گنجور

حاشیه‌ها

امیر ش در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۱ در پاسخ به منصور دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:

سلام. طبق مبانی عالی دینی و فلسفی، اینکه یکی فقیر باشه و یکی مرفه نافی عدل نیست..

این نافی عدل هست که، از کسی بیش از استعداد های داده شده بهش توقع و سوال و جواب بشه!

 

مرفه بودن و فقیر بودن و باهوش بودن و نبودن، نوعی اسباب آزمایش هست، و اون عکس العمل ماست که واقعیت وجودی مارو ظهور میده. 

بحث عدل الهی مبحث عمیقی هست که اگر می خواید کامل متوجه بشید میتونید کتاب عدل الهی شهید مطهری رو مطالعه کنید. 

امیر ش در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۶ در پاسخ به سلطانی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:

سلام. این ابیات نشان دهنده سیر تکاملی مادی انسان و در کنار اون میل معنوی به خداست که همیشه هست.. چه جامد باشی، چه نبات، چه حیوان..

خیلی جالبه که این شعر مولانا شبیه نظریه پیدایش حیات

فاطمه زندی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:

در این غزل زیبای حضرت سعدی اشاره ای به رشد و تکامل ،که در گذر زمان پدید می آید دارد..گاهی ما دچار غفلت شده و سرعت رشد و کمال غافلگیرمان میکند..

وقت خوش دید و بخندید و گلی رعنا شد...

حضرت سعدی درباره ارزش زمان و غنیمت شمردن وقت :

کنونت که امکان گفتار هست

بگوی ای برادر به لطف و خوشی ...

متفکر در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:

دوست بزرگوار اختیار منافاتی با مخلوق بودن شما ندارد و قطعا انسان هم اختیار دارد و هم جبر مثل گرسنگی و مرگ که اجبار است و کشف علوم مختلف هم باز منافاتی با مخلوق بودن ندارد و اتفاقا همین کشف در علوم مختلف جهالت انسان را نشان میدهد و می گوید که انسان ادعای واهی نکن تو حتی برای مثال به یک چوب علم نداری چگونه ادعا می کنی خدایی هستی به معنایی که شما می فرمایید.

انبیا هم برای تذکر آمده اند نه برای هدایت!

انبیاء به همین فطرت خداجو تذکر می دهند و ما را متنبه کرده اند که به معنای واقعی نیازمند هستیم و عجز و نیاز خودمان را به خداوند اظهار کنیم و این کلام زیبای پیامبر است فرمودند الفقر و فخری (فقر فخر من است)

اگر روش پیامبر عظیم الشان اسلام را مطالعه کنیم جز درخواست و طلب و بندگی چیزی نمی یابیم.

کوروش در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۰۶ در پاسخ به مستعار فلانی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۸ - نواختن سلطان ایاز را:

جامعه به همه جور آدم نیاز داره

وقتی اینجور افراد سطحی نگر رو میبینید به جای این که ازشون بدتون بیاد بیشتر احساس ترحم کنید

دعای بد نکنم بر بدان که مسکینان

ز دست خوی بد خویشتن گرفتارند

کوروش در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۶ - حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند:

به جای بحث چرت و پرت یه نفر پیدا میشد خلاصه این داستانو توضیح میداد من نفهمیدم چی شد

نگین در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:

سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی 

بنده متوجه این دو بیت نمیشوم : 

علت آنست که وقتی سخنی میگوید 

ورنه معلوم نبودی که دهانی دارد 

حجت آنست که وقتی کمری می‌بندد 

ورنه مفهوم نگشتی که میانی دارد 

 

سپاسگزارم اگر راهنمایی بفرمایید  .

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۳ در پاسخ به افشین دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:

همین حرف یعنی خیام گویی عاشق بوده و از برای یار می میخورده            :

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:

این شعرنشان میدهد که خیام با آنکه عاشق نبوده ولی میدانسته عشق وجود دارد ؛

همچنین نشان میدهد که مرگ را قبول داشته و مرگ بر همه است ...

و این شعر جای تامل بسیار دارد ... باید نتیجه ای در این شعر باشد حال آنکه نتیجه ای نیست جز آنکه خیام مطمئنا این را سرود چون که به فکر گذار زمان و مرگ آدمی بوده ...

تصور کنید :

نشسته اید و به اطراف مینگرید ؛ناگاه فکر میکنید کسی میمیرد و او به خاک تبدیل میشود ،و هر ذره ای از خاک ها به دست باد ها پرواز میکنند ، و یا شاید آن خاک به کوزه ای بدل شود و یا خاک پای درختی گردد ...و زمین زیر ما حتی خاک قبر مردمان پیش از ماست ؛ ...

ولی خیام این را نگفته بر عکس این هست ...انسان به خاک تبدیل میشود ،و خیام این را نگفته ...

نگفته که ذرات او در میان این اشیا و موجودات است 

او میگوید که مردمک چشم نگاری بوده است ...

وجود واژه نگار به معشوق اشاره دارد ؛

و اگر هم این را حساب نکنیم چون خیام گفته که آن مردمک چشم نکاری بوده است پس یعنی داد میگوید که او به ذره ای معلق و ...تبدیل نگشته ،او گویی همان جسم ش بر زمین آرمیده ...

یعنی شاید هم به خاک بدل شده ولی به پرواز ذرات خویش راه نیافته ...

این یعنی چه ؟

... 

.

.

فعلا این را نگاه داریم حالت دیگر را بدرسی کنیم ؛

خیام شاید اصلا به این اشاره ندارد 

درواقع خیام شاید به ما میخواهد گوید که به دنیا اطراف توجه کن ؛

به دنیا نگاه گن تفکر کن ؛

به زمین زیر خود نگاه کن ...دنیا چند روزی ست و تو خودت به زیر زمین میروی ؛

به یاد مردگان باش و بدان که تو هم به زیر زمین به خواب میروی ...

که به نظر من مورد دوم هم دور از ذهن نیست ...خیام یک دانشمند و ریاضی دان بوده است ، همین که دانشمند بوده از نظام آفرینش آگاه است ... حتی به مرگ هم اعتقاد داشته :

از آمدنم نبود گردون را سود ...

همچنینن ارتباط این موضوع با این شعر :

می نوش که عمرجاودانی اینست ...

نشان میدهد که عمر جاودانی در می نوشیدن است

خب ،می نوشیدن که عمر جاودانی نمیآورد(از نظر علمی )

نخوردن آن هم نمیآورداگر سرنوشت آدمی را حساب کنیم 

حتما عده ای فکرمیکنید که نظر من از می در شعر خیام یعنی خود می نه بلکه یک چیز عرفان و ...از اینها !

ولی نه اینها هم نبوده ...

خیام دانشمند است و چون شاعر هم هست پس گستره تفکرات او بیشتر است !

پس نمیتوان منظور او فقط می باشد ...هر شاعری بالاخره یک عاطفه خاص دارد ، جز با حس عاطفه خاص آدمی که طغیان نکند ،شعر سرودن ای که تا سالها سال نظیر ش نباشد ممکن نیست ...مولانا اول به شمس داشت سپس به خدا،سعدی مطمئنا عاشق بوده حال عاشق که نمیدانم ولی چنین اشعاری زیبا نشان از عشقی زیبا دارد ،حافظ عارف عاشق ،شهریار ثریا و ...

خب ...

ماند فردوسی و خیام !

فردوسی به نظر من عاشق ایران بود ...

پس ماند تنها خیام ؛

خیام عاشق بود یا نه ؟

عاشق چه ؟

 که ؟

عاشق شراب خوردن !

 

نه !مطمئنا نه ...

به نظر من خیام شراب میخورده ولی فکر که بیشتر میکنم یکم به شک میرسم ...

بالاخره در این مورد واقعا نمیدانم !...     

:/

 

 

 

گردنده فلک ؟

خب چه کسی فلک رامیگرداند ؟خدا ...

پس به خدا ایمان دارد 

به مرگ ایمان دارد 

به خوشی ایمان دارد 

به نظر من او دین ندارد 

او دین بلااستثنا خود دارد ،دینی که خود خیام با تفکرات خود که مایه باورهایش بوده ...

