بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلواتالله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
آنچنان که یوسف از زندانیی
با نیازی خاضعی سعدانیی
خواست یاری گفت چون بیرون روی
پیش شه گردد امورت مستوی
یاد من کن پیش تخت آن عزیز
تا مرا هم واخرد زین حبس نیز
کی دهد زندانیی در اقتناص
مرد زندانی دیگر را خلاص
اهل دنیا جملگان زندانیند
انتظار مرگ دار فانیند
جز مگر نادر یکی فردانیی
تن به زندان جان او کیوانیی
پس جزای آنک دید او را معین
ماند یوسف حبس در بضع سنین
یاد یوسف دیو از عقلش سترد
وز دلش دیو آن سخن از یاد برد
زین گنه کامد از آن نیکوخصال
ماند در زندان ز داور چند سال
که چه تقصیر آمد از خورشید داد
تا تو چون خفاش افتی در سواد
هین چه تقصیر آمد از بحر و سحاب
تا تو یاری خواهی از ریگ و سراب
عام اگر خفاش طبعند و مجاز
یوسفا داری تو آخر چشم باز
گر خفاشی رفت در کور و کبود
باز سلطان دیده را باری چه بود
پس ادب کردش بدین جرم اوستاد
که مساز از چوب پوسیده عماد
لیک یوسف را به خود مشغول کرد
تا نیاید در دلش زان حبس درد
آنچنانش انس و مستی داد حق
که نه زندان ماند پیشش نه غسق
نیست زندانی وحشتر از رحم
ناخوش و تاریک و پرخون و وخم
چون گشادت حق دریچه سوی خویش
در رحم هر دم فزاید تنت بیش
اندر آن زندان ز ذوق بیقیاس
خوش شکفت از غرس جسم تو حواس
زان رحم بیرون شدن بر تو درشت
میگریزی از زهارش سوی پشت
راه لذت از درون دان نه از برون
ابلهی دان جستن قصر و حصون
آن یکی در کنج مسجد مست و شاد
وآن دگر در باغ ترش و بیمراد
قصر چیزی نیست ویران کن بدن
گنج در ویرانی است ای میر من
این نمیبینی که در بزم شراب
مست آنگه خوش شود کو شد خراب
گرچه پر نقش است خانه بَرکَنَش
گنج جو و از گنج آبادان کُنَش
خانهٔ پر نقش تصویر و خیال
وین صور چون پرده بر گنج وصال
پرتو گنجست و تابشهای زر
که درین سینه همیجوشد صور
هم ز لطف و عکس آب با شرف
پرده شد بر روی آب اجزای کف
هم ز لطف و جوش جان با ثمن
پردهای بر روی جان شد شخص تن
پس مثل بشنو که در افواه خاست
که اینچ بر ماست ای برادر هم ز ماست
زین حجاب این تشنگان کفپرست
زآب صافی اوفتاده دوردست
آفتابا با چو تو قبله و اِمیم
شبپرستی و خفاشی میکنیم
سوی خود کن این خفاشان را مَطار
زین خفاشیشان بخر ای مستجار
این جوان زین جرم ضالست و مغیر
که به من آمد ولی او را مگیر
در عمادالملک این اندیشهها
گشته جوشان چون اسد در بیشهها
ایستاده پیش سلطان ظاهرش
در ریاض غیب جان طایرش
چون ملایک او به اقلیم الست
هر دمی میشد به شرب تازه مست
اندرون سور و برون چون پُرغمی
در تنِ همچون لحد خوش عالمی
او درین حیرت بد و در انتظار
تا چه پیدا آید از غیب و سرار
اسپ را اندر کشیدند آن زمان
پیش خوارمشاه سرهنگان کشان
الحق اندر زیر این چرخ کبود
آنچنان کره به قد و تگ نبود
میربودی رنگ او هر دیده را
مرحب آن از برق و مه زاییده را
همچو مه همچون عطارد تیزرو
گوییی صرصر علف بودش نه جو
ماه عرصهٔ آسمان را در شبی
میبرد اندر مسیر و مذهبی
چون به یک شب مه برید ابراج را
از چه منکر میشوی معراج را
