سعید سعیدی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
باسلام در این شعر مولانا داره داستان حضرت موسی رو میگه از زبان موسی که از دریا رد شد ود واقع غرق شدن فرعون رو از زبان خودش با شعر میگه ودر آخر هم که میگه کفی افیون منظورش فرعونه که یک بار توبه کرده بوده و این بار عزرائیل اجازه توبه رو بهش نمیده و تا میره دهنش رو باز کنه توبه کنه فرشته از کف دریا که چون از اب خالی بوده و روش کف نشسته بوده در داخل دهنش می ریزه و اجازه توبه رو نمیده ودر بیت آخر هم که دیگه فرعون غرق میشه و اصلا ربطی به حالت عرفانی مولانا نداره بغیر از بیت اول بقیشو دوستانه فرعونه ممنون من در عالم خواب این شعر بهم الهام شد ممنون
پالیزبان . در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸:
بسمه.
کاش میشد فقط یک روز جهان را از دید امثال سنایی دید...
داود شبان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵:
واقعا هر کسی میتونه غزلیات حضرت حافظ به میل خویش و فراخور حال خودش شرح کنه ولی استاد رضا یا همان سید علی ساقی یا... که یکی هستن دلنشین ترین شرح ها رو نگاشتن،دست مریزاد،این غزل حتی میشه در زیارت امام رضا هم خوند و معشوق امام رضام دونست.
داود شبان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳:
برداشت من از مصرع حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد اینه که از اشعار ایشان در بزم ها استفاده میشده و هنرمندان عصر میخوندنشون تو مجالس.
صادق صادقیان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۸:
شاعر به زیبایی هرچه تمام تر ، عناصر اربعه (اتش ، اب ، خاک و باد) را در اماکن اربعه ( مرو ، بلخ ، نیشابور و هرات ) با گلهای اربعه (لاله ، نیلوفر ، گل سرخ و یاسمن) در زمانهای اربعه (پریروز ، دیروز ، امروز و فردا) در یک رباعی ترکیب نموده و تحولات طبیعی و گردش روزگار را با زبان شعر به تصویر کشیده است. تصویر شکفتن گل لاله مانند اتش در مرو شاید یکبار در زندگی شما تکرار شود .. آن هم پریروز بود و برنخواهد گشت. از لحظه لحظه ی زندگی خود لذت ببرید.
احمد اسدی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:
زانجا که فیضِ جامِ سعادت فروغِ توست
بیرون شدی نُمای ز ظلماتِ حیرتم
ترکیبِ "بیرون شد" به معنای "راهِ برون رفت" و یا "راه خروج" است.
ساختار بیت نیز بسیار شبیه به این بیت حافظ است:
زانجا که پرده پوشیِ عفوِ کریمِ توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار
که در این بیت حافظ با اشاره و دستاویز قرار دادن پرده پوشی، عفو و کرامتِ یار از او تقاضایی دارد که چشم پوشی از قلب ( ایهام به سکه تقلبی) اوست.
لذا در بیت زیر
زانجا که فیضِ جامِ سعادت فروغِ توست
بیرون شدی نُمای ز ظلماتِ حیرتم
حافظ با دستاویز قرار دادن و اشاره به فیض جام از ساقی میخواهد که راه خروجی از تاریکی حیرت به او بنماید.
جلوه ای از حافظانه بودن بیت در دوگانه های " فروغ و ظلمت " و همچنین "نمایاندن و حیرت" است که در تضاد با یکدیگرند و برآمدنِ فروغ سبب ساز پایان ظلمت است و راه نمایاندن سبب رهایی از حیرت. زیبایی اندیشه حافظ در آن است که فروغ را که نور و سعادت است از فیض جام ساقی طلب میکند تا با فروغ جام دفع ظلمات کند.
بهزاد اسکویی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۴ در پاسخ به احسانی راد دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:
در خوانش، بعد از فرزندت، یک مکث یک ثانیه ای جای نت خالی را پر میکند و وزن درست در می آید.
برگ بی برگی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۴:۰۷ در پاسخ به نگارین گلشن دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:
درود و سپاس از شما، بدونِ تردید با استمرار هم نشینی با حافظ پاسخِ دیگر سؤالات خود را نیز خواهید گرفت.
جعفر عسکری در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
آن بلبلم که عقدهی دل دانهی من است
آبی که هست در قفسم، آب آهن است
طالع نگر که کِشت امیدم ز آب سوخت
در کشوری که برق، هوادار خرمن است
او را ز حال دیدهی حیران، چه آگهی
کِی آفتاب را خبر از چشم روزن است؟
در گلشن امید نچیدم اگر گلی
از وصل خار، صد گلِ چاکم به دامن است
گفتن چه سود، کاتش شوقت به ما چه کرد؟
احوال خانه سوخته، بر خلق روشن است
در دیده و دلم نبوَد اشک را قرار
طفلی که شوخطبع بوَد، خانهدشمن است
گر دل مکدّر است، نظر از جهان ببند
در خانه هر غبار که باشد، ز روزن است
تا ساختم به نیک و بد خشکسال دهر
خاکی که میکند به سرم بخت، روغن است
هر کس مرا شناخت ز همراهیام رمید
نشناخته است سایه هنوزم، که با من است
در چار موسمش نبوَد رنگ و بو کلیم
این عالم فسرده که نزد تو گلشن است
جعفر عسکری در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:
صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است
نالهها را ز دلت تیر به سنگ آمده است
مژهات آفت جان، طرز نگاهت خونریز
بسته آن غمزه دو شمشیر و به جنگ آمده است
بدگمانیّ دلم ز آن صف مژگان داند
گر به اسلام شکستی ز فرنگ آمده است
دامن ار دامن صحراست، در او کِی گنجد؟
در سر کوی تو پایی که به سنگ آمده است
نیست چون جامهی ارباب جنون، چاک، بَراز
تنم از پیرهن پوست به تنگ آمده است
چه قمار است که در کوی بتان میبازند؟
هر که باز آمده، درباختهرنگ آمده است
عیب آن زلف، رسایی است، که در دامن تو
هر که دستی زده، آن طرّه به چنگ آمده است
ارّه تا نخل تمنّای مرا قطع کند
همه تن پا شده وز پشت نهنگ آمده است
درِ دل بر رخ هر کس نگشائیم کلیم!
ای بسا عکس که بر آینه زنگ آمده است
مهرناز در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۷ - باز گشتن اسکندر از جنگ زنگ با فیروزی:
چرا گفته شده فیروزی و نه پیروزی؟
فاطمه زندی در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۲۵ - حکایت آن گاو کی تنها در جزیرهایست بزرگ، حق تعالی آن جزیرهٔ بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علفِ گاو باشد. تا به شب آن گاو همه را بخورَد و فربه شود چون کوه پارهای. چون شب شود خوابش نبرَد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود. همچون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوهتر بیند از دی؛ باز بخورَد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او همچنین میبیند و اعتماد نمیکند:
نفس آن گاوست و آن دشت این جهان
کاو همی لاغر شود از خوف نان..
نفس اماره ،همان گاو ست
و صحرانیز دنیاست ..انسانی که اسیر هوای نفس هست،حریص است .و دائم در فکر آینده هست و از حال غافل می شود ..
مثنوی معنوی و غزلیات مولانای جان روح تشنه ما را سیراب می سازد .
حکیم عطار نیشابوری هم چنین حکایتی در الهی نامه دارند.
پس کوهی که آنرا قاف نام است
مگر آن جایگه او را مُقام است
بر او هفت صحرا پر گیاه است
پس او هفت دریا پیش راهست
در آنجا هست حیوانی قوی تن
که او را نیست کاری جز که خوردن ...
چوفارغ گردد از خوردن به یکبار
نخفتد شب دَمی از رنج و تیمار
که فردا من چه خواهم خورد اینجا
همه خوردم چه خواهم کرد اینجا ...
انسانی که اسیر هوای،نفس نیست ، توکلش به ذات حضرت حق معطوف ست و خیالش راحت هست .چون خداوند را رزّاق می داند .
والله یرزق ما یشا بغیر حساب ...
چو فردا شود فکر فردا کنیم .
هادی حسینی در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳:
با سلام و سپاس فراوان
در بیت پنجم، مصرع نخست به افتاده است. بر اساس دیوان صغیر اصفهانی تصحیح بفرمایید.
شیخ را پای به پیمان زدهام ساقی کو؟
امیر فراز در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵ - چه میکشم:
گر زیر پیرهن شده، پنهان کنم تو را
سحر بری دمیده به پیراهن کشم
مصرع دوم این بیت نادرست است و وزن آن ناساز است.
با ارج
امیر فراز
باقر علیزاده در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:
سلام بر عزیزان فرهیخته
به نظر حقیر در مصرع دوم بیت " مرا به عشق تو اندیشه ملامت نیست / اگر کنند ملامت نه بر من تنهاست"
منظور این است که این ملامت فقط شامل من نخواهد بود بلکه شامل توی معشوق هم خواهد بود که چرا اینقدر زیبا جلوه کرده ای که دل مرا برده ای به عبارت دیگر ملامت بر عاشق نیست بلکه بر معشوق است .
همچنین مصرع جمال در نظر و شوق همچنان باقی ، مرا به یاد این بیت شهریار می اندازد که "در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم / عاشق نمی شوی که بدانی چه می کشم
امیر عطا در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:
جماعتی که نظر را حرام میگویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
به نظر اساتید واژه"نظر"همان نظربازی نیست؟
و بگفتهای شاهدبازی؟
احمد خرمآبادیزاد در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۴ - اشاره به قول شاه اولیا در دعای کمیل:فهبنی یا الهی و سیدی و مولای صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک:
مصرع دوم بیت شماره 27، بنا به سند اصلی، به شکل زیر درست است:
«پس به پتکش ساخت اجزا خُرد و مُرد»
در اینجا، مجموعۀ «خُرد و مُرد» مفهومی گستردهتر از «خُرد» دارد، درست مانند مجموعۀ «پوشاک موشاک» یا «دزد و مُزد». متاسفانه برخی به دلیل کمآشنایی با متون ثبت شده و نیز گویشها و زبانهای ایرانی ....
از دستکاری نوشته بزرگان (یعنی سند هویت ملی)، به بهانه ویرایش و تصحیح، پرهیز کنیم.
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
اسدالله فکری در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
با سلام و درود!
بنده در ایام جوانی با این ترکیب بند خاطرات زیادی دارم. حالا تقریبا بعد چهل سال دیدم ـ به کسی که این ترکیب را فرستاده بودم، هم از ان خاطرات یادی کرد و به عشقی که به او داشتم، پی برده. باوجود انکه عمری از ان زمان میگذرد، خوشحالم که عشق من هم در سینه او انعکاسی داشته. من به ان ۵۵۳ روز که طی ان زمان گرفتار او شدم و با جبر زمان بعد ازمدت یاد شده، پایم را تا سالها نتوانستم از درگاهش بکشم. در واقع شکستم که اثار ان در چهره ام نمایان است. باوجود ان بادیدن حاشیه گذاری او خاطراتم یکی یکی زنده شد اما خوشحالم که من مقصر نبودم و میتوانم بگویم که او نیز مقصر نه بود!
سروش در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۸:
اساتید منظور از فرزین چیه یا کیه
احمد خرمآبادیزاد در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۱۹ - بیان حدیث الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق: