گنجور

حاشیه‌ها

Jalaladdin Farsi در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

این باد اندر هر سری سودایِ ...

Baad yani very strong khwahish

احمد اسدی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۲۰ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

دوست گرامی آقا رضای عزیز،

 

من البته با شما کاملا موافقم که کوه با صدا مراعات نظیر دارد و در مورد برداشت شخصی خودم هم قطعیت کامل ندارم.

 

برداشت من از اینکه مولانا در بیت آخر خود را کاه خوانده است بیشتر برمی‌گردد به سابقه بعضی اشعاری که از او دیده ام و در آن خود را کاه و محبوب و معشوق را کوه خطاب می کند:

 

عهد ما کاه و به هر بادی زبون
عهد تو کوه و ز صد که هم فزون

 

عبرتی گیر اندر آن کُه کن نگاه
برگ خود عرضه مکن ای کم ز کاه

 

کاه هم با بی اختیاری تناسب دارد و هم با کوه دوگانه شاعرانه ای می‌سازد. به هر حال

 

چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را

 

برقرار باشید.

کوروش در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را:

زیر دست تو سرم را راحتیست

دست تو در شکربخشی آیتیست

 

مصرع دوم یعنی چه 

 

ممدم ممدی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:

فقط یه عقل سلیم نیازه که درک کنین مصرع

بترس از خدا و میازار کس

اصلا و ابدا با نوع نگارش فردوسی هم راستا نیست و من دراوردیه

منطقی تره که به نیکی گرایی از بترس از خدا وزن ادبی و عرفانی و شاعرانه تری داره

 چرا فردوسی در تمام اشعارش از یک قانون و یک نوع نگارش پیروی میکنه ولی حالا که اینجا رسید تازه یادش افتاد حالا همین یه مصرعه بنویسم بترس از خدا لولو میاد تو رو میخوره

مجتبی رضایی بزرگمهر در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:

سلام به همه‌ی عاشقان حضرت مولانا

تقریبا تمام حاشیه هایی که دوستان به رشته تحریر درآوردند دو نکته را دوستان توجه داشته اند.

۱. دفاع از عملکرد پادشاه

۲. دفاع از حضرت مولانا 

حضرت مولانا در دفتر سوم از مثنوی، بخش 228 نیز داستان شخص جویای علم را مطرح میکند، در بیت نوزدهم می‌فرماید نور خدا اگر تمام جهان را فرا بگیرد و تو درون چاه باشی از آن نور بهره ای نخواهی برد. و در بیت سی ام می‌فرماید که تو نگاه نکن که درون چاهی یا بر روی درخت، خدا اگر مفتاح است نور را به تو خواهد رساند.

با توجه به این دو بیت قطعا دو واژه «چاه» به کار برده شده به یک معنا نیستند، یک چاه به مفهوم ظلمت است و تاریکی و چاه دیگر به مفهوم ایمان داشتن به توحید در هر حالتی. 

اینجا نیز مفهوم کلی داستان سر بریدن از خواهشات نفسانی است. یعنی بریدن از یوسف و اسماعیل های خود و تهی شدن از تمام «منیت» ها. سایر مطالب نیز با این نگاه قابل توجیه است.

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۹ - ذکر منصور عمار قدس الله روحه العزیز:

نقل است که جوانی به مجلس فساد مشغول بود چهار دِرهم به غلامش داد که نُقل و شرابِ مجلس خَرد.
غلام در راه به مجلس منصور عمار برگذشت, با خود گفت: لحظه ای توقف کنم تا چه می‌گوید! 
منصور از برایِ نیازمندی چیزی می‌خواست, 
گفت: کیست که چهار دِرهم بدهد تا چهار دعا کنم او را 
غلام گفت: هیچ بهتر از این نیست که این چهار دِرهم بدو دهم تا آن دعا مرا کند! پس آن چهار دِرهم بداد!
منصور گفت: اکنون چه دعا می‌خواهی
 گفت: اول آنکه آزاد گردم و دوم آنکه حق تعالی خواجه یِ مرا توبه دهد سوم آنکه عوضِ چهار درهم باز دهد چهارم آنکه بر من و بر خواجه و بر تو و مجلسیان رحمت کند! 
*منصور عمار* دعا کرد غلام باز خانه رفت!

خواجه گفت: کجا بودی و چه آوردی غلام گفت: به مجلس منصور عمار بودم و چهار دعا خریدم بدان چهار درهم 
خواجه گفت: کدام دعاست! غلام حال باز گفت!

خواجه گفت: تو را آزاد کردم, توبه کردم خدای را که هرگز خمر و شراب نخورم و به عوضِ چهار درهم چهارصد درهم بخشیدم باقی آن چهارم به من تعلق ندارد آنچه بدست من بود کردم! 

خواجه شبانه به خواب دید که هاتفی گفت: آنچه بدست تو بود با لئیمیِ (ناکسی و فرومایگیِ)خویش کردی!  آنچه حواله به ماست به کریمی خویش ما نیز کردیم بر تو و غلام و بر منصور عمار و مجلسیان رحمت کردیم.

 

۹ آگوست ۲۰۲۵/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۸ - ذکر حمدون قصار قدس الله روحه العزیز:

حمدون قصار گفت: 
هر که پِندارد که نَفس او بهتر است از نفسِ فرعون!  کبر و غرورِ آشکار کرده است.

و گفت: هرگاه که مستی را بینی که میخُسبد!  نگر تا وی را ملامت نکنی که نباید که بهمان بلا مبتلا گردی.

و گفت: اصلِ همه یِ دردها و همچنین آفتِ دین و دینداری  بسیار خوردن است!

 

۹ آگوست ۲۰۲۴/عراق, عماره, میادین نفتی میسان

عبدالرضا فارسی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱:

قیامت می‌کنی سعدی! بدین شیرین ...

بنظر می آید که در مصرع دوم جای کاما باید جابجا شود بدین صورت 

مسلم، نیست طوطی را در ایامت شکر خایی 

سپنتا سپهری در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

درود و خسته نباشید بر شما

بیت ۶ مصرع اول مشکل تایپی داره یا شاعر خودش اینجوری نوشته؟

چون وزن شعر در نمیاد 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

به استناد کهن‌ترین نسخه خطی حافظ که در سال 801 قمری با دیباچۀ محمد گل اندام نگاشته شده، مصرع نخست بیت شماره 4 به شکل «بر سر تربت من با می و مطرب بنشین» ثبت شده است. از سوی دیگر، بررسی دقیق فعل‌ها در این غزل نشان می‌دهد که همگی به شکل «مثبت» به کار برده شده‌اند. بنابراین، این مصرع به شکل «بر سر تربت من بی می و مطرب منشین»، نادرست خواهد بود (به دلیل وجود فعل منفی «منشین»). وانگهی، جهان ملک خاتون نیز در بیت دوم غزل شماره 505 خود–و در پاسخ به غزل حافظ–با لحنی «مثبت» اشاره می‌کند که:

بر سر خاک عاشق دلسوخته که بگذری، نعره زنان و رقص کنان از لحد برمی‌خیزد.

 

*بهره‌گیری از نگرش سیستمی، یعنی کاهش احتمال بروز خطا در کار پژوهشی.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵:

این غزل زیبا از جهان ملک خاتون را با غزل شمارۀ 336 حافظ مقایسه کنیم:

 

مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم/طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم

به ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانی/از سرِ خواجگیِ کوْن و مکان برخیزم

یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی/پیشتر زان که چو گَردی ز میان برخیزم

بر سرِ تربتِ من با مِی و مُطرب بنشین/تا به بویت ز لحد رقص کُنان برخیزم

خیز و بالا بنما ای بتِ شیرین حرکات/کز سرِ جان و جهان دست فشان برخیزم

گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کَش/تا سحرگه ز کنارِ تو جوان برخیزم

روز مرگم نفسی مهلتِ دیدار بده/تا چو حافظ ز سرِ جان و جهان برخیزم

 

*در غزل جهان ملک خاتون، وجود بیت «عاشق سوخته گر بر سر خاکش گذری/از لحد نعره زنان رقص کنان برخیزد»، تاییدی است بر این نکته که در مصرع نخست بیت شماره 4 غزل یاد شدۀ حافظ، «بنشین» درست است. نگاهی دقیق به این دو غزل نشان می‌دهد که فعل‌های به کار برده شده در آنها، همگی مثبت هستند.

کاوه کاظمی در ‫۳ ماه قبل، شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ طغرل احراری » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۲:

ای دوست درین زمانه بی بنیاد

جهدی که کنی خانه دل را آباد

هرچند که حاکمان خراب و مستند

با روشنی جان وطن کن آزاد

علی احمدی در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

در کتاب چرا ملت ها شکست می خورند  در مورد زمان اپیدمی طاعون یا مرگ سیاه که از شرق دور تا اروپا گسترش یافته بود نقلی از بوکاچیو نویسنده ایتالیایی آمده او می نویسد:

برخی می گفتند یک راه برای در امان ماندن از شر این شیطان مهیب ،بد مستی ،لذت بردن کامل از زندگی،آواز خواندن ،شادی کنان پرسه زدن ،تمام امیال و نیازهای خود را در هر فرصتی برآوردن و بی اعتنایی به امور است گویی که حوادث لطیفه هایی پر اغراق باشند.

موقع خواندن این متن به یاد حافظ افتادم و عجیب این است که سال بروز طاعون بزرگ ۱۳۴۹ میلادی است یعنی در زمان جوانی حافظ .پس عجیب نیست که گرایش به می چه به عنوان نگاه پوچ انگارانه به زندگی یا حتی درمان بیماری که اتفاقا در آن زمان شایع بوده در ذهن حافظ هم تاثیر گذاشته باشد و او نیز می  نوشیده باشد .اما حافظ باهوش تر و خلاق تر از این است که در دام شرابخواری بیفتد .او همانگونه که از قرآن بهره می گیرد از این دوره گرایش به می هم درس می گیرد و چنین ابیاتی می آفریند 

متاسفانه در هیچ کتابی به تقارن دوره پنج ساله طاعون بزرگ با زندگی حافظ اشاره نشده و راز می گساری حافظ با این نگاه مطرح نگردیده است.

اما در خصوص ابیات باید گفت که حافظ در راه عاشقی می را عاملی برای مستی و نوعی هشیاری فراتر می پذیرد و هدف انسان ها در این دنیا را ساقی شدن و می دادن می داند گواه این مطلب همه غزل های اوست که پاره ای از آنها را شرح داده ام در بیت اول انتظار حافظ بعد از اتمام ماه روزه ، ساقی شدن انسان است طوریکه بتوانیم از او می بخواهیم .باید می در این خمخانه به جوش آمده باشد دلها باید برخاسته و آماده می دادن باشد .نه فقط روزه ای گرفته باشیم.

دیگر زمان توبه این زاهدان که جانشان را عزیز می دانند گذشت و نوبت رندی و شادی رندان است که می بنوشند و می بدهند .

در بیت سوم وقتی می گوید چنین باده خورد به ما می فهماند که چه منظوری دارد .این نوع باده خوردن قابل سرزنش نیست و سرزنش کردن چنین باده خورانی عین بی خردیست.

چنین باده نوشی که روی  و ریا و تزویر ندارد بهتر از این است که زهد خود را به مردم عرضه کنی و دورویی در آن باشد .

ما از دسته آنهایی نیستیم که خود را رند می دانند و دورویی می کنند و همکار و همراه دودوزه بازان هستند.این را خداوند که به اسرار آگاه است گواهی می دهد.

در بیت بعد اتفاقا بگزاریم صحیح است .حافظ می گوید اینکه ما به کسی بدی نمی کنیم در واقع فریضه اصلی است   داریم از خدا اطاعت می کنیم . درمصرع دوم هم نکته ظریف این است که آنچه مردم می گویند رواست را ناروا نمی دانیم . این برداشت صحیح ترین برداشت از معنای معروف و منکر در قرآن است .در قرآن کریم معروف و منکر لیست نشده اند بلکه تشخیص آن به انسان واگذار شده است .معروف یعنی آنچه انسانها خوب بدانند و منکر یعنی آنچه انسانها زشت بدانند.

حافظ پیروی از طریقت خود که باده خوری در آن مجاز است را مانعی برای زاهدان نمی داند و می گوید مگر ما از خون شما خورده ایم که ناراحت شده اید این باده را رزان تولید می کنند یعنی همانها که ساقی شده اند و می می دهند نه شما زاهدان زهد فروش.

این کار ما چه عیبی دارد و چه آسیبی به دیگران وارد می کند.تازه اگر هم خللی وارد کند ما که بی عیب نیستیم ممکن است ما هم اشتباه کنیم .توجه کنید که اگر این خلل را آسیب ناشی از بد مستی بدانیم با بیت ششم که گفته بود به کس بد نکنیم در تعارض خواهد بود .پس در اینجا خللی که ناشی از باده نوشی پدید می آید آسیب ناشی از بدمستی نیست بلکه نتایجی است که در اثر مستی یا آگاهی ویژه از حقیقت پدید می آید ممکن است ابطال پذیر باشد .این اوج خضوع حافظ و باور وی به عدم اطمینان در  عقاید را می رساند یعنی همان چیزی که زاهدان شریعت مآب آن را نمی پذیرند

حافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمی
نزد حُکمش چه مجال سخن چون و چراست

در بیت آخر هم چنین بحث هایی در باره خوردن می را بیهوده می داند و خوردن این می را یک حکم یا فریضه می داند و وقتی دستور هست دیگر چون و چرا نباید باشد باید فقط عمل کرد پس باید می نوشید .

امیر حسین فیضی در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

هیچی 

مهرنگار ۴۰ در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۳:

چه کار زشتی کرده بهرام.

گورخر نر وماده را در حال جفت‌گیری با تبر به هم دوخته.

جالبه که همراهانش هم تشویقش کرده اند.

رضا از کرمان در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۷ در پاسخ به احمد اسدی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

 جناب اسدی درود بر شما 

درست میفرمایید که کاه نشان از خردی وبی اختیاری در طوفان عشق وسایر موارد است ولی در هیچ جا برای کاه صدا وگفتار منظور نشده  اصلا تا کنون شاهدی برای صدای کاه نشنیده‌ام  و در اینجا مستقیم به گفتار وصدا  اشاره شده ، نکته دیگر اینکه کوه هم در انعکاس صدا از خود اختیاری نداره وفقط کاه بی اختیار نیست.

شاید هم شما درست میفرمایید الله اعلم 

شاد باشی عزیز

نیما در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۲:

توضیح بدیم که:

سعدی در این بیت («سگ هم از کوچکی پلید بود / اصل ناپاک از او پدید بود») از سگ به عنوان نمادِ ذاتِ پلید استفاده کرده است، اما باید توجه داشت که او در پی نفیِ سگ‌ها به عنوان حیوان نیست، بلکه از سگ به عنوان استعاره برای توصیف انسان‌های با ذاتِ بد یا تربیت‌ناپذیر بهره می‌برد.  

استفاده از سگ به عنوان نماد:  

   - در ادبیات پارسی (به‌ویژه در حکایات اخلاقی)، سگ گاه نماد وفاداری (مثل سگ اصحاب کهف) و گاه نماد پستی و دنائت است.  

   - سعدی در این بیت، سگ را نماینده آدم‌هایی می‌داند که از ابتدا شرور و تربیت‌ناپذیرند؛ یعنی کسانی که "اصلشان" ناپاک است و حتی با تربیت هم تغییر نمی‌کنند.  

حکمتِ پشتِ بیت:  

   - سعدی در آثارش (به‌ویژه گلستان و بوستان) بارها تأکید می‌کند که بعضی افراد به دلیل ذاتِ بد یا تربیت غلط، قابل اصلاح نیستند.  

   - این بیت احتمالاً در اشاره به انسان‌های خبیث یا منافق است، نه حیوانِ سگ.

توجه به بافتِ ادبی:  

   - در ادبیات کلاسیک، حیوانات اغلب نمادین استفاده می‌شوند (مثل روباه = مکار، شیر = شجاع).  

   - سعدی هم از این روش برای انتقاد از انسان‌ها بهره می‌برد، نه حکمِ کلی درباره حیوانات.  

این بیت یک تمثیل اخلاقی درباره انسان‌های شرور است. سعدی از سگ به عنوان استعاره استفاده کرده تا بگوید برخی افراد از اساس بدطینت هستند و تربیت در آن‌ها اثر ندارد.

"در این معنی سخن باید، که جز سعدی نیآراید"

موفق باشید.

علی میراحمدی در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

آیا پادشاهان زمان حافظ متوجه بوده اند که غزلیاتی که شاعر به ظاهر در مدح آنان سروده و به آنان تقدیم میکرده است ،دارای وجه عرفانی نیز بوده است؟!
بعید میدانم .زیرا پادشاه  نیک می‌دانسته آمدن نامش در شعر شاعری چون حافظ باعث ماندگار شدن نام و نشانش در قرون بعدی خواهد شد و به دیگر مسایل اهمیت زیادی نمی‌داده است  و شاید در زمانه ای که حکومت‌ها دست به دست میچرخیده و هر ولایت در دست حکمرانی بوده ،پادشاه اگر ذوق و ادبی هم داشته ، اساسا وقت تفکر در مورد چنین مسایلی را هم نداشته است.
جالب آنکه جناب حافظ حتی در غزلیات مدحی اینچنینی هم جانب مخاطب دیگر شعر که عموم مردم یا ارباب معرفت باشند را هم رعایت کرده و سخنی گفته است که به ظاهر در مدح پادشاه است و در معنا میتوان برداشت عرفانی از آن داشت.
در ادامه چند بیت ازین نمونه که کاملا عرفانی است ولی در غزل مدحی آمده است را می آوریم که ازین گونه موارد در دیگر غزلیات مدحی حافظ هم وجود دارد:
راهم مزن به وصفِ زلالِ خِضِر که من
از جامِ شاه جُرعه کَشِ حوضِ کوثرم

عهدِ اَلَستِ من همه با عشقِ شاه بود
وَز شاهراهِ عمر، بدین عهد بگذرم

نامم ز کارخانهٔ عُشّاق محو باد
گر جز محبتِ تو بُوَد شغلِ دیگرم

و البته این بیت :
ای عاشقانِ رویِ تو از ذَرِّه بیشتر
من کِی رَسَم به وصلِ تو کز ذَرِّه کمترم
میبیند که میتوان از این ابیات برداشت عرفانی داشت.
پس اگر شاعر در جای دیگری میگوید:
نگار من که مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
منظور و مقصودش بدون شک وجود گرامی پیامبر اسلام است و حافظه ادبی فرهنگی جامعه هم این موضوع را دریافته و ثبت کرده است و اینکه عده ای هنوز فکر میکنند که این بیت در مورد شاه  شجاع است بخاطر عدم فهم و درک صحیح ایشان از سبک و هنر و شعر حافظ است

همیرضا در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۴ در پاسخ به همیرضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

حَدیثِ مُدّعیان و خیالِ ...

حکایت زردوز و بوریاباف چنین است که «امیری برای تهیه زری، زریبافان را طلبید، بوریابافان هم حاضر شدند، امیر متعجبانه پرسید شما چرا آمده‌اید؟ گفتند اگر بافتن مقصود است که ما هم بافنده‌ایم.» یادداشتهای دکتر قاسم غنی در حواشی دیوان حافظ 

مهرنگار ۴۰ در ‫۳ ماه قبل، جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۳ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۰:

دختران تو تنها با موی و روی خود به نزد شاه آراسته شدند و هیچ ناراستی و فریبی در این بین نبود. انگونه که به شاه گفتی عیب و هنر دختران را خود دیدی و خود آنان را برگزیدی بی حرف زیاده.

۱
۱۲۲
۱۲۳
۱۲۴
۱۲۵
۱۲۶
۵۶۲۵