احمد بانکی
احمد بانکی در ۲ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۰۷ در پاسخ به عماد حلمی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۶:
اعراب گذاری ابیات بر اساس قرائت دکتر سروش:
1- منم آن بندۀ مخلص که از آن روز که زادم / دل و جان را ز تو دیدم، دل و جان را به تو دادم
2- کَتَبَ الْعِشقُ بِأَنّی بهَوَی العاشِقِ أَعْلَمُ / فَإِلَیْهِ نَتَراجَع و إِلیْهِ نَتَحاکَم
3- چو شراب تو بنوشم چو شراب تو بجوشم / چو قبای تو بپوشم ملکم شاه قبادم
4- قَمَرُ الحُسْنِ أَتانِی و إِلَی الْوَصْلِ دَعانِی / و رَعانِی و سَقانِی، هُوَ فِی الْفَضْلِ مُقَدَّم
5- ز میانم چو گزیدی کمر مهر تو بستم / چو بدیدم کرم تو به کرم دست گشادم
6- نَصَرَ الْعِشْقُ أَجیبُوا، و إلَی الْوَصْلِ أَنیبُوا / طَلَعَ الْبَدْرُ فَطیبُوا، قَدِمَ الْحِبُّ و أَنْعَم
7- چه کنم نام و نشان را، چو ز تو گم نشود کس؟ / چه کنم سیم و درم را چو در این گنج فتادم؟
8- لَمَعُ الْعِشْقِ تَوالیٰ و عَلَی الصَّبْرِ تَعالیٰ / طَمَسَ الْبَدْرُ هِلالاً خَضَعَ الْقَلْبُ و أَسْلَم
9- چو تویی شادی و عیدم، چه نکوبخت و سعیدم / دل خود بر تو نهادم، به خدا نیک نهادم
10- خَدَعُونی، نَهَبُونی، أَخَذُونی، غَلَبُونی / وَعَدُونی، کَذَبُونی، فَإِلیٰ مَنْ أَتَظَلَّم
11- نه بدرّم نه بدوزم، نه بسازم نه بسوزم / نه اسیر شب و روزم، نه گرفتار کسادم
12- مَلِکُ الشَّرْقِ تَشَرَّق، و عَلَی الرُّوحِ تَعَلَّق / غَسَقُ النَّفْسُ تَفَرَّق، رَبَضُ الْکُفْرُ تَهَدَّم
13- چه کساد آید آن را که خریدارْ تو باشی؟ / چو فزودی تو بهایم که کند طمْعِ مَزادم؟
14- نَفَسُ الْعِشْقِ عَتادی و عَمیدی و عِمادی / فَمِنَ الْعِشْقِ تَدَثَّر و مِنَ الْعِشْقِ تَخَتَّم
15- روش زاهد و عابدْ همگی ترکِ مراد است / بنما، ترکِ چه گویم چو تویی جمله مرادم؟
16- لَکَ یا عِشْقُ وُجُودِی و رُکُوعِی و سُجُودِی / لَکَ بُخْلِی، لَکَ جُودِی، و لَکَ الدَّهْرُ مُنَظَّم
17- چو مرا دیو ربودی طربم یاد تو بودی / تو چنانم بربودی که بشد یاد ز یادم
18- أَلِفَ الدَّهْرُ بعِادِی، جَرِحَ الْبُعْدُ فُؤادِی / فَقَدَ النَّومَ وِسادِی و سَعاداتِی نُوَّم
19- به صفت کشتی نوحم که به باد تو روانم / چو مرا باد تو دادی مده ای دوست به بادم
20- فَأَرَی الشَّمْلَ تَفَرَّق، و أَرَی السِّترَ تَمَزَّق / و أَرَی السَّقْفَ تَخَرَّق، و أَرَی الْمَوْجَ تَلاطَم
21- من اگر کشتی نوحم چه عجب چون همه روحم / من اگر فتح و فتوحم چه عجب شاه نژادم
22- و أَرَی الْبَدْرَ تَکَوَّر، و أَرَی النَّجْمَ تَکَدَّر / و أَرَی الْبَحْرَ تَسَجَّر، و أَرَی الهُلْکَ تَفاقَم
23- چو به بحر تو درآیم، به مزاجْ آبِ حیاتم / چو فتم جانب ساحل، حجرم، سنگ و جمادم
24- فَقَدْ أَهْدانِی رَبِّی و أَتَی الْجَدُّ بِحُبِّی / نَهَضَ الْحِبُّ لِطِبِّی، و تَدارَک و تَرَحَّم
25- به خدا بازِ سپیدم که به شاه است امیدم / سوی مردار چه گردم، نه چو زاغم نه چو خادم
26- نَزَلَ الْعِشْقُ بِدارِی، مَعَهُ کَأْسُ عُقارِی / هو مِعْراجُ سَواری و عَلَی السَّطْحِ کَسُلَّم
27- چو بسازیم چو عیدم چو بسوزیم چو عودم / ز تو گریم ز تو خندم ز تو غمگین ز تو شادم
28- بِکَ أَحْییٰ و أَمُوتُ، بِکَ أُمْسِک و أَفُوتُ / بِکَ فِی الدَّهْرِ سُکُوتُ، بِکَ قَلْبی یَتَکَلَم
29- چو ز تبریز بتابد مه شمسُ الحق و الدّین / بفروزد ز مه او فلک جَهد و جِهادم
ترجمۀ ابیات عربی:
2- عشق نوشته است که «من به خوبی آگاهم از عشق عاشق خود.» برای همین [ما عاشقان] امر خود را به همان عشق باز میگردانیم و از او داوری میطلبیم.
4- آن ماه زیبایی به نزد من آمد و مرا به وصال دعوت کرد. او به من رسیدگی کرد و به من شراب نوشانید. او تقدّم در فضل به من دارد [اصل این مستی عشق را مدیون او هستم].
6- عشق به یاری آمده پس او را اجابت کنید، و به سوی وصال بازگردید. ماه کامل برآمده پس خوش باشید. محبوب از راه رسیده و اِنعام نموده.
8- عشق مکرّراً درخشیده و بر صبر چیره شده است. ماه کامل هلال را خاموش کرده. دل فروتن شد و تسلیم گردید.
10- مرا فریفتند، از من ربودند، مرا گرفتند، بر من چیره گشتند. به من وعده دادند و آن را شکستند. پس حال به پیش چه کسی دادخواست برم [در حالی داور همان است که مرا یغما کرده]؟
12- پادشاه شرق طلوع کرد و به روح آویخت. تاریکیهای جان پراکنده شد. امعاء و احشای کفر نابود گردید.
14- دَمِ عشق ستون، پایه و تکیهگاه من است. پس لباس روی خود را عشق قرار بده، و آن را نگین انگشتر خود کن.
16- ای عشق، وجود و رکوع و سجود من از آن توست. بخل و بخشش من برای توست. تمام جهان به تو نظم یافته است.
18- جهان الفت گرفته به دشمنی ورزیدن با من. دوری [از معشوق] دل مرا خسته. خواب از رختخواب من گم شده است، امّا سعادت و کامیابی من به خواب رفته است.
20- میبینم که نظام امور پراکنده شده، و پرده دریده شده. میبینم که سقف خراب گشته و موجها به تلاطم افتادهاند.
22- میبینم که نور ماه کامل پیچیده شده و ستارگان تاریک گشتهاند. میبینم که دریا آتش گرفته و قربانیان فزونی یافتهاند.
24- سپس پروردگارم مرا هدایت کرد و بخت به عشق من روی آورد. معشوق برای مداوای من برخاست. به من دررسید و بر من رحم نمود.
26- عشق در منزل من وارد شد، جام شراب در دست. اوست پلّکان دیوارهایم، و مانند نردبان بام من.
28- من به تو زندهام و میمیرم. من به تو میگیرم و از دست میدهم. خاموشی و سخن گفتن دل من در جهان به توست.
ترجمه تمام غزل به انگلیسی:
(1) From the day I was born, I’m sincerely for You
I saw my heart is from You, so I submitted it to You
(2) Love has written, “I know how My lover is aglow
So we refer our disputes and judgments to You
(3) As I drink from Your wine, I bubble like Your wine
In Your garb I entwine, then I’m a king like You
(4) I was invited to unite by the full moon of the night
He gave me drink to delight; it started from You
(5) You raised me from above, so I fell into Your love
I was generous thereof, seeing how generous are You
(6) Love has come, so respond, and get back into the pond
The moon has risen beyond for the arrival of You
(7) You do not lose anyone, so my name shall be none
All the treasures I shun; I’m in the trove of You
(8) The rays of love, in sequence, overcome our patience
The crescent’s evanescence and the heart’s compliance
Are due to the radiance of the full moon of You
(9) You are the Eid in my breast, so I’m happy and blessed
I am at rest for I rest on my rock which is You
(10) I’ve been tricked and underpaid, defeated and afraid
Promised and betrayed; who’s my judge other than You?
(11) I do not sow nor tear, nor destroy, nor repair
Not a slave in this fair; I don’t care but for You
(12) There remains no shadow for disbelief and ego
From the east rose a glow of the spirit of You
(13) When You are the buyer, one’s market is on fire
Who dares to make a bid when the offer is from You?
(14) The breath of love is my rock, and the path where I walk
Let our signet and our frock be the love of You
(15) The ascetics’ attire is to renounce their desire
But what’s there to renounce when my desire is You?
(16) When generous or stingy, when I fall on my knee
The order that we see, and my being are for You
(17) When caught by oversight, I remember and delight
Yet my memory is white when I’m caught by You
(18) Separation has bruised my heart and I’m used
To oppression and confused; my luck is excused
My sleep has diffused, for my nights are for You
(19) I’m Noah’s ark in a way: with Your wind I sway
Do not throw me away, because my wind is You
(20) I see the veils are torn; I see trouble is born
I see the house forlorn, there’s a surge from You
(21) I’m spirit, no wonder I’m an ark in thunder
I rend all asunder; I’m a descendant of You
(22) I see the full moon’s choir and the stars retire
I see the sea on fire: they’re the victims of You
(23) I’ve no life like a stone, on the shore, on my own
But I’m the spring of life in the ocean of You
(24) I’m guided by my Lord, with fortune I’m aboard
My Beloved looked toward my illness and record
That was my reward: the attention from You
(25) The carrion I let go, I’m no raven or crow
I’m a hawk on the elbow of the King Who is You
(26) Love came to my land with wine in its hand
Over the roof I stand, and my ladder is You
(27) I am wood in Your reed; in Your fire I am weed
If I weep or succeed or bleed, it’s from You
(28) I live and die by You; I give and take by You
In silence I’m with You, and my heart talks with You
(29) In the sky of Tabriz the sun is going to freeze
My toil and expertise, for the rising of You