صد چو ماهست آن عجب در یتیم
که به یک ایماء او شد مه دو نیم
آن عجب کو در شکاف مه نمود
هم به قدر ضعف حس خلق بود
کار و بار انبیا و مرسلون
هست از افلاک و اخترها برون
تو برون رو هم ز افلاک و دوار
وانگهان نَظّاره کن آن کار و بار
در میان بیضهای چون فرخها
نشنوی تسبیح مرغان هوا
معجزات اینجا نخواهد شرح گشت
ز اسپ و خوارمشاه گو و سرگذشت
آفتاب لطف حق بر هر چه تافت
از سگ و از اسپ فر کهف یافت
تاب لطفش را تو یکسان هم مدان
سنگ را و لعل را داد او نشان
لعل را زان هست گنج مقتبس
سنگ را گرمی و تابانی و بس
آنک بر دیوار افتد آفتاب
آنچنان نبود کز آب و اضطراب
چون دمی حیران شد از وی شاه فرد
روی خود سوی عماد الملک کرد
کای اچی بس خوب اسپی نیست این
از بهشتست این مگر نه از زمین
پس عماد الملک گفتش ای خدیو
چون فرشته گردد از میل تو دیو
در نظر آنچ آوری گردید نیک
بس گش و رعناست این مرکب ولیک
هست ناقص آن سر اندر پیکرش
چون سر گاوست گویی آن سرش
در دل خوارمشه این دم کار کرد
اسپ را در منظر شه خوار کرد
چون غرض دلاله گشت و واصفی
از سه گز کرباس یابی یوسفی
چونک هنگام فراق جان شود
دیو دلال در ایمان شود
پس فروشد ابله ایمان را شتاب
اندر آن تنگی به یک ابریق آب
وان خیالی باشد و ابریق نی
قصد آن دلال جز تخریق نی
این زمان که تو صحیح و فربهی
صدق را بهر خیالی میدهی
میفروشی هر زمانی دُرّ کان
همچو طفلی میستانی گردگان
پس در آن رنجوری روز اجل
نیست نادر گر بود اینت عمل
در خیالت صورتی جوشیدهای
همچو جوزی وقت دق پوسیدهای
هست از آغاز چون بدر آن خیال
لیک آخر میشود همچون هلال
گر تو اول بنگری چون آخرش
فارغ آیی از فریب فاترش
جوز پوسیدهست دنیا ای امین
امتحانش کم کن از دورش ببین
شاه دید آن اسپ را با چشم حال
وآن عمادالملک با چشم مَآل
چشم شه دو گز همی دید از لغز
چشم آن پایاننگر پنجاه گز
آن چه سرمهست آنک یزدان میکشد
کز پس صد پرده بیند جان رشد
چشم مهتر چون به آخر بود جفت
پس بدان دیده جهان را جیفه گفت
زین یکی ذمش که بشنود او وحسپ
پس فسرد اندر دل شه مهر اسپ
چشم خود بگذاشت و چشم او گزید
هوش خود بگذاشت و قول او شنید
این بهانه بود و آن دَیّان فرد
از نیاز آن در دل شه سرد کرد
در ببست از حسن او پیش بصر
آن سخن بد در میان چون بانگ در
پرده کرد آن نکته را بر چشم شه
که از آن پرده نماید مه سیه
پاک بنایی که بر سازد حصون
در جهان غیب از گفت و فسون
بانگ در دان گفت را از قصر راز
تا که بانگ وا شدهست این یا فراز
بانگ در محسوس و در از حس برون
تبصرون این بانگ و در لاتبصرون
چنگ حکمت چونک خوشآواز شد
تا چه در از روض جنت باز شد
بانگ گفت بد چو دروا میشود
از سقر تا خود چه در وامیشود
بانگ در بشنو چو دوری از درش
ای خنک او را که واشد منظرش
چون تو میبینی که نیکی میکنی
بر حیات و راحتی بر میزنی
چونک تقصیر و فسادی میرود
آن حیات و ذوق پنهان میشود
دید خود مگذار از دید خسان
که به مردارت کشند این کرکسان
چشم چون نرگس فروبندی که چی
هین عصاام کش که کورم ای اچی
وان عصاکش که گزیدی در سفر
خود ببینی باشد از تو کورتر
دست کورانه به حبلالله زن
