ورا پنج ترک پرستنده بود
پرستنده و مهربان بنده بود
بدان بندگان خردمند گفت
که بگشاد خواهم نهان از نهفت
شما یک به یک رازدار منید
پرستنده و غمگسار منید
بدانید هر پنج و آگه بوید
همه ساله با بخت همره بوید
که من عاشقم همچو بحر دمان
از او بر شده موج تا آسمان
پر از پور سامست روشن دلم
به خواب اندر اندیشه زو نگسلم
همیشه دلم در غم مهر اوست
شب و روزم اندیشهٔ چهر اوست
کنون این سخن را چه درمان کنید
چه گویید و با من چه پیمان کنید
یکی چاره باید کنون ساختن
دل و جانم از رنج پرداختن
پرستندگان را شگفت آمد آن
که بیکاری آمد ز دخت ردان
همه پاسخش را بیاراستند
چو اهرمن از جای برخاستند
که ای افسر بانوان جهان
سرافراز بر دختران مهان
ستوده ز هندوستان تا به چین
میان بتان در چو روشن نگین
به بالای تو بر چمن سرو نیست
چو رخسار تو تابش پرو نیست
نگار رخ تو ز قنوج و رای
فرستد همی سوی خاور خدای
ترا خود به دیده درون شرم نیست
پدر را به نزد تو آزرم نیست
که آن را که اندازد از بر پدر
تو خواهی که گیری مر او را به بر
که پروردهٔ مرغ باشد به کوه
نشانی شده در میان گروه
کس از مادران پیر هرگز نزاد
نه ز آن کس که زاید بباشد نژاد
چنین سرخ دو بسد شیر بوی
شگفتی بود گر شود پیرجوی
جهانی سراسر پر از مهر تست
به ایوانها صورت چهر تست
ترا با چنین روی و بالای و موی
ز چرخ چهارم خور آیدت شوی
چو رودابه گفتار ایشان شنید
چو از باد آتش دلش بردمید
بر ایشان یکی بانگ برزد به خشم
بتابید روی و بخوابید چشم
وز آن پس به چشم و به روی دژم
به ابرو ز خشم اندر آورد خم
چنین گفت کاین خام پیکارتان
شنیدن نیرزید گفتارتان
نه قیصر بخواهم نه فغفور چین
نه از تاجداران ایران زمین
به بالای من پور سامست زال
ابا بازوی شیر و با برز و یال
گرش پیر خوانی همی گر جوان
مرا او به جای تنست و روان
مرا مهر او دل ندیده گزید
همان دوستی از شنیده گزید
بر او مهربانم به بر روی و موی
به سوی هنر گشتمش مهرجوی
پرستنده آگه شد از راز او
چو بشنید دل خسته آواز او
به آواز گفتند ما بندهایم
به دل مهربان و پرستندهایم
نگه کن کنون تا چه فرمان دهی
نیاید ز فرمان تو جز بهی
یکی گفت ز ایشان که ای سرو بن
نگر تا نداند کسی این سخن
اگر جادویی باید آموختن
به بند و فسون چشمها دوختن
بپریم با مرغ و جادو شویم
بپوییم و در چاره آهو شویم
مگر شاه را نزد ماه آوریم
به نزدیک او پایگاه آوریم
لب سرخ رودابه پرخنده کرد
رخان معصفر سوی بنده کرد
که این گفته را گر شوی کاربند
درختی برومند کاری بلند
که هر روز یاقوت بار آورد
برش تازیان بر کنار آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ورا (رودابه) و عشقش به زال است. ورا خود را پنج پرستنده مینامد و از راز عشقش به زال صحبت میکند. او به پرستندگانش میگوید که همگی رازدار او باید باشند و از عشق بیپایانش به زال خبر میدهد. پرستندگان، با تعجب از غم و اندوه او، در پاسخ به محبت و زیبایی او، او را ستایش میکنند و از او تمجید میکنند.
در بخشی از شعر، رودابه به شدت تحت تأثیر سخنان پرستندگان قرار میگیرد و در جواب، اعلام میکند که نه به دنبال پادشاهی یا ثروت، بلکه تنها عشق زال را میخواهد. او مهارت و دلبستگیاش به زال را بیان میکند و بر این موضوع تأکید مینهد که هیچ چیز دیگری برایش مهم نیست. در نهایت پرستندگان تصمیم به کمک به او میگیرند تا زال را به نزد او آورند.
هوش مصنوعی: او پنج ترک را پرستش میکرد و بسیار مهربان و بندهنواز بود.
هوش مصنوعی: بدانید که من به بندگان عقلمند میگویم که رازهایی را که در دل دارم، آشکار خواهم کرد.
هوش مصنوعی: شما در دلهایتان رازهای من را نگه میدارید و همچنین حامیان و دلسوختگان من هستید.
هوش مصنوعی: بدانید که هر پنجشنبه و آگاه باشید که در هر سال، همراه با بخت و شانس خودتان خواهید بود.
هوش مصنوعی: من به اندازهای عاشق هستم که مانند دریای طوفانی، امواج عشق من تا آسمان بالا میروند.
هوش مصنوعی: دل من پر از یاد و خاطرات سام است، و در خواب، به تفکر درباره او مشغولم و از این اندیشه بیرون نمیآیم.
هوش مصنوعی: دل من همیشه در فکر و اندوه محبت اوست و در تمام شب و روز، تنها به چهره و زیبایی او میاندیشم.
هوش مصنوعی: حالا با این حرف چه کاری میتوانید بکنید؟ چه جوابی برایش دارید و با من چه توافقی میخواهید انجام دهید؟
هوش مصنوعی: اکنون باید چارهای بیندیشم تا دل و جانم را از این رنجها آزاد کنم.
هوش مصنوعی: پرستندگان از آمدن بیکاری دختران نازکستان و زیبا به حیرت افتادند.
هوش مصنوعی: همه پاسخهای خود را مرتب و آماده کردند، همانطور که وقتی اهریمن از جا برخاست، همه هشیار شدند.
هوش مصنوعی: ای بزرگترین افتخار زنان دنیا، تو بر دختران شایسته و برجسته نمایندگی داری.
هوش مصنوعی: ستایش شده از هندوستان تا چین، در میان بتها مثل یک نگین درخشان است.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو درخشانتر از هر گلی در چمنزار است و هیچکس نمیتواند نور و تابش چهرهات را با چیزی دیگر مقایسه کند.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای تو مانند قنوج است و رایحهات به سوی شرق میرود.
هوش مصنوعی: تو به خودت در درونت شرم و حیا نداری و برای منی که پدر تو هستم، هیچ گونه خجالتی احساس نمیکنی.
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو برتر و بزرگتر باشد، آیا تو به دنبال او خواهی رفت و او را در آغوش خواهی گرفت؟
هوش مصنوعی: پرندهای که در کوه پرورش یافته، نشانی از خود از میان جمعیت به جا گذاشته است.
هوش مصنوعی: هیچ یک از مادران پیر نمیتوانند فرزندی بیاورند، مگر آنکه فرزند از نسل کسانی باشد که خود نیز زاده شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر دو بسد شیر به رنگ قرمز باشد، بوی شگفتانگیزی دارد، حتی اگر به سن کهنسالی برسد.
هوش مصنوعی: دنیا پر از محبت و عشق توست، و چهرهات در هر گوشه و کنار آن نمایان است.
هوش مصنوعی: با چنین زیبایی و خصوصیات دلانگیز، از گردونهی این دنیا که دور میشویم، شایستهی همسری به زیبایی تو هستی.
هوش مصنوعی: رودابه سخنان آنها را شنید و از شدت هیجان مانند آتشی در دلش شعلهور شد.
هوش مصنوعی: یکی از آنها با صدای بلند فریاد زد و به خاطر خشمش، چهرهاش را در هم کشید و چشمانش را بست.
هوش مصنوعی: سپس با نگاه و چهرهی ناراحت، ابرویش را به خاطر خشم به حالت کمانی درآورد.
هوش مصنوعی: او گفت که این خامی و ناپختگی شما با گفتارهایتان ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: من نه به دنبال قدرت و سلطنت قیصر هستم و نه به دنبال پادشاهی فغفور چین، و نه به دنبال تاجداران ایران.
هوش مصنوعی: در اوج شکوه و عظمت تو، زال پسر سام با نیرویی چون شیر و با زیبایی و جلالی خاصی ایستاده است.
هوش مصنوعی: اگر او را پیر خطاب کنی یا جوان، او در واقع به جای تن، روح و جان من است.
هوش مصنوعی: عشقی که به او دارم ناشی از عشق و محبت واقعی است، همانگونه که دوستیها اغلب از شنیدهها و تجربهها شکل میگیرند.
هوش مصنوعی: من با محبت به او هستم، به خاطر چهرهاش و موهایش؛ به سوی هنر به جستجوی محبت او رفتم.
هوش مصنوعی: پرستنده از راز دل محبوبش آگاه شد وقتی که صدای دلشکسته او را شنید.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که ما به صدای دل مهربان خود گوش میدهیم و به آن عشق میورزیم و در واقع به آن خدمت میکنیم.
هوش مصنوعی: به حال حاضر توجه کن و ببین که چه دستوری میدهی. هیچ چیزی جز خوب و پسندیده از دستورات تو برنمیخیزد.
هوش مصنوعی: یکی از آنها گفت: ای سرو، به خودت نگاه کن، تا کسی این حرف را نداند.
هوش مصنوعی: اگر قصد یادگیری جادوگری را داری، باید به قدرت و تاثیر چشمها توجه کنی و از آنها بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: بیایید با پرندگان پرواز کنیم و از جادوها بهرهمند شویم، در راه یافتن راهحلی برای مشکلات زندگی تلاش کنیم.
هوش مصنوعی: آیا نمیتوانیم شاه را به نزد ماه بیاوریم و در کنار او مقام و جایی برایش فراهم کنیم؟
هوش مصنوعی: رودابه با لبهای سرخ و خندهدار خود، چهرهای زیبا و دلربا برای من ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: اگر به این گفته عمل کنی، همچون درختی سرسبز و بلند رشد خواهی کرد.
هوش مصنوعی: هر روز سنگهای قیمتی (یاقوت) به همراه آورده میشود و در کنار آن، تیرها (تازیان) قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.