گنجور

 
وحشی بافقی

نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد

نیاز بلهوس همچون نماز بی‌وضو باشد

ز مستی آنکه می‌گوید اناالحق کی خبر دارد

که کرسی زیر پا، یا ریسمانش در گلو باشد

نهم در پای جان بندی که تا جاوید نگریزد

از آن کاکل که من دانم گرم یک تار مو باشد

به خون غلتیدم از عشق تو، سد چون من نگرداند

به یک پیمانه آن ساقی کش این می‌در سبو باشد

نه صلحت باعثی‌دارد نه خشمت موجبی ، یارب

چه خواند این طبیعت را کسی وین خو چه خو باشد

بدین بی مهری ظاهر مشو نومید ازو وحشی

چه می‌دانی توشاید در ته خاطر نکو باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۵۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

مرا در سینه گر رازی بود هم رازم او باشد

چو با او باشد اسرارم سر و کارم نکو باشد

ترا چشمی دگر باید گر آن بینی که او بیند

ترا جانی دگر باید که آن باشی که او باشد

انا الحق گوی چون حلّاج ترکِ خویش بینی کن

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

تو را اهل نظر خوانم گرت منظور او باشد

نظر باز خوشی باشی چو منظورت نکو باشد

خیالش نقش می بندم به هر صورت که پیش آید

کجا غیری توان دیدن چو هر چه هست او باشد

ز آب چشم ما دایم بود خوش روی ما تازه

[...]

واعظ قزوینی

زند صبح جزا چون بر محک نقد عملها را

همین از کرده های ما خجالت سرخ رو باشد

حزین لاهیجی

ز غیرت، آب گوهر نخل عزّت را به جو باشد

لب اظهار مطلب، آبشار آبرو باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه