گنجور

 
محیط قمی

درخور حمد و ثنا بار خدایی است کریم

که ز خوان کَرَمش بهره بَرد دیو رجیم

نیک و بد را ننمود از در احسان محروم

سلطنت داد به فرعون و نبوت به کلیم

آیت بخشش او نقد روان است و خرد

چشم بیننده و گوش شنوا قلب سلیم

احد است و صمد و لم یلد و لم یولد

حاکم منتقم و عادل و علّام و حکیم

آشکار است بر او راز نهان همه کس

که سمیع است و بصیر است و خیبر است علیم

همه ی عمر اگر بنده کند معصیتش

به یکی توبه به بخشد که غفور است و رحیم

غیب‌ها داند و هرگز ندَرد پردهٔ کس

عیب‌ها بیند و پوشد همه زالطاف عمیم

نَبُرد روزی مُجرم به گناهان بزرگ

نَدَرد پرده ی عاصی به معاصی عظیم

بی عنایاتش اگر طاعت کونین تو راست

هان مشو غرّه که هست از بَدی خاتمه بیم

با عطیّاتش، گر حُرم دو عالم داری

دار امیّد بهشت أبد و دار نعیم

رحمت بی‌حد او می‌دهدم مژدهٔ خُلد

گرچه از کرده خود هست مرا بیم جحیم

مالک الملک أبد خالق اَبدان و نُفوس

که زفیض ازلی زنده کند عظم رمیم

دولت بی سر و پایی به گدایان بخشید

قسمت تاجوران کرد سریر و دیهیم

در خور نعمت او نیست سپاس ثقلین

شُکر حادث نبود در خور احسان قدیم

بارالها به شفیعان جزا احمد و آل

درگذر از گنه خلق زالطاف عمیم

بخش آزادگی از قید علایق همه را

ایمن از وسوسهٔ نفس کن و دیو رجیم

بی‌نیازش ز کسان کن که سگ تو است «محیط»

سگ خود را نپسندد، به در غیر کریم