گنجور

 
حافظ

جهان بر ابرویِ عید از هِلال وَسمه کشید

هِلال عید در ابرویِ یار باید دید

شکسته گشت چو پشتِ هلال قامتِ من

کمانِ ابرویِ یارم چو وَسمه بازکشید

مگر نسیمِ خَطَت صبح در چمن بگذشت

که گُل به بویِ تو بر تن چو صبح جامه درید

نبود چنگ و رَباب و نَبید و عود، که بود

گِلِ وجودِ من آغشتهٔ گلاب و نَبید

بیا که با تو بگویم غمِ ملالتِ دل

چرا که بی تو ندارم مَجالِ گفت و شَنید

بهایِ وصلِ تو گر جان بُوَد خریدارم

که جنسِ خوب مُبَصِّر به هر چه دید خرید

چو ماهِ روی تو در شامِ زلف می‌دیدم

شبم به رویِ تو روشن چو روز می‌گردید

به لب رسید مرا جان و برنیامد کام

به سر رسید امید و طلب به سر نرسید

ز شوقِ رویِ تو حافظ نوشت حرفی چند

بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۳۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۳۸ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۳۸ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل

که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید

اساس طبع ثنایست، بل قوی‌تر ازان

ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ

کسایی

دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من

میانِ دیده و مژگان ستاره‌وار پدید

به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه

به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید

فرخی سیستانی

نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید

حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید

عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد

حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید

چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او

[...]

مسعود سعد سلمان

هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید

هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید

که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود

عزیز خود را اندر هزار ناز بدید

سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید

که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید

مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی

که خار جفت گلست و خمار جفت نبید

به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه