گنجور

حاشیه‌ها

احمد اسدی در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد


لعبت در زبان فارسی در چند معنی به کار برده شده است که بر اساس لغتنامه های دهخدا، معین و عمید انچه با مفهوم این بیت سازگار است معنی "عروسک" است. دهخدا "لعبت بازی" را معادل عروسک بازی، خیمه شب بازی و شعبده بازی میداند. اما دکتر عباس زریاب خویی در بررسی دقیقی که در کتاب آئینه جام در خصوص این واژه و به خصوص کاربرد آن توسط حافظ انجام داده است، بر اساس شواهد شعری از سایر شعرا به این نتیجه رسیده است که "لعبت بازی" نوعی بازی بوده است که در قدیم با عنوانهای "خیال بازی" و "شب بازی" شناخته میشده است. تفاوت خیمه شب بازی و لعبت بازی در این بوده است که در خیمه شب بازی عروسک ها و لعبت ها از نخ های بسیار باریکی آویزان بودند و گرداننده با آن نخها این عروسکها را به حرکت در میاورده است. اما در لعبت بازی یا همان خیال بازی و شب بازی، سایه عروسکها بر پرده پدیدار میشده است و از این رو حتی در مواردی به آن سایه بازی نیز می گفته اند. این بازی در عربی هم به "خیال الظل" و یا "لعب الخیال یا لاعب الخیال" معروف بوده است. اجزای اصلی این بازی پرده و تاریکی شب بوده است که با استفاده از نور آتش، سایه عروسکها را بر پرده می انداخته اند و با حرکت عروسکها نمایش را اجرا می کرده اند.


حافظ در جای دیگری نیز به همین بازی با عنوان دیگرش یعنی "خیال بازی" اشاره کرده است:

 

سایه افگند حالیا شب هجر
تا چه بازند شبروان خیال


دهخدا در مورد شب بازی چنین مینویسد: 


"شب بازی . [ ش  ] (حامص مرکب ) بازی کردن در شب . نمایش (تئاتر) است . در قسمی از شب بازی ، لعبت ها نشان می دادند برای بازی تئاتر و از قدیم در فارسی دو لفظ بوده است اول شب بازی و دیگر شبیه درآوردن که دوم مخصوص تعزیه بود."


شعرای فارسی زبان لعبت بازی را در مفهوم نمایش سایه عروسک ها بر پرده در موارد زیادی استفاده کرده اند. به عنوان مثال نظامی گفته است:

 

چو در بازی شدند آن لعبتان باز
زمانه کرد لعبت بازی آغاز

 

جهان ناگه شبیخون سازیی کرد
پس آن پرده لعبت بازیی کرد

 

لذا در بیت حافظ


در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد


واژگان خیال، لعبت میبازم (لعبت بازی میکنم)، نظر و تماشا همگی از اصطلاحات نمایش (تئاتر) خیال بازی یا لعبت بازی بوده اند. واژه هوس در این بیت به معنای آرزو و اشتیاق و واژه "بو که" به معنای "به امید اینکه" به کار رفته است.


حافظ در این بیت خود را به کارگردان این بازی تشبیه کرده است که لعبتک هایی از خیال خود انگیخته و بر پرده نمایش آورده است و در آرزوی تماشاگر هنرشناسی است که هنرنمایی او را ببیند. 


دکتر زریاب خویی در کتاب آئینه جام میگوید همچنانکه تصاویر خیال در پرده شب بازی منعکس میشود، تصاویر خیال شاعر نیز که معانی باشند در پرده الفاظ منعکس میشوند. آتشی که بازیگران لعبت بازی می افروزند سایه لعبت ها را بر پرده می افکند و خلاقیت شاعر نیز همچون شعله ای تصاویر معانی را در پرده الفاظ می نمایاند.

Moj Motaghi در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۵۳ در پاسخ به انوشه روان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:

لطفا بیشتر توضیح میدهید درمورد اشتباههای فاحش هوش مصنوعی

علیرضا بدیع در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۴:

اگر آن طلبی درست می‌نماید به جای اگر جان طلبی چراکه وزن درین حالت خراب است.

Shabnam charkhesht در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ باباطاهر » غزل:

با تشکر از گرداورنده اشعار اگر صدای خوانش هم داشت عالی میشد چون زبان محلی است و خواندنش گویش مخصوصی‌دارد 

علی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۵ - حکایت در مذلت بسیار خوردن:

لت انبان یا حالا لت انبار به چه معناست؟ لت چیست؟ 

Reza Akbari در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۶ در پاسخ به محمدطهماسبی دهنو دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

تفسیخیلی عالی بود

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

که تویی همدم و همراز امشب

عبدالرضا فارسی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۳:

بفرمود تا سعد گوینده تفت سوی کلبهٔ مرد نخاس رفت

نخاس مرد کنیزک فروش 

عبدالرضا فارسی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۳:

برین‌گونه تا برگزید اشقری یکی بادپایی گشاده‌بری

استاد کزازی آورده است اشقر اسبی که یال سرخ و دم سیاه دارد 

کاوه جاوید در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۹ - ای خایه:

یکی از بیماری های جنسی شایع مردانه  (ورم بیضه)رو که از قضا ایرج میرزا هم بهش مبتلا بوده به این زیبایی در قالب طنز بیانش کرده ؛ شایع ترین علت التهاب و عفونت بیضه هم بیماری سوزاک بوده که یک نوع بیماری مقاربتی هستش 

کسی که به ورم بیضه مبتلا میشه آمیزش جنسی هم براش دردناک میشه 

جای دیگه با این اشعار علت ابتلاش به ورم بیضه رو هم توضیح داده 

خایۀ بیچاره را این زحمت از کیرست و بس

جمله آتش‌ها بود از گور این کور ای وزیر

کیر کافرکیش یک شب اختیار از من ربود

خورده بودم کاش آن شب حَبِّ کافور ای وزیر

کون صافی بود لیکن میکروب سوزاک داشت

همچو زهری کو بود در جام بُّلور ای وزیر

داشتم به این فکر میکردم الان اگر ایرج میرزا بود با این همه گیر شدن hpv چه شعری میتونست براش بگه؟😁

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

به شرع، عابد اوثان اگر بباید کُشت

مرا چه حاجت کشتن؟ که خود وَثَن بکشد

اَوثان جمع وَثَن به معنی بت‌هاست.

اگر از روی حکمِ شرع، می‌شود بت‌پرست (عبادت کننده بت‌ها) را کشت؛ نیازی به کشتن من که بت‌پرست هستم نیست چون خودِ آن بت مرا می‌کشد.

 

به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت

عجب نباشد اگر مستِ تیغ‌زن بکشد

در اینجا یاء در کلمۀ «دوستی» یاء نکره یا وحدت نیست. تقریبا یاء مصدری است. اگر یاء نکره خوانده شود معنی چنین است: به یک دوست گلایه کردم!

اگر بگوید به یک دوست از چشم شوخش گله کردم یعنی هر دوستی ممکن است آن چشم شوخ را داشته باشد؛ ولی این طور نیست چون هرکسی نمی‌تواند آن چشم شوخ را داشته باشد؛ آن هم برای سعدی. به علاوه مرجع ضمیر «ش» همان است که در ابیات قبل به آن اشاره شده است؛ همان شوخ سیمتن که می‌خواهد عاشقش را بکشد.

اگر بگوییم به یک دوست از چشم شوخ معشوقم گلایه کردم آن وقت مشخص می‌شود که ما اصلا سعدی را نشناخته‌ایم. مگر سعدی گلایه معشوق را پیش کسی می‌برد؟؟ گر سَر برود سِرّ تو با کس نگشاییم.

پس درست این است که چنین معنی شود: به آن شوخ سیمتن از روی دوستی از چشم شوخش گلایه کردم. گفت این شگفت نیست که چشم مست من با آن تیغ مژه هایش کسی را بکشد.

 

آرام نوبری نیا در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:

بیت جا افتاده در غزل فوق طبق نسخه؛

گنجینته الاسرار - عمان سامانی -

چاپ مهر ماه ۱۳۴۵

 

"ما را که لعل یار بکامست و می بدور

دوران دهر گو که نگردد بکام ما"

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۳ در پاسخ به بهرام مشهور دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:

به نظر بنده لزوما خطاب به هیچکدام نیست 

سعدی معلم است رسم دوستی و عشق بازی را می آموزد 

به علاوه آتشی در وجود سعدی است که چون گدازه های آتشفشان اگر بیرون نریزد انفجار رخ می دهد. 

هادی علی زاده در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۴۳ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

درود و احترام خدمت شما آقا رضای فرهیخته.

بنده تمام شعرهای حافظ را با تحلیلهای شما خواندم و به شدت دوستدار نوع تحلیل حضرتعالی هستم. لطفا راه ارتباطی خود را بفرمایید بنده دنبالتون کنم. ممنون از شما

Artin Rahide در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۶ در پاسخ به نرگس دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان و نسب اسکندر:

بیت ۹ به این معنا هست:

فیلقوس که پادشاه روم و روس هست، آن چنان عادلانه حکومت می‌کرد که گلوی ستم( اضافه استعاری هست که در آن ستم به انسانی تشبیه شده و گلو دارد) را فشرده بود( یعنی ستم و بی داد و بی عدالتی را تحت فشار گذاشته بود و آنرا نابود میکرد). این عدالت فیلقوس آنچنانی بوده است که دارا، به این داوری و قضاوت و حکم رانی او حسادت کرد و رشک ورزید

متین جلالی در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۸:

از تصویرپردازی این شعر خیلی لذت بردم. انگار که شاعر یه سناریو با همه صحنه پردازی نوشته تا کارگردان بدونه از چه زاویه و نمایی فیلم بگیره. بخصوص اونجا که در بیت دهم میگه شکار کشته شده غلتان در خون خود زار میزنه و به شکارچی میگه که تروخدا یک بار دیگه منو بکش. عجیب صحنه پردازی و تصویرسازیه 

مهرزاد مهراندوز در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۷:

این شعر بسیار زیبا رو برخی به مناسبت روز مهندس ۵ اسفند که روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی هست برای افراد می فرستن.

علی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۵ در پاسخ به فاطمه زندی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:

بسیار عالی، فقط آخر متن ز گلستان ما ببر وَرَقی درسته

ضیا احمدی در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و سوم:

سلام آقای علیرضا خطیب‌زاده در باره‌ی تغییر حرف «و» به کلمه‌ی «او» صحیح می‌فرمایند.

در نسخه‌ی تصحیح آقای محمد عباسی در صفحه ۱۳۰۴ با شماره ترتیبِ ۳۴۳۱ نیز بیت اول چنین درج شده است:

هرگز ندیدستم که مه آید بصورت بر زمین

آتش زند خوبیِ او در جمله‌ی خوبان چین

برمک در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۲:

این داستان از زیباترین داستانهای شاهنامه است
بنگریم چگونه منذر در پاسخ جوانوی چیزی نمیگوید و میگوید این سخنان را بر شاه گوی  و بهرام چگونه جوانو را دوباره بر  منذر میفرستد

 

جوانوی دانا ز پیش سران

بیامد سوی دشت نیزه‌وران

به منذر سخن گفت و نامه بداد

سخنهای ایرانیان کرد یاد

سخنهایش بشنید شاه عرب

به پاسخ برو هیچ نگشاد لب

چنین گفت کای دانشی چاره‌جوی

سخن زین نشان با شهنشاه گوی

بگوی این که گفتی به بهرامشاه

چو پاسخ بجویی نمایدت راه

فرستاد با او یکی نامدار

جوانوی شد تا در شهریار

چو بهرام را دید داننده مرد

برو آفریننده را یاد کرد

ازان برز و بالا و آن یال و کفت

فروماند بینادل اندر شگفت

همی می چکد گویی از روی اوی

همی بوی مشک آید از موی اوی

سخن‌گوی بی‌فر و بی‌هوش گشت

پیامش سراسر فراموش گشت

بدانست بهرام کو خیره شد

ز دیدار چشم و دلش تیره شد

بپرسید بسیار و بنواختش

به خوبی بر تخت بنشاختش

چو گستاخ شد زو بپرسید شاه

کز ایران چرا رنجه گشتی به راه

فرستاد با او یکی پرخرد

که او را به نزدیک منذر برد

بگوید که آن نامه پاسخ نویس

به پاسخ سخنهای فرخ نویس



۱
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۱۱۳
۱۱۴
۵۴۵۹