جز بر امر و نهی یزدانی مَتَن
چیست حبلالله رها کردن هوا
کین هوا شد صرصری مر عاد را
خلق در زندان نشسته از هواست
مرغ را پرها ببسته از هواست
ماهی اندر تابهٔ گرم از هواست
رفته از مستوریان شرم از هواست
خشم شحنه شعلهٔ نار از هواست
چارمیخ و هیبت دار از هواست
شحنهٔ اجسام دیدی بر زمین
شحنهٔ احکام جان را هم ببین
روح را در غیب خود اشکنجههاست
لیک تا نجهی شکنجه در خفاست
چون رهیدی بینی اشکنجه و دمار
زانک ضد از ضد گردد آشکار
آنک در چه زاد و در آب سیاه
او چه داند لطف دشت و رنج چاه
چون رها کردی هوا از بیم حق
در رسد سغراق از تسنیم حق
لا تطرق فی هواک سل سبیل
من جناب الله نحو السلسبیل
لا تکن طوع الهوی مثل الحشیش
ان ظل العرش اولی من عریش
گفت سلطان اسپ را وا پس برید
زودتر زین مظلمه بازم خرید
با دل خود شه نفرمود این قدر
شیر را مفریب زین راس البقر
پای گاو اندر میان آری ز داو
رو ندوزد حق بر اسپی شاخ گاو
بس مناسب صنعتست این شهره زاو
کی نهد بر جسم اسپ او عضو گاو
زاو ابدان را مناسب ساخته
قصرهای منتقل پرداخته
در میان قصرها تخریجها
از سوی این سوی آن صهریجها
وز درونشان عالمی بیمنتها
در میان خرگهی چندین فضا
گه چو کابوسی نماید ماه را
گه نماید روضه قعر چاه را
قبض و بسط چشم دل از ذوالجلال
دم به دم چون میکند سحر حلال
زین سبب درخواست از حق مصطفی
زشت را هم زشت و حق را حقنما
تا به آخر چون بگردانی ورق
از پشیمانی نه افتم در قلق
مکر که کرد آن عمادالملک فرد
مالکالملکش بدان ارشاد کرد
مکر حق سرچشمهٔ این مکرهاست
قلب بین اصبعین کبریاست
آنک سازد در دلت مکر و قیاس
آتشی داند زدن اندر پلاس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به داستان یوسف و تجربهاش در زندان میپردازد. یوسف از زندانی درخواست میکند که به یاد او پیش پادشاه باشد تا او را از زندان نجات دهد. هر چند یوسف با خداوند انس و حال خوشی پیدا کرده و زندان برای او خفقانآور نیست. شاعر به این موضوع اشاره میکند که همه انسانها در واقع زندانی از دنیا و مادیات هستند و در انتظار مرگ. او به تضاد بین لذت واقعی و ظاهری اشاره میکند و میگوید که خوشی را باید در دل جستجو کرد و نه در ظواهر. در ادامه، از میانگین ظاهری دنیا به روح و حقیقت عمیقتری میرسد و در نهایت به القای آگاهی از نیکی و بدی و نیاز به نجات روح پرداخته میشود. از این رو، انسان باید به حقیقت وجود خود بپردازد و از تعلقات دنیوی رها شود.
هوش مصنوعی: یوسف در زندان، به شکلی از وضعیتی خاضع و نیازمند به خداوند، با سعادتی که دارد، پیروز میشود.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال کمک هستی، باید بدان که زمانی که از خانه بیرون میروی، باید مسائل و کارهایت به نظم و ترتیب درآید.
هوش مصنوعی: یاد من را پیش آن معشوق گرامی کن تا من نیز از این زندان رهایی یابم.
هوش مصنوعی: چه کسی اجازه میدهد تا یک زندانی، زندانی دیگری را نجات دهد؟
هوش مصنوعی: افراد دنیوی مانند زندانیانی هستند که در انتظار مرگ به سر میبرند و در واقع به زندگی در این جهان وابستهاند.
هوش مصنوعی: جز در موارد نادر، کسی به تنهایی در زندان وجودش مانند کبوتری در آسمان نیست.
هوش مصنوعی: پس از آنکه یوسف را دید، جزای او مشخص شد و به همین دلیل، یوسف سالها در زندان ماند.
هوش مصنوعی: یاد یوسف به قدری در دل او اثر گذاشت که عقلش را تحت تأثیر خود قرار داد و او دیگر نتوانست آن سخن را از یاد ببرد.
هوش مصنوعی: به خاطر این گناه، او که دارای خصال نیکو بود، چندین سال در زندان از سوی خداوند ماند.
هوش مصنوعی: چه گناهی به گردن خورشید است که تو مانند خفاش در تاریکی فرو رفتهای؟
هوش مصنوعی: به چه علت از دریا و ابر انتظار کمک داری در حالی که تو به دنبال چیزی بیفایده مثل ریگ و سراب هستی؟
هوش مصنوعی: اگر دیگران مانند خفاش تنها در تاریکی زندگی میکنند و به کمفهمی دچارند، تو که روشنایی و حقیقت را میشناسی، باید چشمهات را باز کنی و حقیقت را ببینی.
هوش مصنوعی: اگر خفاشی به سمت نور برود و آن را ببیند، آیا باز هم چیزی به سلطان دیدگان اضافه میشود؟
هوش مصنوعی: به خاطر ادب و احترام به استاد، از زدن یا آسیب رساندن به او پرهیز کن، حتی اگر او از چوب کهنه و آسیبدیده باشد.
هوش مصنوعی: ولی یوسف را مشغول خودش کرد تا از آن حبس و درد در دلش غافل شود.
هوش مصنوعی: او به قدری از جانب خداوند محبت و خوشحالی دریافت کرد که دیگر هیچ محدودیتی برای او وجود نداشت، نه زندان و نه مکان تاریک و سخت.
هوش مصنوعی: هیچ زندانیای به اندازهی رحم ناگوار و تاریک و پرخون و تنگ، وحشتناک نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند در رحم مادر درب ارتباط با خود را به روی تو باز میکند، هر لحظه بر وجودت افزوده میشود.
هوش مصنوعی: در آن زندان، به خاطر شوق و لذت بینظیری که داشتم، از وجود جسم تو حسها و احساسات زنده و شاداب رشد کردند.
هوش مصنوعی: اگر از محبت و رحمت بیرون بیایی، به سمت سختی و ناملایمت میروی و از عواقب آن دوری میکنی.
هوش مصنوعی: طریق واقعی لذت، در درون خودتان است نه در جستجوی چیزهای ظاهری و بیمعنی مثل کاخها و دژها.
هوش مصنوعی: یکی در گوشهی مسجد در حال خوشی و مستی است، در حالی که دیگری در باغی ناراحت و بیامید به سر میبرد.
هوش مصنوعی: قصر تنها یک بنا است، و ارزش واقعی در این است که وجود را از قید و بندها آزاد کنید؛ زیرا در این آزادگی و بیساز و سامان، گنجینهای از حقیقت نهفته است. ای سرور من، به این نکته توجه کن.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در مهمانی شراب، افرادی که در حال لذت بردن هستند، به دلیل شادی و خوشی ناشی از شراب، بیخبر از حال و وضعیت دیگران میشوند و به آرامش و خوشحالی میرسند، حتی اگر به نظر بیاید که دیگران خراب یا ناآسودهاند.
هوش مصنوعی: هرچند که خانه ظاهری زیبا و پر از تزئینات دارد، اما باید آن را رها کرد و به جستجوی گنج واقعی، که در آبادانی و ساختن یک زندگی بهتر است، پرداخت.
هوش مصنوعی: این خانه پر از تصاویری است که جادو و خیال را به نمایش میگذارند و این تصاویر مانند پردهای هستند که بر رازهای پیوند و اتحاد قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: اینگونه میتوان گفت که در دل من گنجینهای از نور و درخشندگی وجود دارد که مثل اشعههای طلا در درونم میجوشد و میتابد.
هوش مصنوعی: به لطف و زیبایی تصویر آب، اجزای کف به صورت زیبا و باوقار بر روی آب نمایان شدند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان به دلیل لطف و انرژی زندگی، بر روی وجود خود یک پوشش یا ظاهری ایجاد میکند. این پوشش نشاندهندهی ارتباط عمیق روح و جسم است.
هوش مصنوعی: بشنو که مردم چه میگویند و بدان که این وضعیت و شرایطی که داریم، از خود ما نشأت گرفته است، ای برادر.
هوش مصنوعی: به خاطر این که این تشنگان دست به دامن آب صاف زدهاند، از آن دور شدهاند و پشت حجاب افتادهاند.
هوش مصنوعی: میگوید: ای آفتاب، ما با وجود تو به سمت تو مینماييم و در شب، مانند پرستش و زندگی خفاشها رفتار میکنیم.
هوش مصنوعی: این متن به درخواست اشاره میکند که افرادی که مانند خفاشها در تاریکی هستند و به دور از نور حقیقت و روشنایی زندگی میکنند، باید به سمت خود جلب شوند. به نوعی، دعوت به توجه و پذیرش افرادی است که در جستجوی راهی بهتر و روشنتر هستند. در این میان، به نیاز به پناهگاه و دیار امن نیز اشاره شده است.
هوش مصنوعی: این جوان به خاطر گناهش هلاک و گمراه است، اما به من نزدیک شده، پس او را نپذیر.
هوش مصنوعی: در وجود عمادالملک، این افکار و اندیشهها همچون شیر در جنگل پرجنب و جوش و فعالاند.
هوش مصنوعی: در برابر سلطان، او به زیبایی و جلالی ایستاده است که نشاندهنده وجود عمیق و ناشناختهاش است.
هوش مصنوعی: زمانی که فرشتگان در سرزمین الست (عالم پیمان) حضور داشتند، هر لحظه از شراب نو و تازه سیراب میشوند و به نشئهای عمیق فرو میروند.
هوش مصنوعی: درون زندگی پر از شوق و نشاط است و بیرون، مانند گلی در تنِ خاکی که به آرامش و زیبایی میرسد.
هوش مصنوعی: او در شگفتی و بلاتکلیفی به سر میبرد و منتظر است تا ببیند از عالم غیب و اسرار چه چیزی نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، وقتی که اسپ را به سمت خوارمشاه آوردند، سرهنگان به آرامی کشیدند.
هوش مصنوعی: در حقیقت، زیر این آسمان آبی، چیزی به اندازه کره زمین وجود ندارد که به این عظمت و بزرگی باشد.
هوش مصنوعی: هر چشمی که رنگ او را میبیند، به زیباییاش شیفته میشود؛ چنانکه این زیبایی از درخشش برق و نورهای مشابه ماه به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: شاعر به توصیف موجودی میپردازد که مانند ماه زیبا و همانند عطارد سرعت و تندی خاصی دارد. او احساس میکند که با وجود این ویژگیها، این موجود به سادگی و بیاهمیتی علفی در میان باد صرصر است و این نقص او را از دیگران متمایز میکند.
هوش مصنوعی: ماه در یک شب، فضای آسمان را به زیبایی پر میکند و به نوعی حالتی خاص و معنوی به آن میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه شب را میپوشاند، چرا معراج را انکار میکنی؟
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یتیم اشاره دارد و میگوید که یتیم به قدری زیبا و دلرباست که حتی با یک اشارهاش میتواند توجه و تحسین دیگران را جلب کند. به طور کلی، این توصیف نشاندهندهی قدرت و تأثیرگذاری اوست.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی شناسی و قدرت احساسات انسانی اشاره دارد. میگوید که حتی در یک شکاف کوچک، زیبایی و شگفتی وجود دارد که به اندازهی ناتوانی حواس انسان است. به عبارتی دیگر، زیبایی و اعجاب به اندازهی قلب و احساس انسان میتواند در جاهای کوچک و نامنتظره نیز دیده شود.
هوش مصنوعی: وظیفه پیامبران و فرستادگان الهی این است که از آسمانها و ستارهها خارج شوند و به زمین بیایند.
هوش مصنوعی: از آسمان و گردش آن فاصله بگیر و ناگهان به تماشای آنچه در زمین میگذرد بپرداز.
هوش مصنوعی: در جایی که زندگی و سرزندگی وجود دارد، صدای تسبیح پرندگان آسمان را نمیشنوی.
هوش مصنوعی: اینجا جایی نیست که از معجزات سخن بگوییم؛ از داستان اسب و خوارمشاه و ماجراهای آن بگذریم.
هوش مصنوعی: خورشید رحمت خداوند بر هر چیزی میتابد، از جمله بر سگ و اسب، و این رحمت شامل تمامی مخلوقات میشود.
هوش مصنوعی: به محبت و رحمت او توجه کن؛ زیرا او به همه به یکسان نمینگرد و بین سنگ و لعل تفاوت میگذارد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و ارزش لعل (جمجمهای گرانبها) اشاره میکند که از سنگی سخت به دست میآید. او تأکید میکند که این سنگ با وجود سختی و سادگی، دارای گرما و درخشندگی خاصی است. این نشان میدهد که حتی از چیزهای ساده و دشوار میتوان به زیبایی و ارزشهای بزرگ دست یافت.
هوش مصنوعی: آن خورشیدی که بر دیوار میافتد، به این شکل و زیبایی نیست که از آب و بیقراری ناشی میشود.
هوش مصنوعی: در لحظهای که از رفتار شاهزاده گیج و حیران شد، به سمت عماد الملک نگاه کرد.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و خاص بودن چیزی اشاره دارد که از آن به عنوان هدیهای از بهشت یاد شده است. شاعر با تأکید میکند که این زیبایی و خوبی نمیتواند متعلق به زمین باشد و به نوعی حسرت یا شگفتی از وجود چنین زیباییای در دنیا دارد.
هوش مصنوعی: عماد الملک به خدیو میگوید: ای بزرگوار، وقتی که به خاطر تو فرشتهها از دیوها دور میشوند.
هوش مصنوعی: در نظر تو، هر چه را که زیبا و دلپذیر ببینی، همانطور خواهد بود. این مرکب زیبا و شگفتانگیز است، اما...
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سر موجودی که توصیف میشود، ناقص و ناتمام به نظر میرسد، مانند سر گاو که به نوعی غیرمتعارف و عجیب است. نشاندهندهی عدم تناسب و ناهماهنگی در ساختار ظاهری آن است.
هوش مصنوعی: در این لحظه، دل من در حال رنج و خوار شدن است و این باعث شده است که اسب را در برابر پادشاه به طرز تحقیرآمیزی به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: وقتی هدف به نمایش گذاشتن چیزی باشد و تو بتوانی از سه گز پارچه کرباسی، صفاتی مانند زیبایی و جذابیت یوسف را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که وقت جدایی فرا میرسد، شیاطین میخواهند بر روح آدمی تسلط پیدا کنند و در این راستا، به ایمان شخص آسیب میزنند.
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و زمانی که انسانها دچار اضطراب و تنگنا میشوند، بعضی از افراد نادان ممکن است به راحتی اصول و ارزشهای خود را فدای چیزهای ناچیز کنند، حتی اگر این چیزها فقط برای رفع نیازهای آنی و فوریشان باشد.
هوش مصنوعی: این تصویر ممکن است صرفاً یک خیال باشد و هیچ هدفی جز بیزاری از آب نمیتواند داشته باشد.
هوش مصنوعی: در این زمان که تو گفتار درست و صحیحی داری و به زبان چاق و چلهای از آن بهره میگیری، در واقع، برای خیالپردازیهای خود از این صداقت استفاده میکنی.
هوش مصنوعی: هر زمانی که به میفروشی میروی، گرانبهای زرشکی را مانند بچهای که اسباببازی میگیرد، از تو میگیرند.
هوش مصنوعی: در روزی که انسان با مشکلات و رنجها مواجه است، نباید امیدش را از دست بدهد، زیرا اگر در آن شرایط به کار نیکی بپردازد، میتواند به نتایج خوبی دست یابد.
هوش مصنوعی: در خیال تو، چهرهای زیبا و شگفتانگیز ظهور کرده است، اما در واقعیت، به حالت دلتنگی و پژمردگی رسیدهای.
هوش مصنوعی: از ابتدا آن خیال مانند ماه کامل است، اما در پایان به شکل هلال در میآید.
هوش مصنوعی: اگر از ابتدا به موضوع نگاه کنی، مانند پایانش دیگر از فریب و فریفتن بیخبر خواهی بود.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک گردوی خراب است، ای شخص مطمئن! امتحانش را کمتر کن و از دور به آن نگاه کن.
هوش مصنوعی: شاه آن اسب را با چشم حال مشاهده کرد، اما عمادالملک آن را از دیدگاه آینده و مقصدش بررسی کرد.
هوش مصنوعی: چشمان شاه، تنها دو قدم را میدید اما چشمان آن بینای همهچشم، تا پنجاه قدم را زیر نظر داشت.
هوش مصنوعی: بهترین چیزهایی که وجود دارند را خداوند برای ما میسازد و از میان تمام حجابها و پردهها، حقیقت رشد و زندگی را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: وقتی چشم بزرگتر به پایان کار رسید، از آن چشم به دنیا پی برد و آن را چیز بیارزشی نامید.
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص ناپسندیده را میبیند، دلش به تنگ میآید و از کینه و غم در دل او میسوزد.
هوش مصنوعی: چشمش را به خاطر او بست و به جای آن چشم او را انتخاب کرد، عقلش را نادیده گرفت و به سخن او گوش داد.
هوش مصنوعی: این یک دلیل بود و قاضی در روز حساب از نیاز آن در دل پادشاه آرام کرد.
هوش مصنوعی: چشمان تو به زیبایی او بسته شده و سخن زشت در میان مانند صدای خفی است که شنیده نمیشود.
هوش مصنوعی: آن نکتهای که بر چشم شاه نمایان شد، میتواند سبب شود که ماه سیاه (یا شب تیره) خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: فردی پاک و باصفا در دنیای ناپیدا، با کلمات و جادوهای خود قلعههایی را میسازد.
هوش مصنوعی: صدای آواز به گوش رسید از قصر راز، تا وقتی که این صدا بلند شده یا به اوج رسیده است.
هوش مصنوعی: به صدای محسوس و قابل درک توجه کنید و این صداها را در خارج از حس خود مشاهده کنید، اما در اینجا نمیتوانید آن صدا را ببینید.
هوش مصنوعی: چنگ حکمت به قدری زیبا و دلنشین نواخت که دری به سوی باغ بهشت گشوده شد.
هوش مصنوعی: اگر صدا به خوبی به گوش برسد، از جهنم چه انتظاری میتوان داشت، تا زمانی که خودش به ویرانی دچار شود.
هوش مصنوعی: اگر از در او دور هستی، صدای او را بشنو، خوشا به حال کسی که چشمش به روی او باز شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو نیکی و خوبی را انجام میدهی، بر زندگی و آرامش افراد افزوده میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه خطا و فساد در زندگی افزایش یابد، آن زندگی و لذتهای نهفته نیز از بین میروند.
هوش مصنوعی: به دیگران اجازه نده که بر روی دیدگاه و نظر تو تأثیر بگذارند، زیرا ممکن است آنها تو را به سمت چیزی منفی و بیارزش هدایت کنند.
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را مانند نرگس ببندی، چه میشود؟ ببین که من کور شدهام، ای معشوق! فوری به کمکم بیا.
هوش مصنوعی: هر کسی که در سفر خود از تو عبور کرده و تو را نادیده گرفته، ممکن است در حقیقت از تو نادانتر و بیخبرتر باشد.
هوش مصنوعی: به طور ناخودآگاه به کارهای خداوند وابسته نباش و فقط در مواردی که مطابق با دستورات و نهیهای اوست، عمل کن.
هوش مصنوعی: حبلالله یعنی اینکه به تکیهگاه و حمایتی بزرگ باید چنگ بزنیم. اگر از خواستههای نفسانی و هوای نفس خود رها شویم، آن وقت میتوانیم از مشکلات و سختیها عبور کنیم، زیرا این خواستهها میتوانند ما را به سمت هلاکت و نابودی ببرند مانند طوفانی که قوم عاد را تحت تأثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: مردم در بند و زندان قرار دارند و مانند پرندهای هستند که به خاطر شرایط، بالهایش بسته شده است. این بند و مشکلات زندگی باعث محدودیت و عدم آزادیشان شده است.
هوش مصنوعی: ماهی که در تابهٔ داغ قرار دارد، از گرما و حرارت به وجود آمده و از ناپدید بودنش خجالت میکشد.
هوش مصنوعی: خشم نگهبان مانند شعله آتش است که از آسمان میتابد و قدرت و شجاعت او به همین اندازه قوی و غیرقابل انکار است.
هوش مصنوعی: اجسام را که بر زمین مشاهده میکنی، احکام و قوانین روح را نیز در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: روح در دنیای ناپیدا دارای شکنجهها و سختیهایی است، اما تا زمانی که از قید و بندهای خود رهایی نمییابی، این درد و رنج در خفا باقی میماند.
هوش مصنوعی: وقتی از قید و بندها رها شوی، عذابها و مشکلاتی که در آن بودی را به وضوح میبینی، زیرا هر چیز متفاوت از هم به خوبی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: آدمی که در دنیایی تاریک و به دور از زیباییها زاده شده، چگونه میتواند لذتهای طبیعت و دشت را درک کند یا چالشها و سختیهای زندگی را بفهمد؟
هوش مصنوعی: وقتی از ترس خداوند به رهایی و آزادی دست یابی، نعمتهای الهی همچون آب زلال و خنک در دسترس تو قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: به عشق تو هرگز به درگاه دیگری نروم، بلکه تنها از فضل و رحمت خداوند به سرچشمهای که به من خوشی بدهد، میرسم.
هوش مصنوعی: هرگز مانند علف هرز تسلیم خواستههای نفسانی نشو؛ چون سایهی عرش از سرپناهی که در زمین ساخته شده، با ارزشتر است.
هوش مصنوعی: سلطان به اسپش گفت که هرچه زودتر از این مشکل دور شو و عقب بکش.
هوش مصنوعی: دل من را به خاطر این شیر فریب نده؛ او را از این سر و صدای بیهوده دور نگهدار.
هوش مصنوعی: اگر پای گاو را در میان سختیها قرار دهی، آنگاه حق را از دوش اسب با شاخ گاو نخواهی کشید.
هوش مصنوعی: این شهر به خوبی مناسب این هنر است، زیرا که در آن کسی بر بدن اسب خود، عضوی از گاو نمیگذارد.
هوش مصنوعی: بدنها را به گونهای مناسب طراحی کرده که به قصرهای زیبایی تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: در بین کاخها، تخریبهایی از این طرف و آن طرف بر روی آبانبارها اتفاق میافتد.
هوش مصنوعی: از دل آنها جهانی بیپایان و وسیع وجود دارد که درون فضایی پر از تنوع و گوناگونی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: گاهی ماه مثل یک کابوس نمایان میشود و گاهی باغی را در عمق چاه به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: هر آنچه در دل داریم، به حکم قدرت و عظمت خداوند دچار دگرگونی میشود. همچنان که جادوهای حلال در زندگی ما اثرگذارند و لحظه به لحظه ما را تحت تأثیر قرار میدهند.
هوش مصنوعی: به همین دلیل است که خواستن از خداوند، برای پیامبر که زشت را هم زشت میسازد، و حق را به گونهای نشان میدهد که به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ورق را برگردانی، از پشیمانی دچار اضطراب نخواهم شد.
هوش مصنوعی: آن کسی که مکر و فریب را به کار برد، عمادالملک که در راس قدرت بود، او را به راهنمایی و هدایت خود سوق داد.
هوش مصنوعی: حقایق و حقایق الهی، منبع این ترفندها و دورنگیها هستند. وجودی که در میان دو انگشت بزرگ الهی قرار دارد، همهٔ اینها را درک میکند.
هوش مصنوعی: در دل تو نیرنگ و فکر میاندازد، آتشی را به جانت میسوزاند و به آرامی به تو آسیب میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.