گنجور

حاشیه‌ها

حسین ادهمی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۷ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

عشق‌باز اکنون، که یار از دست رفت

باید بخش اول را با هم بخوانید. به این معنی که: تا فرصتی هست عشق بازی کن. چون یار دارد از دست می‌رود. 

متفکر در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:

هر انسانی مخلوقی از مخلوقات خداوند است این حقیقتی است که مانند روز روشن است هر چه انسان دارد از خداوند است ای کاش این را مولانا باور داشت.

حسین ادهمی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۶ در پاسخ به رحمت الله ضیایی دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

مستان شراب را همراه با نُقل می‌نوشند.بنابراین نَقل در اینجا بی‌معناست. 

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

رضا جان عزیز بسیار خوووب تفسیر کردند که واقعا از توان بنده خارج بود!

درود به رضا عزیز ... 

این شعر چنان زیبا و عاشقانه هست که هر چه بگویی باز کم است ... ؛ 

حافظ چه بزرگی بوده !    ... همه اشعار حافظ البته زیبا هست ولی این شعر و یک شعردیگر بلا استثنا کاملا عاشقانه است !

و در مورد خوانندگان این آهنگ همه را گوش کردم ولی هیچ کدام به استاد عزیز شجریان نرسید ؛

بدون موسیقی با آن صدای لطیف و آن فریاد طنین انداز و پر از زیبایی استاد در سکوت اعجاب آور آهنگ ،و در عنق حنجره استاد گویی صدایی بوده که با حال و هوای شعر هماهنگ هست ...

یاد استاد گرامی باد که یاد او همیشه گرامی میماند...

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۲۱ در پاسخ به فرخ مردان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

...

البته گاهی اغراق ها به گفته شما خیلی زیاد هست .. ؛

ولی فکر کنم کمی توهین کردید :|

از نظر من خسرو آواز ایران نام برازنده استاد گرانقدر هست ...

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۵ در پاسخ به فلوریست دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

آره ،شاگرد استاد شجریان هم بودن 

میلاد فارسیش در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

بابا فهمیدیم آهنگ های این شعر رو همه شنیدین. بسه دیگه. راجع به شعر حرف بزنید

حمید رضا۴ در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۴۱ در پاسخ به بهراد معظمی گودرزی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:

درود جناب گودرزی. عالی نوشتید.

بهراد معظمی گودرزی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:

این رباعی داره حیران بودن و به حال خود واگذار بودن رو به وضوح نشون می ده هیچکس خبری نمیاره، نه کوزه گر هست نه کوزه خر نه کوزه فروش.. کجایید؟! یک نفر بیاد یه چیزی بگه بیایید بگید چرا ما رو توی این کارگاه کوزه گری ول کردید و رفتید... ماییم و انبوه سوالات

منصور کشاورز در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

*غلط نوشتاری*

در مصرع: {که در محبت رویش هزار جامه قباست}

بر اساس نسخه خطی باید این چنین میبود:

{که از محبت رویش هزار جامه قباست}

نسخه خطی

احمـــدترکمانی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۴ در پاسخ به روفیا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

الان بودی هستن باز از اینا!

 

 

 

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰:

به نظر من این شعر زندگی ای که خدا از پیش میدانسته که چه خواهد شد را زیر سوال نبرده ...

 

 

خیام خود جواب خود میداند ولی این را از ما میپرسد تا ما هم به جواب برسیم ...

بهراد معظمی گودرزی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹:

با خردمندان خوردن باده ، رازداری و فاش نکردن اسرار، کم خوردن و گه گاه خوردن و پنهان خوردن همگی قرائن عرفانی بودن این رباعی هستن.
حافظ در جایی می گه: روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز/دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
و در جایی: پنهان خورید باده که تعزیر می کنند

بهراد معظمی گودرزی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸:

در این رباعی توصیه به خوردن شرابی شده که چهار ویژگی داره:
1. به انسان زندگی جاودان می بخشه
2. سرمایه ای است که از لذت جوانی به جای می مونه
3. مثل آتش سوزندست
4. مثل آب حیات بخش، علاج غم هاست

شراب انگوری ای سراغ ندارم و کسی هم سراغ نداره که این چهار ویژگی رو تواما باهم داشته باشه بنابراین، این رباعی عرفانیه (صرف نظر از اعتبار داشتن یا نداشتن انتسابش به خیام)

بهراد معظمی گودرزی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶:

زنده بودن فرصتیه برای می نوشیدن؛ پس ازش استفاده کن، فرصتی که بهت داده شده جور و ستم نیست. زندگی فرصت است نه ستم (دور است نه جور)

تماشاگه راز در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

سپاس جناب رضا ساقی

شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد

سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید

دانیال در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴ - در مدح سلطان مسعود غزنوی:

حبذا.

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸ - زمانه:

برهان عزیز

 

بیت سوم از نظر من :

خشم اگر بر آدمی بیاید دیگر نگاه داشتن پا مشکل است ...

 

در خشم عملی میکنی و آن عمل دیگر بعد از رهایی از خشم انجام شده و زمان راه خود رفته و به عقب باز گشتن امکان نیست ؛

رودکی میگوید :

زمانه به من گفته است یا آموخته است :

خشم خود را مهار نمایم که چه کس ها که زبانشان در بند نیست و پای شان در بند خواهد بود ...

 

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵:

...شهر خیال و آرزو عمری ست که سوخته ست ...

 

 

 

 

 

چرا جانان طالب جان عاشقی ست ...

 

 

که جان این جسم عاشقی را مولانا ذره ای کوچک در هستی بر شمرده 

 

که جان ذره است و او کیوان ..... ....

و معشوق بزرگتر و بالاتر از هستی ؛

که معشوق جان تو را آن هنگام که عاشق گشتی گرفته است و تو را هر لحظه خرد تر و کوچک تر میکند تا هیچ شوی ... واگر هیچ شدی ؟

مردی ؟

به آسمان رفتی ؟

چه شدی ؟

نه ...

اینها ،نه !....

اگر هیچ شدی تازه چیزی شدی که به راه ادامه دهی ...

آدمی آنگاه قصد حقیقی او نمایان شود که اگر هیچ شد و هیچ نداشت باز ادامه دهد ...

و عاشق ادامه میدهد آنجا که معشوق را خیال بیند و معشوق حقیقی را دریابد ؛ ... ؛ ... .

 

---------------------------------*

گفتن از حقیقت آن هم حقایق عشق و گرداب زندگی سخت ست ...

 

-حیرانی چیست ؟

+گرداب طوفانی و طوفان آرام است ...

 

...

-حیرانی چیست ؟

+حیرانی انتظار است ...

-انتظار چیست ؟

+چون که حیران بودی پس انتظار رهایی داری لیکن انتظار به چیزی و کس نیستی که خود به پایان رسیدی و نمیدانی ... .

..................../

»»»»»««««««

دلم با خویشتن آمد شکایت را رها کردم ....

تو خود به او رفته ای ؛دل از تو برده ست 

 

و تو با دل باز گشته ای ...

چه زیبا ،....

که دلستان دل از تو برد و تو آرام آرام رفتی سوی یار و حال که دیگر هیچ گشتی معشوق چیزی از تو نمیبیند که از تو گیرد چون که تو یک پله از یار بالا برفتی و به مرحله عشق یار حقیقی رسیده ای ...

آری 

 

آن دل که همره تو باز میگردد به جان تو جسم تو ،چه زیبا عاشقانه پر میزند در هوای یار ...

 

 

و سخت است بازگو کردن این ،

که به هیچ کلام سخن گفتن این از یار حقیقی آسان نباشد

 

...زبان ایزدی طلب دارد ...

 

 

و چون با زبان آسان نباشد فهم سخن خموش بودن خوش است 

 

 

و مستی ...

 

آری

 

تا جان در بدن داری و در عشقی گر مست نباشی عاشق نباشی ...

 

۱
۱۳۹۰
۱۳۹۱
۱۳۹۲
۱۳۹۳
۱۳۹۴
۵۴۵۹