 

بهراد معظمی گودرزی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۱ در پاسخ به عبدالله دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:

در پاسخ به آقای عبدالله عرض کنم که در هیچ جای ادبیات فارسی بر دل نشستن کنایه از ملول کردن و ایجاد مزاحمت نیست بلکه کنایه از عاشق کردن و عاشق شدن هست. پس فرمایششون صحیح نیست

بهراد معظمی گودرزی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:

رباعیات خیام زبان عاشقانه ندارن، زبان خیام زبانیه مثل زبان ریاضی، عاری از احساس و تغزل؛ زبان شعر خیام مثل تیغ جراحی می‌بره و می‌ره، اندرز می‌ده اما نه مثل سعدی با زبان شیرین و لطایف‌الحیل، بلکه برنده، مهلک، مثل شوک دادن در اتاق عمل؛ در پی اون هست که مخاطب رو به خودش بیاره، هان، هش دار، آگاه باش و...

اما در عین حال تعداد اندکی رباعی عاشقانه و تغزلی هم راه پیدا کردن در رباعیات خیام که بنظر می‌رسه باید با دیده ی تردید بهشون نگاه کرد.

در بین اون ۱۳ رباعی مونس الاحرار که میشه گفت معتبرترین رباعیات منتسب هستن تنها یک رباعی هست که کمی به تغزل نزدیک میشه که اونهم بلافاصله جاش رو به همون زبان تنبهی میده. اونجا که میگه:

وقت سحر است خیز ای مایه ی ناز

نرم نرمک باده خور و چنگ نواز

کانها که بجایند نپایند بسی

وانها که شدند کس نمی آید باز

می‌دونیم که یه عاشق هیچوقت نمیاد معشوقش رو نصیحت کنه که : پاشو می بخور تا نمردی🙂😉

بقول حافظ: هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

 پس در اینجا هم زبان خشک فلسفی زبان تغزل رو به حاشیه رونده و نمی‌توان زبان تغزل و عشق ورزی حافظ وار استنباط کرد

و احتمال میره این رباعی تغزلی از خیام نباشه (من می نه ز بهر تنگدستی نخورم‌...)

عطا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۴ - ذکر شهادت حرّ بن یزید ریاحی علیه الرّحمه و الرضوان:

کرد و صد جرم عظیم آوردۀ

غم مخور رو بر کریم آوردۀ

به این شکل صحیح است:

گر دو صد جرم عظیم آورده ای

غم مخور رو بر کریم آورده ای

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ رهی معیری » منظومه‌ها » خلقت زن:

سلام 

 

اشعار رهی فوق العاده زیبا هستند ،به اتفاق با این شعر برخورد کردم ...

دروغ نگویم کمی به من لطمه خورد ؛ابتدا درحین خواندن خشمگین بودم و هجوم افکار منفی به من لطمه میزد ، حتی به این فکر افتادم که رهی اشعارش بسیار زمخت است !حس خوب خواندن اشعار رهی را از دست دادم ...

ولی کمی فکر کردم ،دیدم به جز این شعر اشعار دیگری هم از رهی هست مهم نیست حالا اینجا اینطور بنا به دلایلی شخصی ،این شعر را سروده است و این دلیل نیست اشعار رهی را بد بدانم !   :) و حتی دیدم جدا از محتوای این شعر همین شعر قافیه ها و آهنگی که در حین خواندن در کلام آدمی نما میکند باز زیبا هست و فقط محتوا آن زمخت است 

ولی پس از این کسب آرامش -  :)  - به سراغ حاشیه هآمدم و این بار عصبانی نشدم ؛ناراحت شدم ...

توهین به یک انسان حال مهم نیست زن دختر مرد ...هر انسانی و موجودی،گناه نیست ؟!

دوستان ،امیر و مهران 

امیر که توهین کرد ، ... دروغ نگویم حقیقتا نه تنها به من برخورد بلکه واقعا آزرده شدم بسیار

 

مهران هم دست کمی از توهین نبود ...

آری حضرت فاطمه خوب بود ولی آیا فقط او ؟شما اصلا از مشکلات زن ها و یا دختر ها خبر دارید ؟باز دختران را حساب نکنیم ؛ ... زنان چه !

آیاآیا فقط فاطمه ؟

اصلا از حضرت فاطمه چه میدانید 

اگر میدانستید ایشان که بودند میآمدید اخلاق ایشان را بررسی و در وجود زنان دیگر میجستید 

شاید نشود زنی چون او پیدا شود (کاملا کامل باشد یعنی )ولی هستند زنانی پاک هنوز ...

اصلا شما رابعه را میشناسید ؟ او چطور ؟بد بود ؟

شما زنان دیگر را در همین عصرمیشناسید ؟

نه ؛شما نمیشناشید... به دنبال شناخت هم نبودید وگرنه که این نمیگفتید...

شما به حتم شاید از یک زنی شکست عشقی خورده اید و از این رو از زنان تنفر داشته یابیزارید شاید هم تعصبات کورکورانه دارید از زنان ،شاید هم تفکرات تان مطابق سروده های رهی معیری عزیز است

 

مقایسه و قضاوت بدون مدرک و بدون عدالت این گناه نیست ؟ !

 

 پاک بودن زن در یک معنا برای بسیاری از افراد یک معنا دارد در ابتدا :

...اگر حجاب کامل نبود دیگر پاک هم نیست ...دیگر به دنبال خصوصیات دیگر در آن نیستند ...

باشد ؛ ...

همین طور ادامه بدهید که خداوند خود جواب هر ظلمی و بی عدالتی را خواهد داد ؛ ...

فقط یاد حرف دکتر علی شریعتی افتادم در مورد زنان ...که چه زیبا نیمی از سختی های زنان را به سخن کشید ؛ ...( حال نمیدانم خوانده اید یا نه ولی توصیه میکنم بخوانید )

 

در نهایت ...آری این حرف ها شاید کمی تندباشد در زبان شما ولی کس نداند راز دل بیمار را ...

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۰۶ در پاسخ به عاشقان چاوشی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴:

:|

 

شهرام ناظری خود استادی هستند که از حق نگذریم صدای اساتیدی چون ناظری و شجریان (هم همایون جان و هم استاد گرانقدر محمدرضا)بسیار فراتر از خواننده مان چاووشی هست ؛

اما حقیقت دیگر این هست که چاووشی هم در بین خوانندگانی دیگر به جز اساتید بسیار صدای خوبی دارد و همین صدای خش داری که دارد بسیار دلچسب است ...

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۵۲ در پاسخ به سوخته دلان... حبیب دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۷ - جواب:

ولی هر چه عاشق تر باشی منزل طولانی تر است که خداوند عاشقانش را آزمونی کند بش سخت و تنگ تر از دیگران ....

بهراد معظمی گودرزی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۹:

سراینده با سرایش این رباعی می خواد خودش رو تبرئه کنه؛ و خودش رو خارج از جرگه ی دل بستگان به فلسفه که در نظر هم عصرانش بدعت گذاران در دین و کفار بودند نشون بده.. اینکه در عصری که علیه فلاسفه تهافت الفلاسفه می نوشتند و به فلاسفه نگاه بدعت گذار و بی دین داشتند درصدد تبرئه خودت بر بیای کاملا طبیعیه همچنین این تبرئه کردن خود با کشف شدن رباعیات خیام در سالها بعد از مرگش و عدم تمایل خیام به انتشار رباعیاتش جور در میاد. اما از طرفی، بقیه آثار خیام، تسلطش به مسائل فلسفه ی زمانش رو نشون میده مثلا رساله کون و تکلیفش شرح مسائل فلسفه اسلامیه و اساسا هم عصران خیام اون رو اول حکیم و فیلسوف میدونستن و بعدا ریاضی دان و منجم و با این حال لقب الفیلسوف الحجه الحق، ملک الحکماء، فیلسوف گیتی و امام بهش دادن بنابراین، اینکه بگه من فیلسوف نیستم خنده دار بنظر می رسه.. پس در نظر همه فیلسوف هست و میگه فلسفی نیستم... پس اگر انتساب این رباعی به خیام صحیح باشه فلسفی بودن رو باید پرده دری و بی باکی فلسفی به معنی حیرت و شک کردن در همه چیز و در یک کلام فلسفه منهای دین در نظر گرفت که این رو از خودش سلب می کنه تا در عین حال راه در رویی برای خودش درست کنه از دست متظاهران و زاهدان زمانه ش
چرا که باید رباعیات خیام رو توام با شرایط زمانه، نظر هم عصران و دیگر آثارش در نظر گرفت
لیکن چو در این غم آشیان آمده ام / آخر کم از آنکه من بدانم که کیم = ما که در این آشیانه ی غم آمده ایم، (بگذار با فلسفه ورزی) لااقل بدانم که هستم
کم از آنکه = دست کم، لااقل

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۱ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴:

با آنکه خود من یک دختر هستم ولی احساس میکنم به ۲ نزدیک تر هست

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:

جناب متفکر آری هرچه انسان دارد از خداوند است ؛ ولی نباید این را سر لوحه خود قرار داد ؛

اگر این طور است چرا خداوند به ما اختیار داده که هر راهی که پیش رو هست را خودمان انتخاب کنیم ؟

اگر این طور است چرا باید به دنبال کشف چیزهای جدید تر در علم و ریاضی و پزشکی و فلسفه و ...بگردیم؟

اگر این طور است پس چرا امامان و انبیا و پیامبران آمدند ؟فقط برای هدایت انسان ها ؟ فقط همین !!

اگر این طوراست پس چرا باید درس بخوانیم ؟!

نه دوست عزیز ...

خدا همه چیز به ما داده ،عقل ،احساس،اختیار،استعداد و ...و پیامبران آمدند نه فقط برای آنکه ما را هدایت کنند بلکه آمدند تا نشان دهند که هر انسانی میتواند خود را تا حد امکان به خوبی و نیکی برسانند آمدند تا زندگی کنند به زیبایی، آمدند تا نشان مان دهند که یک انسان میتواند چندین سال نام ش بر زبان بماند ولی به نیکی ؛

دوست عزیز خدا اختیار داد به انسان و اولین انتخاب مهم آدمی بدون آنکه خودش از انتخاب خود آگاه داشته باشد نیک و بد بودن خودش است ؛مهم نیست کجا هستی ، بین چه کسانی ، در چه وضعی ، در چه مرتبه ای ،در چه مذهبی ...

آری هر انسانی خدایی ست نه آنکه هر انسان خود خدا باشد !

هر انسانی خدایی ست ... انسانی سرچشمه خوبی ها و فطرت پاک گویی تمام جانش از روح خداست، حتی اگر دین نداشته باشد که خود خدا یک دین است ؛

قرآن کتابی ست آسمانی برای هدایت انسان مجموعه ای از آیات الهی پر از رمز ورموز آشکار و حرف ها شیرین و پند های خوب و داستان هایی که برای الگو ما در زندگی آمده ...

خدا نزدیک ما هست نزدیک تر از سایه خود ...در روشنایی آشکار، همین روبه رو و در عمق جان ...

 

من نمیگویم کعبه و ...بی فایده است رفتن ش؛ نه ،ابدا !

ولی کعبه حقیقی خدا دقیقا چه هست ...

چه بسا افرادی که کعبه رفته اند وظلم میکنند و چه بسا افرادی که نرفته اند و پاک هستند و در این میان چه بسا افرادی که رفته اند و پاک هستند و چه بسا افرادی که نرفته و پاک نیستند ...

ولی با این همه دسته دسته کردن بالاخره تو کدام هستی ؟

در این دایره کجایی ؟

مرکز کعبه است ؟

پس خدا کجاست؟

خدا در کعبه است ؟

نه !

خدا همه جا هست ؟

خدا در توست 

 

خدا در آدمی دیگر ست ...

پیش از رفتن به کعبه پاک بودن شرط دل آدمی ست !

 

بر دل آدمی بگرد و تا توانی نیک کن 

 

بر دل ها طواف کن که خدا پیوسته بر دل تو طواف میکند ...

چرا خدا بر دل تو طواف نکند ؟

چرا این یار زیبا واز بزرگ و عزیز تر از هر نیست و هست ،بر آدم لطفی این چنین نکند 

 

کعبه برو؛ ولی ،حتی اگر بروی دلت پاک نباشد ،چه فایده که بر بت میگردی ... ؟!؟

 

نه! ... ، کعبه بت نیست ؛ ولی اگر دلت پاک نباشد- که دل خود آدم ست و پاک بودن آدمی با دل بیان میشود - ،آنگاه برای تو آن کعبه مقدس بتی بیش نیست ...  

 

 

امید سعدی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵:

جواب گفته است استقبال کرده است به پایان برده است.این جملاتی است که در حاشیه غزلیات سعدی میشنوییم.رسم ادب این بود جناب حافظ بخاطر همه این جواب ها و استقبالها و به پایان بردنها یکبار از ح۱رت سعدی اسم میبرد .حضرت سعدی یک بیت منسوب به حکیم فردوسی در بوستان آورده و چه زیبا میفرماید چه خوش گفت فردوسی پاکزاد /که رحمت بر آن تربت پاک باد.

۱
۱۳۸۹
۱۳۹۰
۱۳۹۱
۱۳۹۲
۱۳۹۳
۵۴۵۹