ازین دهرنگتر یاری نپندارم که کس دارد
وزین بینورتر کاری نپندارم که کس دارد
نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خونآلود
ازین باریکتر تاری نپندارم که کس دارد
دهم در منیزید دل دو گیتی را به یک مویش
ازینسان روز بازاری نپندارم که کس دارد
نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش
ازین بِه تحفه در باری نپندارم که کس دارد
اگر در زیر هر سنگی چو خاقانی سری بینی
ازین برتر سخن باری نپندارم که کس دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضعیت دل و زندگی خود میپردازد و احساساتی عمیق را توصیف میکند. او میگوید که از رنگها و نورها یاری نمیطلبد و هیچ چیز را فراتر از غم و درد خود نمیبیند. او میگوید تنها یک تار خون آلود از وجودش باقی مانده و از این حالتی که در آن است، کسی دیگر نمیتواند باشد. حتی اگر در زیر هر سنگی، فردی با مقام و فضیلت باشد، شاعر باور دارد که هیچ کسی به اندازه او از رنج و مصیبت آگاهی ندارد. در نهایت، او با اشاره به نسیم صبح، به یک نوع امید بهبود اشاره میکند، اما همچنان غم و اندوه در دلش باقی است.
هوش مصنوعی: به هیچوجه فکر نمیکنم که کسی دوست بیشتری از این رنگینکمان داشته باشد و همچنین به هیچوجه باور ندارم که کسی بتواند کاری بدتر از این بینوری انجام دهد.
هوش مصنوعی: چیزی از جانم باقی نمانده جز یک تار خونین؛ و به این باریکتر از آن چیزی تصور نمیکنم که کسی دیگری داشته باشد.
هوش مصنوعی: من در دلم این را میدانم که برای به دست آوردن دل دو جهان، حتی یک موی او را ارزشمندتر از این روزهای عادی و بازار میدانم. اینگونه نیست که کسی بتواند این ارزش را درک کند.
هوش مصنوعی: نسیم صبح به جان من طراوت و زندگی بخشید و بوی خوش آن را به من هدیه آورد. به هیچوجه فکر نمیکنم که کسی دیگر این نعمت را دارد.
هوش مصنوعی: اگر زیر هر سنگی سر خاقانی (شاعر بزرگ) را ببینی، گمان نکن که هیچکس حرفی از این بالاتر ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.