افسانه چراغی در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:
معنای چهار بیت آخر:
راه و رسم ضحاک که به خاطر پیمان بستن با ابلیس و گوش به فرمانی او خوی و خصلت وارونه و نادرست و نامعقول داشت، این بود که هر وقت هوس نفسانی بر او غلبه میکرد، مردی از سپاهیان را به بهانه این که علیه دیو و رفتارهای ظالمانه او برخاسته (یا به خاطر این که خود ضحاک با اندیشه شیطانی اقدام به این کار کرده) میگرفت و میکشت. سپس دختر زیباروی و پاکدامن و بیعیب او را به عنوان خدمتکار نزد خود میآورد و از او بهره میبرد؛ کاری که نه رسم پادشاهی بود نه طبق دین و آیین. (ظاهرا رسمِ داشتنِ کنیزِ مِلکی یادگار بیشرمانه و دور از انسانیت ضحاک بوده است.)
برمک در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱۲:
وراگیو خوانند پیلست و بس
که در رزم دریای نیلست و بس
چو بر زه بشست اندر آری گره
خدنگت نیابد گذر بر زره
بکش چرخ و پیکان سوی اسپ ران
مگر خسته گردد هیون گران
پیاده شود بازگردد مگر
کشان چون سپهبد بگردن سپر
بگمانم این بیت افزوده و بیجاستسلیح سیاوش بپوشد بجنگ
نترسد ز پیکان تیر خدنگ
برمک در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۷ در پاسخ به سعید سعادت دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:
این را فردوسی نگفته این را شخصیتهای داستانش گفته اند - شما چکار به سروده فردوسی داری برو پای منبر بشین
زهرا نیکوخوی در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱:
با تشکر از صفحهی فرهنگی شما،
لطف میکنید اگر مثل گذشته برای معانی اشعار از اهل فن استفاده کنید نه هوش مصنوعی. من با دانش کمی که در این زمینه دارم متوجه میشوم که معنی با متن هماهنگی ندارد.با تشکر🙏
نردشیر در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۰:
بیت 11 : نیم جانی
mogh در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شهریاری که قصری زرنگار کرد:
در بیت پنجم درست این است
گفت این قصد مرا در هیچ حال
هیچ باقی نیست از حسن و کمال
لطفا تصحیح شود
امین مروتی در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:
شرح غزل شمارهٔ ۴۶۳ (هر نفس آواز عشق)
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم، عزم تماشا که راست
مولانا صدای عشق را از هر جهت می شنود و از ما دعوت به پروز به عالم عشق می کند.
ما به فلک بودهایم، یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست
مولانا به ما می گوید ما انسان ها از بهشت آمده ایم و همنشین فرشتگان بوده ایم. بیایید به موطن خود برگردیم.
خود ز فلک برتریم، وز ملک افزونتریم
زین دو، چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست
مقام ما از فلک و ملک برتر است. ما از خداییم و به او برمی گردیم.
گوهر پاک از کجا، عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت، بار کنید این چه جاست؟
گوهر پاک بشر نسبتی با عالم خاک ندارد. مولانا می گوید از این جا اسباب کشی کنیم.
بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما
قافله سالار ما، فخر جهان مصطفاست
بخت یار ماست. جانمان را هم در این راه می دهیم. زیرا رهبر ما پیامبر است.
از مه او مه شکافت، دیدن او برنتافت
ماه چنان بخت یافت، او که کمینه گداست
از شرم ماه رخ پیامبر، ماه آسمان، دو نیم شد. ماه به این دو نیم شدن مفتخر است. او کمترین گدای پیامبر است.
بوی خوش این نسیم، از شکن زلف اوست
شعشعه این خیال، زان رخ چون والضحاست
بوی خوش نسیم عشق، از عطر زلف پیامبر است. درخشش ذهن و فکر ما از روی تابناک اوست.
در دل ما درنگر، هر دم شق قمر
کز نظر آن نظر، چشم تو آن سو چراست؟
ای پیامبر به جای ماه، به دل ما بنگر که در هوای نگاه تو، هر دم به دو نیم می شود.
خلق چو مرغابیان، زاده ز دریای جان
کی کند این جا مقام، مرغ کز آن بحر خاست
بشر مانند مرغابی اهل دریای معنی است. مقامش این عالم خاکی نیست و دل با دریا دارد.
بلک به دریا دریم، جمله در او حاضریم
ور نه ز دریای دل، موج پیاپی چراست؟
ما هم اینک هم در دریای معانی غوطه وریم. این زیر و زبر شدن های دل های مان نشانۀ امواج دریای معناست.
آمد موج الست، کشتیِ قالب ببست
باز چو کشتی شکست، نوبت وصل و لقاست
موج دریای معنی، همان موج الست است. یعنی قول و قراری که با خدا داریم که عاشق او باشیم. این موج معنا یعنی ارواح و ذریات بشر، ابتدا وارد جسم می شوند و بعد قالب و کشتی جسم را می شکنند تا به عالم الست برگردیم که در وصال بودیم.
20 بهمن 1403
نردشیر در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۹:
نقطه چین ها چی هستند ؟
امین مروتی در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۴:
شرح غزل شمارهٔ ۲۲۱۴ (من و تو)
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
محمدامین مروتی
این غزل حاکی از وحدت روح دو انسان در عین جدا بودن قالب هایشان است. این که دو انسان می توانند با هم یکی شوند. رویدادی که برای شمس و مولانا در عمل اتفاق افتاده است. غزل 2241 شرح این وحدت و یکی شدن است.
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو
خوشا دمی که من و تو با هم باشیم در حالی که جانمان یکی گردد و جسممان دو تا باشد.
دادِ باغ و دمِ مرغان، بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم، به بستان من و تو
وقتی من و تو به باغ وارد شویم، میوه های باغ و صدای پرندگان چون آب حیات، زندگی دوباره می بخشد.
اختران فلک آیند به نظّاره ما
مه خود را بنماییم بدیشان، من و تو
حتی ستارگان فلک تماشاگر ماه نورانی و روشنِ ارتباط ما می شوند.
من و تو، بیمن و تو، جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ ز خرافاتِ پریشان، من و تو
من و تو، فارغ از سخنان بیهودۀ دیگران، نفسانیت مان را کنار می گذاریم و یکی می شویم.
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند
در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو
در این حالت خنده ما از سر ذوق و چنان شیرین خواهد بود، که ملائک هم از این شیرینی، برخوردار خواهند شد و لذت خواهند برد.
این عجب تر که من و تو به یکی کنج این جا
هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو
من و تو از همین گوشۀ کوچک، شرق و غربِ عالم را سیر می کنیم.
به یکی نقش، بر این خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
در این دنیای خاکی یک نقش داریم و در عالم دیگر هم شیرین کام هستیم.
20 بهمن 1403
محمد سلماسی زاده در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۲:
در بیت :
تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم
تا که بدیدم کلهش بیدل و دستار شدم
سرده به معنای سرکرده و پیشوا و اوباش به معنای ناکسان و بی سروپا است.در وجه ایجابی می توان این بیت را چنین معنا کرد : تا قدح وحدت وجود را دیدم پیشوای ناکسان ( رها شدگان از خود ) و اوباشان ( بی سروپایان = رها از تشخص های پوشالی ) شدم و بدو پیوستم
در بیت :
زوبع اندیشه شدم، صد فن و صد پیشه شدم
کار تو را دید دلم، عاقبت از کار شدم
زوبع به معنای ابلیس است به نظرم می توان چنین دریافت که اندیشه ( افکار ناخواسته و نشخوار مدام فکری ) مانند ابلیسی است که آدمی را دچار صدپارگی و صد پیشهگی می سازد و از وحدت با جهان هستی غافل می سازد
محمد سلماسی زاده در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۱:
در بیت : حضرت فرد صمد دل کی رود سوی عدد : گذر از دوئیت و رسیدن به وحدت وجودی است که در رویکردهای معنوی وجود دارد
در بیت : تا چند گویم بس کنم کم یاد پیش و پس کنم : بر رهایی از گذشته و آینده ( پیش و پس ) و حضور آگاهانه در لحظه حال ( بیداری ) تاکید شده است.
محمد صادق رجب لو در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸:
با درود خدمت شما عزیزان گرداننده گنجور، و سپاس بابت معرفی چنین شاعر گمنامی. لکن اشتباهات تایپی فراوانی در اشعار ایشان مشهود است که امیدوارم مورد تصحیح واقع شود.
آنچه در باب تصحیح نگارش این غزل لازم است:
در بیت دوم ی وجود ندارد، به این صورت صحیح است: «در طره سر گمشده...»؛ چرا که شاعر راجع به «سررشته» صحبت میکند، و سر مصرع دوم این بیت به طره برنمیگردد، بلکه برای سر گمشده نخ بلعجب است که باید آن را بیابد.
همچنین میان بر و طرف در مصرع دوم بیت سوم فاصله باید باشد: «بر طرف» صحیح است. همچنین با توجه به وزن تنیده است خوانده نمیشود و «تنیدهست» صحیح است.
در مصرع دوم بیت پنجم نیز باید میان جهان و شد فاصله بگذاریم. به صورت «جهان شد» صحیح است. واژههایی همچون «بتو» یا «بخون» ممکن است گاهی به این صورت نوشته شده باشند و غلط تلقی نمیشوند، اما عدم رعایت در عباراتی مانند موارد فوق الذکر غیرقابل چشمپوشی است.
مخصوصا کلمه قافیه بیت ششم به اشتباه نگاشته شده است. با توجه به وزن و قافیه شعر و معنای بیت، کلمه «نسبت تو» در پایان مصرع دوم بیت ششم قرار نمیگیرد، بلکه «نسب تو» صحیح است:«از آدمیان نیست همانا نسب تو».
نکته مهم دیگری هست که باید لحاظ شود، و آن عکس موردی از موارد بالاست که در آن جا نیاز به رعایت فاصله بود. در ابتدای بیت هفتم اما فاصله گذاشتن مسبب انتقال کاملا اشتباه شعر میشود، و ما متوجهیم که شاعر با غم معشوق درب ورودی مکانی را نساخته است، پس باید با رعایت فاصلهگذاری صحیح شکل درست عبارت را بنویسیم که خواننده دچار اشتباه خوانش نشود. «درساختهام» صحیح است.
مجددا سپاس از درگاه درخشان گنجور که مسبب اتصال آسان علاقهمندان دنیای شعر و ادب با متون ادبی فارسی است.
کوروش در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:
واسطه هر جا فزون شد وصل جست
واسطه کم ذوق وصل افزونترست
یعنی چه
علی شیدایی در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶:
که خو گرفته به مجنونوَشان غزالهی ما
سیدمهدی حسینی در ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۲:
بسیار زیباست
آسمانیان در ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:
سلام با احترام
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشدگل ایجاد کننده گلاب است اما خود پرده نشین و مستوره، اما هنراش، ثمره اش و نتیجه است مورد توجه و مشاهده است.
نکته: جهان معلول بین است و از علل قافل است.
احمد خرمآبادیزاد در ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴ - بر رخش «زلف» عاشق است چو من:
در پی یادداشت محبتآمیزی که بر حاشیه پیشین نوشته شده بود، و نیز با بررسی دوباره شعر و واژهنامههای فراوان، به بازنگری نظر خود پرداختم که نتیجه آنرا در زیر خواهید دید.
در برخی از نسخهها، بیت شماره 5 چنین است: رگ که با پیشیار بنمایی/دل تو خوش کند به خوش گفتار
واژه «پیشیار» به استناد لغتنامه دهخدا، فرهنگ نظام و عجایباللغة (ادیبی) دارای معنیهای زیر است:
1-پیشاب (ادرار)، 2-کسی که پیشاب جمع میکند، 3-شاگرد، خادم، پرستار 4-کسی که بالای سر بیمار میآید (که نباید الزاما پزشک باشد).
اگر واژه «اندشار» را به همان معنای اشاره شده در شماره 3 یا 4 در نظر بگیریم، آنگاه سازگاری این بیت با بیت شماره 6 آشکار خواهد شد:
اگر دردت را به پرستار بگویی، با گفتههای شیرین دلت را خوش میکند. تو را چندگاهی به سر میگرداند و اینچنین بازارش را گرم میدارد!
در خور یادآوری است که رودکی در بیت «بخت و دولت چو پیشکار تواَند/نصرة و فتح پیشیار تو باد»، واژه پیشیار را به معنای خادم به کار برده است.
ابوتراب. عبودی در ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:
سلام علیکم شب جمیع بخیر.
غزل ،،شیراز جنت طراز ،، تقدیم محضر مبارکجمیع سروران و استادان ارجمند فعال در گنجور.
شیراز جنت طراز
شهر شیـــراز نماد هنـر ایرانست
پایتخت ادب و فلسفه و عرفانست
حکمت و فلسفه است منطق ملا صدرا
مکتب روزبهان عقل در او حیرانست
ز غـزل حافظ و آداب سخن سعدی را
به جهان مورد تأیید خــــردمنـدانست
آب رکنـی و گل نرگس و ســروِ شیـراز
خوش فرح بخش نسیمی که بهار جانست
باغ نارنـج قــوام ، جهان نما و دلگشا
ارم و بـاغ صفا ، آینـه ی رضوانست
حرم شاهچراغ است به صفا خلدبرین
هفت دروازه ی شیــراز ملک دربانست
این جهان است چو یک پیکر و ایران رخ آن
شهــر شیـــراز به رخ خال لبِ ایــــرانست
کندر وُ عنبر وُ اسپند بکن دود(عبودی) همه روز
چشم بــــــد دور که منـزلگهِ مَـــــه رویانست
دیوان ابوتراب عبودی، چاپ دوم
حسین حیدریان در ۴ ماه قبل، جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۳:
اولین شعری که از بیدیل عزیز در یک شب زمستانی در کلاب هاوس خواندم و چند غلط املایی داشت (مطابق با تصویر) ویرایش کردم
شفیع بیریا در ۴ ماه قبل، شنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰: