گنجور

 
سعدی

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت

بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت

روز همه سر بر کرد از کوه و شب ما را

سر بر نکند خورشید الا ز گریبانت

جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید

چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت

دیوار سرایت را نقاش نمی‌باید

تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت

هر چند نمی‌سوزد بر من دل سنگینت

گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت

جان باختن آسان است اندر نظرت لیکن

این لاشه نمی‌بینم شایسته قربانت

با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری

پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت

ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد

عشاق نیندیشند از خار مغیلانت

دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن

زآنگه که در افتادم با قامت فتانت

شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز

سعدی که تو جان دارد بل دوست‌تر از جانت

بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیده‌ست

این تشنه که می‌میرد بر چشمه حیوانت

 
 
 
غزل ۱۴۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۴۶ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ای عید غلام تو، وای جان شده قربانت

تا زنده شود قربان، پیش لبت خندانت

چون قند و شکر آید پیش تو؟! که می‌باید

بر قند و شکر خندد آن لعل سخن‌دانت

هرکس که ذلیل آمد، در عشق عزیز آمد

[...]

فروغی بسطامی

ای فتنهٔ هر دوری از قامت فتانت

آشوب قیامت را دیدیم به دورانت

یک قوم جگرخونند از لعل می‌آلودت

یک جمع پریشانند از زلف پریشانت

هم چارهٔ هر نیشی از خندهٔ نوشینت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فروغی بسطامی
قاآنی

ای کعبه به ما از ما نزدیکتری امّا

در چشم شترداران دورست بیابانت

ما زخم مغیلانت مرهم شمریم امّا

بس کس که نهد مرهم بر زخم مغیلانت

صغیر اصفهانی

نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت

زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت

گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم

اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت

صد سنک جفا هر دم گردون زندش بر سر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صغیر اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه