ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۸:
سولماز بدری ،شاگرد استاد شجریان نیز این آهنگ را اجرا کرده اند که در گوگل هم یافت میشود
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۱۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۶ - صفت کشتن خلیل علیهالسلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهٔ مهلکه در مرید:
@کوروش
جواب شما این هست:
گمان و شکی ست بسیار زیاد ، و بسیار کاستن
بهتر بگویم :
از خدا غیر خدا را اگر بخواهی،این نشان دهنده شک توست تردید توست،و این گمان و شک تو بسیار زیاد است و اینها از تو میکاهد ؛حال از چه میکاهد؟
از تو .
تو !؟!
تو یعنی چه ؟
یعنی از ذات خوبت میکاهد؟از طبیعت و باطن ت ؟
نه !
بلکه فقط از آن روح دوم انسانی (آن روح که خود تو پرورش ش داده ای )کم میشود
یعنی فقط از خود آدم کم میشود و اگر اینگونه شود تو از روح ای که خدا به تو داده جدا شده ای
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۳ در پاسخ به رویا دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:
اینها سوالاتی ست که کمتر کسی و یا شاید کسی نتواند به آن پاسخی دهد ،
در واقع اگر هم زیاد فکر کنی بیشتر حیران میشوی !
کوروش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۵:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۸ - قال النبی علیهالسلام ارحموا ثلاثا عزیز قوم ذل و غنی قوم افتقر و عالما یلعب به الجهال:
گفت پیغامبر که رحم آرید بر
جان من کان غنیا فافتقر
{ من کان غنیا فافتقر } یعنی کسی که غنی بود و سپس فقیر شد
کوروش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۶ - صفت کشتن خلیل علیهالسلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهٔ مهلکه در مرید:
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونیست و کلی کاستن
مصرع دوم رو میتونید تفسیر کنید ؟
کوروش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۱۳ در پاسخ به »هدی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۶ - صفت کشتن خلیل علیهالسلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهٔ مهلکه در مرید:
مادح خورشید مداح خود است . . .
کوروش در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۵ - در بیان آنک ما سوی الله هر چیزی آکل و ماکولست همچون آن مرغی کی قصد صید ملخ میکرد و به صید ملخ مشغول میبود و غافل بود از باز گرسنه کی از پس قفای او قصد صید او داشت اکنون ای آدمی صیاد آکل از صیاد و آکل خود آمن مباش اگر چه نمیبینیش به نظر چشم به نظر دلیل و عبرتش میبین تا چشم نیز باز شدن:
تسلط فوق العاده مولانا به قرآن تحسین برانگیزه
همایون سلیمانی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۸:
درست مصرع اول بیت سوم و چهارم به صورت زیر است:
کار عشقم چه بالا گرفته
جای عقل عشقت یکجا گرفته
منبع: آلبوم «آرام جان» استاد شجریان، تصنیف «نه قدرت» در 1:04 (همچنین یادداشت شده در کتاب «گنج بی رنج و میراث گرانبها»، صفحه 88.)
آیدین آذری در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
اختلاف نسخهها در ابیات مشابه این غزل به شرح زیر است:
میدمد صبح و کله بست سحاب
میدمد صبح و کله بسته سحاب
میدمد صبح و کله بسته نقاب
*****
میچکد ژاله بر رخ لاله
میچکد ژاله از رخ لاله
*****
هان بنوشید دم به دم می ناب
پس بنوشید دایما می ناب
بس بنوشید دایما می ناب
خوش بنوشید دایما می ناب
*****
تخت زمرد زدست گل بچمن
تخت سبزه زدست گل بچمن
تخت سرمد زدست گل بچمن
تخت زرین زدست گل بچمن
تخت زمردست گل بچمن
تخت گل از زمردست بباغ
بچمن زد گل از زمرد تخت
*****
راح چون لعل آتشین دریاب
می چون لعل آتشین دریاب
*****
در میخانه بسته اند دگر
در میخانه بسته شد دیگر
در میخانه بسته اند مگر
*****
افتتح یا مفتح الابواب
افتح یا مفتح الابواب
*****
لب و دندانت را حقوق نمک || هست بر جان و سینههای کباب
لب لعل ترا حقوق نمک || هست بر جان و سینههای کباب
لب و دندان تو حقوق نمک || داشت بر جان و سینههای کباب
*****
این چنین موسمی عجب باشد
در چنین موسمی عجب باشد
*****
که ببندند میکده بشتاب
که ببستند میکده بشتاب
mmjsge در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۳۲:
لطفا این آهنگ رو هم اضافه کنید که این شعر را استاد محمودی خوانساری با نهایت زیبایی خوانده اند
https://www.youtube.com/watch?v=GR7QtdYEEz8&t=42m36s
آی دی یو توب دقیقه 42:36
v=GR7QtdYEEz8
آیدین آذری در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
ابیات اضافی که در سایر نسخهها از همین غزل آمده است:
زاهدا می بنوش رندانه || فاتقوالله یا اولی الالباب
*****
گر نشان ز آب زندگی جوئی || می نوشین بجو ببانگ رباب
*****
چون سکندر حیات اگر طلبی || لب لعل نگار را دریاب
*****
دلبرا غم مخور که شاهد وصل || عاقبت درکشد ز چهره نقاب
حافظا غم مخور که شاهد بخت || عاقبت برکشد ز چهره نقاب
*****
حافظ بی نوا بسوز و بگو || دل ز دستم برفت و شد خوناب
مهرداد در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:
دست و پای صید می پیچد به هم از دیدنش
از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما
امان از این صیاد.
سعدی هم میگه
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:
من هم با علی موافقم
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:
خیام در این شعر پرسش هایی کرده که با پرسش های کودکان خردسال شباهت دارد
مثلا دیده ایم که کودکی میپرسد خدا چه شکلی ؟ چرا خدا رونمیبینیم یا مثلا حتی گاهی اوقات که در کلام عددی را به کار میبریم کودکی میپرسد که چرا هفت هفت هست !
خود من یاد دارم که در کلاس ریاضی گاهی واقعا خیلی خیلی گیج میشدم و این سوال ایجاد میشد برایم که یک به علاوه یک چرا واقعا باید دو باشه جوابش ...این حیرانی تا آنجا میرسید که حتی به این هم فکر میکردم که ما انسان ها خودمون زبان رو اختراع کردیم و خدا به ما این توانایی رو داده و ما به یک میگیم یک ولی شاید این یک ،یک نباشه و دو باشه یا یه عدد دیگه باشه ...حالا نمیخواهم از این حیرانی ام بگویم و این طور نشان بدهم که کوته فکر بوده ام !
البته هنوز هم در حلمسائل ریاضی این سوالات طغیان میکند ولی هنوز هم جوابی ندارم برایشان ...
بگذریم ... .
این سوالات مثل سوالات مبتدی هست ولی جواب این سوالات میتونه خیلی چیز ها رو روشن کنه ...
نمونه اش همین سوال خیام از ما انسان ها و خودش در این شعر .
ولی همه ما واقعا جواب ش رو نمیدونیم ... .
در این که بی دلیل آفریده نشده ایم شکی نیست حتما دلیلی دارد ،
ولی با این همه فراموش شدن انسان ها در تاریخ آمدن ما چه دلیل داشته !
جوری دیگر نگاه کنیم ...
هر انسانی وقتی مثلا به فرض ناراحت میشه ،هزار تا فکر میکنه و این فکر ها باعث میشه که ما احساسی رو تجربه کنیم ولی دلیل این تجربه احساس همون فکری هست که در ذهن مون شکل میگیره ...ولی حتی امکان داره که این فکر اشتباه باشه ؛خب ,این فکرها و احساسات هجوم میکنه به ما ،به شکل غم در نهایت دیده میشه حتی افسردگی ...در این صورت نظرات ما از جهان متفاوت میشه ...
البته نمیگم که خیام ناراحت و ... بوده بلکه دارم از دید ابتدایی به اینمسئله نگاه میکنم ...
پس خیام تفکرات ش بر اساس موقعیت ش و روحیات ش در موقعیت زندگی ش باعث این سرودن شعر بوده البته این در یک جایگاه هست ؛
میتونه دلیل و دلایل دیگر هم داشت باشه... ؛
دلیل دیگه میتونه این باشه که خیام تفکرات ش از جهان و هستی و خدا خیلی پیشرفته بود و جایگاهی رو در تفکرات جهان داشته و در این راه تفکرات و نگاه ها دچار حیرانی و بهت از نظام آفرینش خدا شده و این سوالات به ذهنش اومده
یا اینکه این سوالات خودش دری باشه برای دید بهتر به جهان و خداوند ...
هیچ راهی بدون سوال در اون راه به پایان نمیرسه برای یادگیری دروس در مدرسه حتما سوالاتی به ذهنمون میاد و برای درک جهان و هستی و نظام آفرینش و خدا هم که سوالات زیاد هست ...
مهدی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۴ در پاسخ به امید دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۷:
عطارد با چشم غیر مسلح دیده میشه
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۰ در پاسخ به حسام الدین دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:
به نظر من خیام از همه این را میپرسد ...مخصوصا کسانی که به این موضوع فکر میکنند
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۳۸ در پاسخ به عابد دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:
@عابد
دوست عزیز گویی در رباعی دیگری هم همین حاشیه را گذاشته اید ...
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۳۵ در پاسخ به م.فتوحی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:
بله بی معنی نیست اما دقت کنید که خیام از چه دیدی این میگوید ؛در چه موقعیتی این را گفت ؟
همه اینها در روحیات آدمی موثر است و باعث میشود که همچین چیزی را بگوید و برای ما کمی نقصان ایجاد شود ...
ملیکا رضایی در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۵۵ در پاسخ به یلدا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
از دوستم شنیده بودم و او گفت از حافظ ...
البته الان که فکر میکنم شک دارم !جستجوی میکنم
که البته کردم و نفهمیدم ...از حافظ نیست . نمیدانم ! .... .
متنی که دوستم گفته بود و حفظ کردم البته برایم هم نوشته بود ؛ این بود :
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ مپیچ
Polestar در ۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳ - غنای غم: