منم آن بنده مخلص که از آن روز که زادم
دل و جان را ز تو دیدم دل و جان را به تو دادم
کتب العشق بانی بهوی العاشق اعلم
فالیه نتراجع و الیه نتحاکم
چو شراب تو بنوشم چو شراب تو بجوشم
چو قبای تو بپوشم ملکم شاه قبادم
قمر الحسن اتانی و الی الوصل دعانی
و رعانی و سقانی هو فی الفضل مقدم
ز میانم چو گزیدی کمر مهر تو بستم
چو بدیدم کرم تو به کرم دست گشادم
نصر العشق اجیبوا و الی الوصل انیبوا
طلع البدر فطیبوا قدم الحب و انعم
چه کنم نام و نشان را چو ز تو گم نشود کس
چه کنم سیم و درم را چو در این گنج فتادم
لمع العشق توالی و علی الصبر تعالی
طمس البدر هلالا خضع القلب و اسلم
چو توی شادی و عیدم چه نکوبخت و سعیدم
دل خود بر تو نهادم به خدا نیک نهادم
خدعونی نهبونی اخذونی غلبونی
وعدونی کذبونی فالی من اتظلم
نه بدرم نه بدوزم نه بسازم نه بسوزم
نه اسیر شب و روزم نه گرفتار کسادم
ملک الشرق تشرق و علی الروح تعلق
غسق النفس تفرق ربض الکفر تهدم
چه کساد آید آن را که خریدار تو باشی
چو فزودی تو بهایم که کند طمع مزادم
نفس العشق عتادی و عمیدی و عمادی
فمن العشق تدثر و من العشق تختم
روش زاهد و عابد همگی ترک مراد است
بنما ترک چه گویم چو توی جمله مرادم
لک یا عشق وجودی و رکوعی و سجودی
لک بخلی لک جودی و لک الدهر منظم
چو مرا دیو ربودی طربم یاد تو بودی
تو چنانم بربودی که بشد یاد ز یادم
الف الدهر بعادی جرح البعد فؤادی
فقد النوم وسادی و سعاداتی نوم
به صفت کشتی نوحم که به باد تو روانم
چو مرا باد تو دادی مده ای دوست به بادم
فاری الشمل تفرق و اری الستر تمزق
و اری السقف تخرق و اری الموج تلاطم
من اگر کشتی نوحم چه عجب چون همه روحم
من اگر فتح و فتوحم چه عجب شاه نژادم
و اری البدر تکور و اری النجم تکدر
و اری البحر تسجر و اری الهلک تفاقم
چو به بحر تو درآیم به مزاج آب حیاتم
چو فتم جانب ساحل حجرم سنگ و جمادم
فقد اهدانی ربی و اتی الجد بحبی
نهض الحب لطبی و تدارک و ترحم
به خدا باز سپیدم که به شاه است امیدم
سوی مردار چه گردم نه چو زاغم نه چو خادم
نزل العشق بداری معه کاس عقاری
هو معراج سواری و علی السطح کسلم
چو بسازیم چو عیدم چو بسوزیم چو عودم
ز تو گریم ز تو خندم ز تو غمگین ز تو شادم
بک احیی و اموت بک امسک و افوت
بک فی الدهر سکوت بک قلبی یتکلم
چو ز تبریز بتابد مه شمس الحق والدین
بفروزد ز مه او فلک جهد و جهادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که به عشق و وابستگی عمیق به معشوق اشاره دارد. شاعر از عاشقانی است که تمام وجودش را به عشق معشوق سپرده و در جستجوی وصال اوست. او به زیباییهای معشوق اشاره میکند و نسبت به او احساس شادمانی و خوشبختی دارد. شاعر همچنین از دردی که ناشی از دوری از معشوق است، صحبت میکند و بیان میکند که هیچ چیز در زندگی او ارزش ندارد مگر عشق. او عشق را همچون منبع حیات تشبیه میکند و از تأثیرات عمیق و روحانی آن بر زندگیاش یاد میکند. در کل، شعر حس عمیق عشق و تلاش برای رسیدن به معشوق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من همان بنده وفاداری هستم که از زمانی که به دنیا آمدم، دل و جانم را به تو تقدیم کردهام.
هوش مصنوعی: عشق در دل عاشق نوشته شده است، بنابراین هر دو باید به این موضوع آگاه باشند. باید در این مورد به گفتگو بپردازیم و از آن پیروی کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی که از نوشیدنی تو مینوشم، مانند آن به وجد میآیم و شگفتزده میشوم. وقتی که لباس تو را بر تن میکنم، خود را صاحب سلطنت و قدرت میبینم، همانند شاه قباد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای ماه به سراغم آمد و مرا به وصال خود دعوت کرد. آن زیبا مرا حفاظت کرد و نوشیدنی عطا کرد. او در فضائل برتری دارد و پیشتاز است.
هوش مصنوعی: وقتی تو میان من را انتخاب کردی و عشق تو را به خود بستم، وقتی که لطف و محبت تو را دیدم، دست من به سوی تو گشوده شد.
هوش مصنوعی: ای عشق، پاسخ دهید و به سمت وصال برگردید؛ چون ماه کامل درخشیده است، پس خوش باشید. قدم عشق را بپذیرید و از آن لذت ببرید.
هوش مصنوعی: چه کنم وقتی که نام و نشانی از من باقی نمیماند و کسی آن را نمیشناسد؟ چه اقدامی باید انجام دهم وقتی که به گنجی دست یافتم و هنوز ثروتمند بودنم را نمیدانم؟
هوش مصنوعی: عشق تو مانند یک درخشش است و صبر بر آن مقام بلندی دارد. خون باری که قبلاً درخشان بوده، حالا مانند هلالی کمرنگ شده است. دل تسلیم و آرام شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو خوشحالی و روز عید من است، چه خوشبخت و شادم. دل خود را به تو سپردم و به خدا امیدوارم که انتخاب درستی کردهام.
هوش مصنوعی: در این بیت بیانگر این است که به فردی وعدههایی دروغین دادهاند و او را فریب دادهاند. او احساس ظلم و نادیده انگاشتن میکند و از خود میپرسد که حالا باید به چه کسی شکایت کند یا به که پناه ببرد.
هوش مصنوعی: من نه میتوانم به کسی آسیب برسانم، نه چیزی را به دوش بکشم، نه چیزی را بسازم و نه خودم را بسوزانم. نه در بند شب و روز هستم و نه در دام کسی.
هوش مصنوعی: ملک شرق طلوع میکند و روح در تاریکیهای نفس پراکنده میشود، دشت کفر و بیدینی ویران میگردد.
هوش مصنوعی: اگر تو که خریدار من هستی از ارزش من بیشتر شوی، چه کسی حاضر است من را بخرد؟ در واقع، وقتی بها و ارزش تو بیش از حد بالا برود، دیگر کسی نسبت به من علاقهمند نمیشود.
هوش مصنوعی: عشق برای من مثل نیرویی است که تکیهگاه و پایهام شده است. از عشق به آرامش میرسم و از عشق نشانههایی دلم را زینت میبخشد.
هوش مصنوعی: زندگی زاهد و عابد همگی به ترک خواستهها و آرزوها مربوط میشود. اما بگو ببینم، وقتی تو تمام آرزوهای من هستی، چگونه میتوانم از خواستههای خود دست بکشم؟
هوش مصنوعی: عشق، تو موجودی هستی که در برابر تو خم میشوم و سجده میکنم. تو خودخواه نیستی، بلکه بخشندهای؛ و تو زمان را سامان میدهی.
هوش مصنوعی: وقتی که مرا دیو به اسارت گرفت، تنها یاد تو بود که مرا شاد میکرد. تو چنان مرا تسخیر کردهای که یاد تو از یادم رفت.
هوش مصنوعی: زمان، دردی است که از دوری تو بر دل من میزند و خواب را از چشمانم ربوده است، به طوری که خواب خوش برایم تبدیل به عذاب شده است.
هوش مصنوعی: من مانند کشتی نوح هستم که به خاطر تو به راه افتادهام. ای دوست، چون تو به من نیرو بخشیدهای، نگذار که بادهای تند مرا برباد ببرند.
هوش مصنوعی: میبینم که پیوستگی در هم شکسته و پردهها پاره شدهاند. سقفها در حال فروریختناند و امواج به شدت به هم میخوردند.
هوش مصنوعی: اگر من کشتی نوح را داشته باشم، تعجبی ندارد چون روح من از آن است. و اگر من به پیروزی و عزت برسم، باز هم تعجبی نیست چون من از نسل شاهان هستم.
هوش مصنوعی: بله، ماه کامل در حال شبیه شدن به شکل گردی است و ستارهها در حال کدر شدن هستند. دریا خیلی تند و طوفانی شده و نابودی در حال افزایش است.
هوش مصنوعی: وقتی به دریاچه تو میرسم، احساس میکنم که به آب حیات نزدیک شدهام، ولی وقتی به سواحل میرسم، مثل سنگ و خاک بیحس و بیحرکت میشوم.
هوش مصنوعی: خداوند به من بخشش و محبت عطا کرد و عشق مرا به جلو راند. عشق به طبیعت بیدار شد و با محبت و ترحم به یاری آمد.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، من امیدوارم که به شاه رسم. پس چه اهمیتی دارد که به مردار بروم، چرا که نه مانند کلاغی بیهدف هستم و نه مانند خادمی بیارزش.
هوش مصنوعی: عشق به انسان حالتی میدهد که میتواند او را به اوج برساند، و این حالتی شبیه به نوشیدن جامی از شراب است. در عین حال، ممکن است که بر روی بام، به خواب عمیق فرو رود.
هوش مصنوعی: وقتی شادی میکنم، مانند عید است و وقتی غمگین میشوم، مانند عود سوزان است. از تو گریه میکنم و از تو میخندم، در غم و شادیام تویی که تأثیرگذار هستی.
هوش مصنوعی: من با تو زنده میشوم و با تو میمیرم. تو مرا در دنیای خود نگهمیداری و از یاد نمیبری. سکوت تو در دل من به زبان آمده و احساسات را بیان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه از تبریز طلوع کند، شمس الحق والدین نور و روشنی میدهد و به واسطه او، آسمان تلاش و کوشش میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نکنم آرزوی آن که رخ خوب تو بینم
دانم این را که نه من قابل دیدار تو باشم
گفت تیمور که این ملک شود برهم و درهم
نو شود واقعه فاجعه قتل محرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.