متین جلالی در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۸:
از تصویرپردازی این شعر خیلی لذت بردم. انگار که شاعر یه سناریو با همه صحنه پردازی نوشته تا کارگردان بدونه از چه زاویه و نمایی فیلم بگیره. بخصوص اونجا که در بیت دهم میگه شکار کشته شده غلتان در خون خود زار میزنه و به شکارچی میگه که تروخدا یک بار دیگه منو بکش. عجیب صحنه پردازی و تصویرسازیه
مهرزاد مهراندوز در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۷:
این شعر بسیار زیبا رو برخی به مناسبت روز مهندس ۵ اسفند که روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی هست برای افراد می فرستن.
علی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۵ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:
بسیار عالی، فقط آخر متن ز گلستان ما ببر وَرَقی درسته
ضیا احمدی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و سوم:
سلام آقای علیرضا خطیبزاده در بارهی تغییر حرف «و» به کلمهی «او» صحیح میفرمایند.
در نسخهی تصحیح آقای محمد عباسی در صفحه ۱۳۰۴ با شماره ترتیبِ ۳۴۳۱ نیز بیت اول چنین درج شده است:
هرگز ندیدستم که مه آید بصورت بر زمین
آتش زند خوبیِ او در جملهی خوبان چین
برمک در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۲:
این داستان از زیباترین داستانهای شاهنامه است
بنگریم چگونه منذر در پاسخ جوانوی چیزی نمیگوید و میگوید این سخنان را بر شاه گوی و بهرام چگونه جوانو را دوباره بر منذر میفرستد
جوانوی دانا ز پیش سران
بیامد سوی دشت نیزهوران
به منذر سخن گفت و نامه بداد
سخنهای ایرانیان کرد یاد
سخنهایش بشنید شاه عرب
به پاسخ برو هیچ نگشاد لب
چنین گفت کای دانشی چارهجوی
سخن زین نشان با شهنشاه گوی
بگوی این که گفتی به بهرامشاه
چو پاسخ بجویی نمایدت راه
فرستاد با او یکی نامدار
جوانوی شد تا در شهریار
چو بهرام را دید داننده مرد
برو آفریننده را یاد کرد
ازان برز و بالا و آن یال و کفت
فروماند بینادل اندر شگفت
همی می چکد گویی از روی اوی
همی بوی مشک آید از موی اوی
سخنگوی بیفر و بیهوش گشت
پیامش سراسر فراموش گشت
بدانست بهرام کو خیره شد
ز دیدار چشم و دلش تیره شد
بپرسید بسیار و بنواختش
به خوبی بر تخت بنشاختش
چو گستاخ شد زو بپرسید شاه
کز ایران چرا رنجه گشتی به راه
فرستاد با او یکی پرخرد
که او را به نزدیک منذر برد
بگوید که آن نامه پاسخ نویس
به پاسخ سخنهای فرخ نویس
برمک در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۲:
نادانان که فردوسی و شاهنامه اش را نژادپرست میخوانند نامه دربار ایران به کارگزارش منذر(از بالا به پایین)
نگهدار ایران و انیران تویی
به هر جای پشت دلیران تویی
در شاهنامه عرب بخشی از ایران سپاهند
فریدون جز عرب کسی ازدر پیوند پسرانش نمیشمارد و شاهنامه پر از ستایش عرب است
ایران و انیران اینجا سر هم خوانده می شود ایرانُ انیران سر هم بخوانید نگهدار ایران وانیران تویی. می توانید ن ایران را یکدم بی صدا بخوانید و زود وانیران را پشتش با هم بگویید
برمک در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۵ در پاسخ به دکتر امین لو دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۲:
گسی مخفف گسیل نیست
گسی و گسیل و بسیج و بسی همه گشته گسید است در پارسی پهلوی در گویشی از ان د به ی گردد و در گویشی دگر به ل آنکه د به ی گردد چون دو ی کنار همند درهم شده و یکی خواهیم شمرد
بن گسید سی است همان سی که میگوییم سی تهران و زی تهران و سوی تهران
وی سی د / وی سید / گسید / وسید / بسید / بسی
برمک در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸ - در مدح پادشاه اسلام:
فرامرز گردن، فریبرز بال
تهمتن دلِ زال تن، سام یال
این رج شاهکار است
سهیگر سالمبال اورده که بیگمان ناراست است سام و بال ناجور است و برز و بال بهم جور استچو موبد به دین و چو خسرو به داد
ز تخم پشنگ و به خوی قباد
به نیرو چو پیل و به زَهره چو ببر
به کوشش چو دریا، به بهره چو ابر
ببیند همه بودنیها به رای
چو کیخسرو از جام گیتی نمای
بدوزد به یک تیر با شیر، گور
چو آهوی پی خسته، بهرام گور
مِهتی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
حدودا هشتاد حاشیه در این باره نوشته شده که سعدی گفته پیکرند یا یکدیگرند
دوستان عزیز به خدا انچنان فرقی نداره. مهم اون چیزیه که سعدی میخواست بگه و با هر دو کلمه بیانش میرسه.
بعضی لز دوستان اینقد در جزئیات غرق شدن که یادشون رفته چیز مهمتری هم بود...
مِهتی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۸:
بنده فقط نظرمو بیان میکنم و به معنای صحیح بودن نیست
از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم
وگر با چون او صد برآیی به جنگ
-از اونی که ازت میترسه، بترس و اگه صد در صد زورشو داری و شکستش میدی، باهاش بجنگاز آن مار بر پایِ راعی زند
که ترسد سرش را بکوبد به سنگ
-بازم میگه بترس. اینجا منظورش شاید از مار یه چیزی باشه که انچنان شجاعت نداره ولی چون میترسه که چوپان با سنگ بزنه تو سرش، خودش حمله میکنه(پ.ن: بهترین دفاع حملست)نبینی که چون گربه عاجز شود
برآرد به چنگال چشمِ پلنگ؟
- میگه اگه گربه که اونقد قوی نیست دیگه به اخر کار برسه، هر کاری میتونه بکنه؛ مثل زخمی کردن پلنگ(پ.ن: شبیه این بیت از سعدی در حکایت اولوقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سرِ شمشیرِ تیز)
نظرم اینه که جای ریز شدن به معنی کلمات، کلیات رو دریابیم. چیزی که احتمالا هدف سعدی هم همین بوده...
پارسا پورسلطانی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
بیدل = عاشق
در همه لحظه یعنی در تمام عمرش
او خدا را نمیدید ولی میگفت خدایا خدایا
پارسا پورسلطانی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
گفتمش = سوال میکردم
حکیم = خدا یا پزشک
گنبد = استعاره مسرحه از آسمان
مینا = شیشه ، پرنده
میکرد = میساخت
جام جم استعاره مسرحه از دل است
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۴ در پاسخ به عمر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
زِ دورِ باده به جان راحتی رسان حافظ / که رنجِ خاطرم از دورِ جورِ گردون است
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۰ در پاسخ به دانیال دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:
به یادِ لعلِ لب و چشمِ مستِ مِی گونت / زِ جامِ غم مِیِ لعلی که می خورم خون است
این رو فقط کسانی می توانند درک کنند که همچون معشوقی رو از دست داده باشند!
پارسا پورسلطانی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
پیر مغان = شخصی که چشم بصیرت دارد و بدون دیدن شخص تمام خواسته هایش را میداند
کی را دیده بود = پیر مغان
دیدمش خرم خندان = اگر خداوند بر دل آن ها تجلی کند یا غبض است(مدام گریه میکند) یا بسط است و همیشه خوشحال است
قدح باده به دست = داشت احوال کل دنیارا نگاه میکرد
شراب = چون مثل اینه شفاف هست عالم را در این میبیند
دکتر صحافیان در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹:
ای باد صبا! از خاک راهی که معشوقم عبور کرده، بوی خوشی بیاور، تا اندوهم از میان رود و خبر خوشی از دیدارش باشد.
۲- از دهان تنگش نکتهای جانبخش بگو! از دنیای رازها نامه خوشخبری وصال بیاور!(ایهام به کوچکی دهان، آنچنان که از مقوله اسرار است، در زیبایی شناسی شعر گذشته دهان را بسیار کوچک میپسندیدند و آن را به نقطه یا هیچ، نابوده، راز و ... تشبیه میکردهاند شرح شوق، ۲۷۷۰)
۳-برای خوشبو کردن مشام جان، از لطافت نسیمت، اندکی از بویهای جانفزای نفس معشوق، بیاور(صاحب انفاس باریکتر از صاحب احوال، صاحب وقت مبتدی و صاحب نفس منتهی است و صاحب احوال میانه، انفاس نهایت علو است، اوقات اصحاب دل را بود و احوال خداوندان روح را و انفاس اهل سر را.ترجمه رساله قشیریه، ۱۲۷)
۴- سوگند به وفاداریات! خاک راه معشوقم را زلال و به دور از غبار اغیار، بیاور!
۵- گردی را هم که از گذرگاهش آوردی به کوری چشم رقیب، برای چشم خونفشانم بیاور!
۶-آنان که جان پیشکش یار شیرین میکنند، خام و سادهدل نیستند، خبری موثق از معشوق طناز بیاور!(در این ۶ بیت و بیت ۸ استعاره خطاب با باد صبا وجود دارد)
۷- ای بلبل عاشق اکنون که در خوشگذرانی هستی، برای اسیران قفس نوید گلها را بیاور!( ایهام بلبل به آنکه به حال خوش رسیده)
۸- از فراق و صبر( ایهام به گیاهی تلخ به همین نام) طولانی، کام جانم تلخ شده است، شکرها و عشوههای لب شیرینش را بیاور!(واج آرایی حرف ش- واج آرایی مصوت آ در کل غزل دلالت بر پرکشیدن روح به سمت بالا، خواسته و معشوق)
۹- ای ساقی! دیروقتی است که چهره معشوق که تمام مقصود من است( ایهام به حضرت حق) را ندیدهام، قدح شرابی که چون آینه است را بیاور!( ایهام: دیدن چهره معشوق یا رموز عرفان)
۱۰- لباسم چه ارزشی دارد، با شراب رنگینش کن( به جای ریا یا لاف و ادعا) آنگاه در حال سرمستی و بیخودی از میان بازار بازش گردان!
آرامش و پرواز روح
پارسا پورسلطانی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
بعد جسمانی = مغان
مشکل =یافتن جام جم ، برای اینکه جام جم را پیدا کنید به پیش پیر مغان میرود
صباح عندلیب در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۱ - فی مرثیة امیرالمؤمنین المستعصم بالله و ذکر واقعة بغداد:
بیت شماره ۵۷:
رعی الله انسانا تیقظ بعدهم
لان مصاب الزید مزجرة العمرو
بنظر میرسد (واو) آخر بیت اضافه است وباید حذف گردد تاکلمه(العمر) با کسر خوانده شود مانند کلمه آخر بقیه ابیات.
سیدمحمد جهانشاهی در ۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
سلام جناب ناب آور
احتمال آن است منظورش تغییر و تحول ، از اصحاب یسار به اصحاب یمین باشد
Artin Rahide در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۶ در پاسخ به نرگس دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان و نسب اسکندر: