُونی، کَذَبُونی، فَإِلیٰ مَنْ أَتَظَلَّم
11- نه بدرّم نه بدوزم، نه بسازم نه بسوزم / نه اسیر شب و روزم، نه گرفتار کسادم
12- مَلِکُ الشَّرْقِ تَشَرَّق، و عَلَی الرُّوحِ تَعَلَّق / غَسَقُ النَّفْسُ تَفَرَّق، رَبَضُ الْکُفْرُ تَهَدَّم
13- چه کساد آید آن را که خریدارْ تو باشی؟ / چو فزودی تو بهایم که کند طمْعِ مَزادم؟
14- نَفَسُ الْعِشْقِ عَتادی و عَمیدی و عِمادی / فَمِنَ الْعِشْقِ تَدَثَّر و مِنَ الْعِشْقِ تَخَتَّم
15- روش زاهد و عابدْ همگی ترکِ مراد است / بنما، ترکِ چه گویم چو تویی جمله مرادم؟
16- لَکَ یا عِشْقُ وُجُودِی و رُکُوعِی و سُجُودِی / لَکَ بُخْلِی، لَکَ جُودِی، و لَکَ الدَّهْرُ مُنَظَّم
17- چو مرا دیو ربودی طربم یاد تو بودی / تو چنانم بربودی که بشد یاد ز یادم
18- أَلِفَ الدَّهْرُ بعِادِی، جَرِحَ الْبُعْدُ فُؤادِی / فَقَدَ النَّومَ وِسادِی و سَعاداتِی نُوَّم
19- به صفت کشتی نوحم که به باد تو روانم / چو مرا باد تو دادی مده ای دوست به بادم
20- فَأَرَی الشَّمْلَ تَفَرَّق، و أَرَی السِّترَ تَمَزَّق / و أَرَی السَّقْفَ تَخَرَّق، و أَرَی الْمَوْجَ تَلاطَم
21- من اگر کشتی نوحم چه عجب چون همه روحم / من اگر فتح و فتوحم چه عجب شاه نژادم
22- و أَرَی الْبَدْرَ تَکَوَّر، و أَرَی النَّجْمَ تَکَدَّر / و أَرَی الْبَحْرَ تَسَجَّر، و أَرَی الهُلْکَ تَفاقَم
23- چو به بحر تو درآیم، به مزاجْ آبِ حیاتم / چو فتم جانب ساحل، حجرم، سنگ و جمادم
24- فَقَدْ أَهْدانِی رَبِّی و أَتَی الْجَدُّ بِحُبِّی / نَهَضَ الْحِبُّ لِطِبِّی، و تَدارَک و تَرَحَّم
25- به خدا بازِ سپیدم که به شاه است امیدم / سوی مردار چه گردم، نه چو زاغم نه چو خادم
26- نَزَلَ الْعِشْقُ بِدارِی، مَعَهُ کَأْسُ عُقارِی / هو مِعْراجُ سَواری و عَلَی السَّطْحِ کَسُلَّم
27- چو بسازیم چو عیدم چو بسوزیم چو عودم / ز تو گریم ز تو خندم ز تو غمگین ز تو شادم
28- بِکَ أَحْییٰ و أَمُوتُ، بِکَ أُمْسِک و أَفُوتُ / بِکَ فِی الدَّهْرِ سُکُوتُ، بِکَ قَلْبی یَتَکَلَم
29- چو ز تبریز بتابد مه شمسُ الحق و الدّین / بفروزد ز مه او فلک جَهد و جِهادم
ترجمۀ ابیات عربی:
2- عشق نوشته است که «من به خوبی آگاهم از عشق عاشق خود.» برای همین [ما عاشقان] امر خود را به همان عشق باز میگردانیم و از او داوری میطلبیم.
4- آن ماه زیبایی به نزد من آمد و مرا به وصال دعوت کرد. او به من رسیدگی کرد و به من شراب نوشانید. او تقدّم در فضل به من دارد [اصل این مستی عشق را مدیون او هستم].
6- عشق به یاری آمده پس او را اجابت کنید، و به سوی وصال بازگردید. ماه کامل برآمده پس خوش باشید. محبوب از راه رسیده و اِنعام نموده.
8- عشق مکرّراً درخشیده و بر صبر چیره شده است. ماه کامل هلال را خاموش کرده. دل فروتن شد و تسلیم گردید.
10- مرا فریفتند، از من ربودند، مرا گرفتند، بر من چیره گشتند. به من وعده دادند و آن را شکستند. پس حال به پیش چه کسی دادخواست برم [در حالی داور همان است که مرا یغما کرده]؟
12- پادشاه شرق طلوع کرد و به روح آویخت. تاریکیهای جان پراکنده شد. امعاء و احشای کفر نابود گردید.
14- دَمِ عشق ستون، پایه و تکیهگاه من است. پس لباس روی خود را عشق قرار بده، و آن را نگین انگشتر خود کن.
16- ای عشق، وجود و رکوع و سجود من از آن توست. بخل و بخشش من برای توست. تمام جهان به تو نظم یافته است.
18- جهان الفت گرفته به دشمنی ورزیدن با من. دوری [از معشوق] دل مرا خسته. خواب از رختخواب من گم شده است، امّا سعادت و کامیابی من به خواب رفته است.
20- میبینم که نظام امور پراکنده شده، و پرده دریده شده. میبینم که سقف خراب گشته و موجها به تلاطم افتادهاند.
22- میبینم که نور ماه کامل پیچیده شده و ستارگان تاریک گشتهاند. میبینم که دریا آتش گرفته و قربانیان فزونی یافتهاند.
24- سپس پروردگارم مرا هدایت کرد و بخت به عشق من روی آورد. معشوق برای مداوای من برخاست. به من دررسید و بر من رحم نمود.
26- عشق در منزل من وارد شد، جام شراب در دست. اوست پلّکان دیوارهایم، و مانند نردبان بام من.
28- من به تو زندهام و میمیرم. من به تو میگیرم و از دست میدهم. خاموشی و سخن گفتن دل من در جهان به توست.
ترجمه تمام غزل به انگلیسی:
(1) From the day I was born, I’m sincerely for You
I saw my heart is from You, so I submitted it to You
(2) Love has written, “I know how My lover is aglow
So we refer our disputes and judgments to You
(3) As I drink from Your wine, I bubble like Your wine
In Your garb I entwine, then I’m a king like You
(4) I was invited to unite by the full moon of the night
He gave me drink to delight; it started from You
(5) You raised me from above, so I fell into Your love
I was generous thereof, seeing how generous are You
(6) Love has come, so respond, and get back into the pond
The moon has risen beyond for the arrival of You
(7) You do not lose anyone, so my name shall be none
All the treasures I shun; I’m in the trove of You
(8) The rays of love, in sequence, overcome our patience
The crescent’s evanescence and the heart’s compliance
Are due to the radiance of the full moon of You
(9) You are the Eid in my breast, so I’m happy and blessed
I am at rest for I rest on my rock which is You
(10) I’ve been tricked and underpaid, defeated and afraid
Promised and betrayed; who’s my judge other than You?
(11) I do not sow nor tear, nor destroy, nor repair
Not a slave in this fair; I don’t care but for You
(12) There remains no shadow for disbelief and ego
From the east rose a glow of the spirit of You
(13) When You are the buyer, one’s market is on fire
Who dares to make a bid when the offer is from You?
(14) The breath of love is my rock, and the path where I walk
Let our signet and our frock be the love of You
(15) The ascetics’ attire is to renounce their desire
But what’s there to renounce when my desire is You?
(16) When generous or stingy, when I fall on my knee
The order that we see, and my being are for You
(17) When caught by oversight, I remember and delight
Yet my memory is white when I’m caught by You
(18) Separation has bruised my heart and I’m used
To oppression and confused; my luck is excused
My sleep has diffused, for my nights are for You
(19) I’m Noah’s ark in a way: with Your wind I sway
Do not throw me away, because my wind is You
(20) I see the veils are torn; I see trouble is born
I see the house forlorn, there’s a surge from You
(21) I’m spirit, no wonder I’m an ark in thunder
I rend all asunder; I’m a descendant of You
(22) I see the full moon’s choir and the stars retire
I see the sea on fire: they’re the victims of You
(23) I’ve no life like a stone, on the shore, on my own
But I’m the spring of life in the ocean of You
(24) I’m guided by my Lord, with fortune I’m aboard
My Beloved looked toward my illness and record
That was my reward: the attention from You
(25) The carrion I let go, I’m no raven or crow
I’m a hawk on the elbow of the King Who is You
(26) Love came to my land with wine in its hand
Over the roof I stand, and my ladder is You
(27) I am wood in Your reed; in Your fire I am weed
If I weep or succeed or bleed, it’s from You
(28) I live and die by You; I give and take by You
In silence I’m with You, and my heart talks with You
(29) In the sky of Tabriz the sun is going to freeze
My toil and expertise, for the rising of You
محمد باقر انصاری در ۳ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۷: