گنجور

حاشیه‌ها

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۸ - سبب تعلق روح قدسی به بدن و مجاورت غضب و شهوت:

در مصرع نخست بیت شماره 23، واژه «عرش» درست است. مصرع دوم همین بیت، به شکل «می‌زند باز او ز غیرت سر به رخش» نادرست می‌باشد.

[آخر مگر کسی از غیرت سرش را به «رخش» (اسب) می‌زند؟] اگر کمی دقت کنیم، شاعر «هِیْ کردن رخش» را در بیت شماره 24 یادآور می‌شود.

 

*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۹ - امیر معزول که شغل ابریق داری مبرز پیش گرفت:

«افجگان»، جمع «افجه» است.

«افجه» = «افچه» = مترسک

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۹ - امیر معزول که شغل ابریق داری مبرز پیش گرفت:

بیت شماره 14 به شکل زیر درست است:

سوی فرمان از دو چشمش خواب برد/عُطلَت و اهمالش از دل تاب برد

 

*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.

فرید کیومرثیان زند در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » دل مادر » خاتمه:

ای بی‌فرحناز، دلِ زخمی‌ درد دیده مادرم
ای بی‌فرحناز، بی سپر و نیزه، ولی محکم مادرم
 ای بی‌فرحناز، داغِ عزیزت خون به دل مادرم
ای بی‌فرحناز، کوهِ صبوری خدا همدمت مادرم

م راستین در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

با یک جستجوی ساده میشه متوجه شد که برخلاف ادعای دوستان بلخ هنوز هم اکثریت تاجیک و فارس زبان داره (با وجود اینکه از قرن ۶ به بعد اقوام ترک زبان به بسیاری از مناطق خراسان و ماوراء النهر مهاجرت کردند و ساکن شدند، این شهر هنوز هویت تاجیکی خود رو حفظ کرده).

با توجه به اینکه اشعار مولانا پر از راز و رمز و ایهام هست(و بدون شک ترک و هندو و...به معنای واقعی خود نیستند) نمیتوان از ابیاتی مانند این به قومیت ایشان رسید، مخصوصا که در بیتی دیگر گفته اند "اگر ترک نیستم همین دانم که آب است سو" و این تضاد آشکار امکان قضاوت در مورد قومیت ایشان بر اساس اشعار را غیر ممکن میکند.

خلیل شفیعی در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:

✅ نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۵۲ حافظ

 

۱. گر بود عمر، به میخانه رسم بار دگر / بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

🔹 بازگشت عاشقانه: آرزوی بازگشت به میخانه، نمادی از توبه‌شکنی و گرایش به جهان رندی

🔹 انحصار معنوی: «خدمت رندان» نه‌تنها در تقابل با زهد ظاهری، بلکه یگانه راهِ معنادارِ زندگی دانسته شده

🔹 واژگان کلیدی: «بار دگر» و «کار دگر» تقابل تکرار و یگانگی را در مسیر معنوی برجسته می‌کند

۲. خرم آن روز که با دیدهٔ گریان بروم / تا زنم آب در میکده یک بار دگر

🔹 تصویر احساسی: «دیدهٔ گریان» با «آب زدن در میکده» آمیزه‌ای از توبه، شوق و طهارت درونی

🔹 فعل نمادین: «زنم آب» کنایه از طهارت یا تجدید عهد است؛ اشاره‌ای لطیف به ورود پرشورِ عاشق

🔹 واژگان زمان‌ساز: «خرم آن روز...» زمان آیندهٔ مطلوب و رؤیایی را به تصویر می‌کشد

۳. معرفت نیست در این قوم خدا را سببی / تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

🔹 دلسردی از خلق: نکوهش جامعه‌ای بی‌معرفت و ناآگاه

🔹  «گوهر» استعاره از جوهر انسان یا اندیشهٔ ناب اوست که کسی قدرش را نمی‌داند

🔹 جست‌وجوی مخاطب تازه: «خریدار دگر» مفهومی‌ست دوپهلو؛ هم انسانی و هم عرفانی

۴. یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت / حاش لله که روم من ز پی یار دگر

🔹 وفاداری مطلق: با وجود بی‌وفایی معشوق، شاعر امکان دل‌دادن به دیگری را نفی می‌کند

🔹 قسم قرآنی: «حاش لله» عبارتی‌ست در کمال ادب و تأکید بر پرهیز از خیانت در عشق

🔹 رابطهٔ اخلاقی: «حق صحبت دیرین» به پیوندهای معنوی در طول زمان اشاره دارد

گر مساعد شوم دایرهٔ چرخ کبود / هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

🔹 تصویر هندسی: «دایره» و «پرگار» مفاهیمی علمی و عرفانی‌اند، کنایه از بازیافتن معشوق در مدار دیگر

🔹 چرخ کبود: نمادی از آسمان یا سرنوشتِ ناآرام، که در صورت مساعدت، امید به وصال وجود دارد

🔹 ارادهٔ عاشق: حتی با چرخش روزگار، معشوق دوباره قابل دست‌یابی است

۶. عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند / غمزهٔ شوخش و آن طرهٔ طرار دگر

🔹  «عافیت»: هم به‌معنای سلامت و هم سکونت در آرامش، اما با شوخی و اغواگری معشوق در تضاد

🔹 ترکیب طنزآمیز: «غمزهٔ شوخ» و «طرهٔ طرار» کنایه از دلبری‌های فریبندهٔ مکرر

🔹 تقابل تمنای درون و جلوهٔ بیرون: دلِ شاعر آرامش می‌طلبد ولی جلوه‌های معشوق او را بی‌قرار می‌کنند

۷. راز سربستهٔ ما بین که به دستان گفتند / هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

🔹 افشای راز: گلایه از معشوق یا یاران که اسرار عاشقانه را علنی کرده‌اند

🔹 موسیقی و بازار: «دف و نی» و «بازار» نشان از شور عمومی و رسوایی راز در جمع

🔹 واژه‌پردازی نمادین: «دستان» هم به‌معنای ساز موسیقی‌ست و هم کنایه از حیله‌گری

۸. هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت / کندم قصد دل ریش به آزار دگر

🔹 شکایت از فلک: موضوع همیشگی حافظ که بیداد آسمان را به‌صورت شخصی تجربه می‌کند

🔹 تضاد زمانی: «هر دم» و «هر ساعت» نمایان‌گر استمرار آزار و زخم‌زدن‌های تازه

🔹 ترکیب پرطنین: «دل ریش» و «آزار دگر» زبانی است عاطفی و آکنده از درد

۹. بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست / غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر

🔹 جمع‌گرایی عارفانه: شاعر خود را تنها نمی‌بیند، بلکه همراه دیگر سالکان گم‌گشته می‌بیند

🔹 استعارهٔ «بادیه»: نمادی از وادی حیرت و عشق، که «غرقه شدن» در آن، نوعی فنا و گریز از نفس است

🔹 پایان تعمیم‌دهنده: غزل با گسترش تجربهٔ فردی به تجربه‌ای جمعی، رنگی عرفانی می‌گیرد

⬅️ خلیل شفیعی (مدرس ادبیات فارسی)
🗓 خرداد ۱۴۰۴

پیوند به وبگاه بیرونی

دکتر حافظ رهنورد در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

اگر اشتباه نکنم ماه کامل ماه شب چهاردهم است نه ماه نو. ماه نو شمشیری‌ست و نازک؛ از آن است که در این بیت حافظ ابروی یار را به ماه نو تشبیه کرده

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نُمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست

جلال‌الدین مولوی هم از ماه نو سخن گفته که مجنون می‌کند.

 

 

خلیل شفیعی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:

نگاه اول: شرح مختصر غزل ۲۵۲

گر بود عمر، به میخانه رسم بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

اگر عمری باقی باشد و بار دیگر به میخانه برسم، جز خدمت به رندان پاک‌دل و بی‌ریا، کاری دیگر انجام نخواهم داد.

خرم آن روز که با دیده گریان بروم
تا زنم آب در میکده، یک بار دگر

خوشا آن روز که با چشمان اشک‌بار به میخانه بازگردم و بار دیگر آستان آن را با اشک‌های خود آب‌پاشی کنم.

معرفت نیست در این قوم، خدا را، سببــی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

به‌خدا در این جماعت معرفتی نیست؛ ای کاش واسطه‌ای پیدا شود تا گوهر وجودم را به خریداری شایسته‌تر عرضه کنم.

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر

اگر یار دیرینه، وفای دوستی را نشناخت و رفت، به‌خدا هرگز دنبال یار دیگری نخواهم رفت.

گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

اگر گردش آسمان نیلگون و روزگار با من یاری کند، او را در دور دیگری از گردش زمان، با تدبیر و چرخش چرخ، دوباره به دست خواهم آورد.

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه شوخش و آن طرّه طرّار دگر

دلم خواهان آرامش است، اگر بگذارند؛ اما عشوه‌ی دلربای یار و آن زلف دلربا، آسایش را از من ربوده‌اند.

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

راز پوشیده‌ی عشق ما را ببین که چگونه به نغمه‌ی ساز و آواز، هر لحظه در بازار های مختلف فاش شده و برملا گشته است.

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر

لحظه‌به‌لحظه از درد عشق تو می‌نالم، چرا که فلک پیوسته قصد دارد دلِ زخم‌خورده‌ام را با آزار تازه‌ای برنجاند.

باز گویم، نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه، بسیار دگر

باز می‌گویم که حافظ در این ماجرای عشق تنها نیست؛ بسیاری دیگر نیز در این بیابان حیرانی غرق شده‌اند.

⬅️ خلیل شفیعی (مدرس ادبیات فارسی)

خرداد ماه ۱۴۰۴

پیوند به وبگاه بیرونی

 

علی میراحمدی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۵۷ - شگفتی دیگر جزیره که کرگدن داشت:

یر طبق این اشعار یکی از اولین عوامل در خطر انقراض قرار گرفتن کرگدنها جناب گرشاسب بوده است......

همه گنگ تا شب بدینسان بگشت

بیفکند از آن کرگدن سی و هشت

به خنجر سروشان بیفکند و برد

بَر شاه مهراج و او را سپرد

مهرناز در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان و نسب اسکندر:

چنین گوید آن پیر دیرینه سال

ز تاریخ شاهان پیشینه حال

  پیر دیرینه سال چه کسی است؟

امیر م در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۹ در پاسخ به امیر کریمی دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۴ - مجذوب تبریزی:

سلام و عرض‌ ارادت

وزن عروضی این غزل مدتی ‌است ذهن حقیر را نیز به خود مشغول کرده! فاعلاتن فاعلاتن فاعلن به نظر کاملا صحیح نمیرسد.

گلناز پورجعفری در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

بیت پایانی:

بطور کلی، این غزل را باید باتوجه به موقعیت قرارگیری آن در غزلیات سعدی تعبیر و تفسیر کرد: این غزل (و طبیعتا تمام ابیات آن) در دسته "بدایع" غزلیات سعدی قرار گرفته است.

بیت پایانی همچون سایر ابیات جامع اضداد است؛ که ویژگی بارز غزلیات بدایع است: اجتماع شور و زهد، جوانی و پختگی.

واضح است که خوان درویش (سفره یا طعام درویش) قناعت و ساده زیستی و اکتفاء به حداقل هاست. پس از بدایع و نوبرانه هاست که در سفره او شیرینی باشد آنهم شیرینی توام با چربی! چرا که غالبا مائده یا طعام درویشان نان و نمک، نان و آب و در تشریفاتی ترین حال نان و پنیر است.

سعدی (بعنوان زاهد پخته و جاافتاده) در انتهای کلام مخاطب را_ که احتمالا از شور و جوانی بی‌خبر و دور نیست _ به تعریف و تملّق گوئی از معشوق یا محبوب دعوت و بدان سفارش می کند.

در یک جمله می توان گفت:

ای عاشق بی مایه (ای درویش/ ای بی بهره) تو که چیزی در نزد خود برای تقدیم به محبوب (آن هم محبوبی که نمی‌توانی در نظرش جلوه گری کنی و او را جلب کنی) نداری، لااقل خوش بیان باش و خوش زبان.

فرهود در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۱۲ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۷ - در شرف این نامه بر دیگر نامه‌ها:

از بیت قبل:

یعنی همچون مریم هستم که بی‌شوی آبستن شد و همچون آتش‌زنه هستم که آتش از دیگران نمی‌خواهد بلکه آتش او از خود است.

ارتباط آهن و سنگ مربوط به آتش‌زنه است که از یک تکه سنگ‌مخصوص با آهن درست شده‌است.

منظور نظامی در اینجا خلاقیت خود است که از هیچ‌کسی تقلید نکرده است.

فرهود در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۰۶ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۷ - در شرف این نامه بر دیگر نامه‌ها:

(از چند بیت قبل) یعنی فردوسی اگر هرچه را که از باستان شنیده‌بود می‌سرود، خیلی زیاد می‌شد و به‌این کار میل نداشت پس بقیه را برای دوستان گذاشت و بخشید.

در اینجا منظور داستان اسکندر است.

(زله کردن: یعنی بخشیدن از خوان و سفره و غذایی که برای دیگران بفرستند)

 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۳۰ - رجوع به حدیث بنده ی مقرب:

مصرع دوم بیت شماره 25، واژه «زَنو» (شکل دیگری از واژه «زَلو» به معنی «زالو») درست است. گذاشتن «زلو» به جای «زنو» –آن هم تنها به دلیل برابری معنایی– گنجینه زبان فارسی را تهی می‌کند.

 

*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۳۰ - رجوع به حدیث بنده ی مقرب:

مصرع دوم بیت شماره 3 «آلایِ» نادرست است. متاسفانه این نیز از مواردی است که در نسخه خطی مجلس، علامت تشدید روی واج «ل»، به صورت «آ» دیده شده است؛ بدون آنکه توجهی به معنی و سازگاری دو مصرع بشود.

*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.

امیرحسین صباغی در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۵ - رفتن گل در آتش و سوختن با نعش جم:

هم این هم مثنوی سوز و گداز به رسم وحشیانۀ ساتی اشاره می‌کنند. معلوم نیست چطور بنظرشان این جهالت محض عاشقانه آمده.

مهرناز در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۷ - در شرف این نامه بر دیگر نامه‌ها:

یکی مرده‌شخصم به مردی روان

نه از کاروانی و در کاروان

یعنی چه

مهرناز در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۷ - در شرف این نامه بر دیگر نامه‌ها:

تقاضای آن شوی چون آیدش‌؟

که از سنگ و آهن برون آیدش 

یعنی چه

مهرناز در ‫۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۷ - در شرف این نامه بر دیگر نامه‌ها:

دگر از پی دوستان زله کرد یعنی چه

۱
۱۱۴
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷
۱۱۸
۵۵۴۹