گنجور

حاشیه‌ها

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۲:

سیاهی به چنگ و به منقار زرد

چنگش سیاه و منقارش زرد  و سپس چگونه  میگوید
به چنگ و به منقار همچون زریر ؟
پیداست که این دو هیچکدام از فردوسی بزرگ نیست

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

غزل ۱۴۳ سعدی 

وزن : مفتعلن فاعلات مفتعلن فع 

۱[کرامت: بخشندگی و بزرگواری / جناس زاید : قیامت ، قامت ]

۱_ این که تو داری قد و قامت نه، بلکه قیامتی است که به پا گشته است !و این خندهء شیرین نیست ، بلکه همچون معجزه و کرامت و خارق عادت بشری است.

۲ [ ملامت : عتاب و سرزنش /تشبیه : روی به قمر ، سینه به سپر ، ملامت به تیر " اضافه ء تشبیهی " 

۲_ معنی : هرکس به روی همچون ماهت بنگرد ، عاشق می گردد و از آن پس باید در برابر تیر های سر زنش سینه ء خویش را سپر سازد و از ملامت نهراسد .

۳[ نفس : دم و لحظه / ندامت : پشیمانی ./تضاد : شب، روز ]

۳_ برای هر نفسی از عمرم که بی تو در شبانه روز سپری می شود ، هزار بار پشیمانی احساس می کنم.

۴ [غرامت :خسارت ، تاوان / تضاد : نشستن ،ایستادن ]

۴_معنی : روزگارانی را که از تو غافل بوده ام ، از شمار عمر خویش محسوب نمی دارم و آماده ام که برای تلافی آن غفلت بقیه ء عمر را تاوان  بپردازم .

۵  [ سرو خرامان : سروی که به ناز تکان خورد/ معتدل : نیکو و زیبا /تشبیه تفضیلی : بر تری قامت معشوق بر سرو خرامان  ]

۵ _ معنی : سرو که به خاطر قامت بلندش ستوده می شود ، از لحاظ اعتدال قامت به پای تو نمی رسد .

۶  [جمال : حسن و زیبایی / عزم رحیل : قصد و کوچیدن و رفتن /  بدل شدن : تغییر یافتن ./تضاد : رحیل ، اقامت / تناسب : مسافر ،رحیل ]

۶_  معنی اگر چشم مسافری در حال سفر بر قامت تو بیفتد ، تصمیم او برای سفر به عزم ماندن تبدیل می شود 

۷  [ فریفتن : تثنیه ء فریق ،دو گروه و فریق شیعه و سنّی ، جنّ و انس  ]

۷_ معنی : انگاه که تو برای محاسبه ء قیامت حاضر می آیی ، جنّ و آدمیان در جمال تو به تحیّر می مانند .

۸ [ نامرادی : ناکامی و بی موفقیتی . ]

۸_ معنی : این همه عذاب و سختی و ناکامی را که سعدی تحمل می کند، اگر تو می پسندی ، برای او در حُکم خوشبختی و تندرستی است 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:

غزل ۱۴۲ سعدی 

وزن : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن 

۱[ کسوت : جامه و لباس / چالاک : جَلد و تند ، زیبا / نظر : نگاه ./تشبیه : زیبایی به کسوت "اضافهء تشبیهی" ]

۱_معنی: ای کسی که زیبایی چونان جامه ای بر قامت بلندت دوخته شده است ، جز نگاه پاک قادر به دیدن آن زیبایی نیست ، به سخن دیگر ، چشم آلوده نظر توان درک جمالت را ندارد .

۲ [ منزلت : مقام و مرتبه /در : درگاه ، آستان /باشد که : امید است ]

۲_ معنی : برای خود پایگاهی رفیع تر از این نمی شناسم که بر خاک آستانت جان دهم ، تا شاید روزی بر خاک من گذری کنی .

۳ [ گریزندم : کوتاه شدهء گریز نده ام / " واو" در معنی ملازمت و همراهی است / فتراک : تسمه و دوالی بلشد که از پس و پیش زین اسب آویزند ، ترک بند / کنایه : سر در پای کسی شدن ( مطیع و تسلیم کسی شدن ) . در کسی گریختن ( پناه بردن ) / تناسب : سر ، پا ، دست ] 

۳_ معنی : می دانم که روزی سرم در پای تو خواهد افتاد . فقط به تو پناه می آورم و دست من فقط فتراک تو را می گیرد و فقط از تو یاری می طلبم .

۴ [ منظر مطبوع : دیدار و چهرهء دلپذیر و زیبا /نظر : فکر و اندیشه ، دقت و تامّل ./ استعاره ء مکنیه : چشم خرد ، دست نظر ، دامن ادراک / جناس اشتقاق : منظر ، نظر / کنایه : دست کوتاه بودن از چیزی ( محروم و بی نصیب بودن از چیزی ) 

۴_ معنی : ای محبوبی که خرد قادر به مشاهدهء جمال دلپذیر تو نیست ، اندیشه نیز از دست یازیدن به ادراک تو ناتوان است.

۵ [ آویختن : چنگ زدن / ضحاک : خندان ./ تشبیه : سر زلف به مار "اضافه ء تشبیهی " / کنایه : فرو ماندن ( عاجز و درمانده شدن ) / ایهام تناسب : بین " ضحّاک " در معنی پنجمین شاه افسانه ای ایران که در اینجا مراد نیست با "مار " ] 

۵_ معنی عزم آن داشتم که با سر زلفت که به ماه می ماند ، در گیر نشوم ، اما در برابر لب خندانت عنان از کف داده ، درمانده شدم و اسیر گیسوانت گشتم .

۶ [ طارم : طاق و بام خانه . کنایه : طارم افلاک ( آسمان ) / تشبیه جمع ، مضمر و تفضیلی : تشبیه روی معشوق به ماه و خورشید و برتری چهره ء او بر آن دو .

۶_ معنی : اگر پرتو روی تابانت بر آسمان بتابد ، ماه پرتو افشانی نمی کند و خورشید در برابر پرتو رویت شرمسار می گردد .

۷ [ جمله : تمام ،همه / فضل : احسان و بخشش / اصحاب : جمعِ صاحب ، یاران / املاک : جمع ِ مُلک ، مال ها و دارایی ها ./کنایه : سوختن ( به رنج افکندن ، عذاب دادن ) / تشطیر : ببخشایی ،بسوزانی / آرایه ء موازنه : کلمات در تقابل با هم ، هم وزن اند .] 

۷_ اگر تمام دوستانت را عفو کنی و از گناهانشان در گذری ، این احسان توست بر آنان و چنانچه همه را به آتش بکشی ، گویی به اختیار املاک خویش را سوزانده ای .

۸ [ جرم : گناه / باک : ترس /تناسب : بیم ، باک / آرایهء موازنه : کلمات در تقابل با هم ، هم وزن اند .

۸_ خون همه را می ریزی و از هیچ کس هراسی به دل راه نمی دهی و از گناهان همه در می گذری بی آنکه پروای کسی داشته باشی .

۹ [ طربناک : شادی آور . / استعاره ء مکنیه : ( تشخیص ) : غم ( به قرینه ء گرد دل سعدی کشتن ) 

۹ _ هر قدر که دوست داری به سعدی ستم کن ،زیرا با وجود خاطره ء شادی بخش تو غم نمی تواند گرد او بگردد و بر وی اثر گذارد.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

mehrdad parsafar در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

دوستان اگر توانستید این چند کلمه رو معنی کنید

مهین کلام

آیت

مقیم

 

فقط این چند کلمه، خیلی واضح درخواست کردم

من تمام نظراتو خواندم که واقعا چرند محض بود، به جز این کامنت یکی به آخر آقای مقصودی 

 

لطفا اگر چیزی بلد نیستید، بیخودی صفحه پر نکنید، بخدا هم چشمم درد گرفت هم اینترنتم مصرف شد

اگر هم میخواید بجنگید برید یه چت روم پیدا کنید به هم فحش بدید

ممنون

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

غزل ۱۴۱ سعدی 

مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات 

۱.[کنایه : دلارام "معشوق و محبوب " /چشم داشتن ( توقع و انتظار داشتن ، امید و آرزو داشتن )

۱_معنی: هر کس معشوقی را ببیند ، قرار و آرام از کف می دهد و از این روی ، هر کس که به دام عشق در افتاد ، نباید انتظار رهایی داشته باشد.

۲.[ کار به اتمام رفتن : تمام شدن و به پایان رسیدن کار ./کنایه : بیدل ( بیقرار و دلباخته ) . پرده بر انداختن ( آشکار کردن )

۲_معنی : آنگاه که فقط نامی از تو در میان بود ، ما عاشقی دل از کف داده بودیم ، اکنون که از حجاب برون آمدی و ما تو را آشکارا دیدیم ، کار عشق به انتها رسید و کمال یافت .

۳‌[تافتن : پرتو انداختن و روشن شدن ./تجاهل العارف : شاعر با نادان نمایی معشوق را به ماه و سرو تشبیه کرده است ]

۳_معنی : ماه در روز نمی تابد ، پس این که در خانه می تابد چیست؟ درخت سرو بر بام نمی روید ، پس این که بر بام رفته است کیست؟ !

۴[ مشعله : مشعل /خانگه : خانه و سرای ./تشبیه : عشق به خورشید "اضافهء تشبیهی "/کنایه : خرمن سوختن ( هستی به باد دادن ) /تناسب : مشعله ، بر فروخت ،بسوخت /تضاد : خاص ،عام 

۴_معنی : عشق به سان خورشید پرتو افشانی کرد و شعله ای بر افروخت که در اثر آن ، حاصل خواص و هستی عوام به آتش کشیده شد و سوخت و از میان رفت .

۵[عارف : دانا و شناسنده /مجموع : آسوده و دارای جمعیت خاطر /ننگ و نام : آبرو و اعتبار /شدن : رفتن. /تشبیه : صبر به دیوار "اضافهء تشبیهی " ]

۵_معنی: عارف آسوده خاطر و متمرکز که در پشت دیوار شکیبایی پنهان بود و داعیهء صبر داشت ، در اثر شیفتگی طاقت از کف داد و شهرت و اعتبارش به باد رفت .

۶[دمی : نفَسی / حاصل : فایده ، نتیجه / کنایه : دمی با کسی بر آوردن ( لحظه ای و نفسی با کسی زندگی کردن ) /جناس زاید : دمی ، دم ]

۶_اگر در سراسر زندگانی ام فقط لحظه ای با تو به سر برم ، حاصل تمام عمرم همان یک لحظه است و بقیهء ایام عمر به بطالت گذشته است.

۷[ هوا: عشق /کنایه : هوا در سر پختن ( عاشق شدن ، شیفته و بی قرار گشتن ) . سوختن ( رنج دیدن ) .خام ( نپخته و ناآزموده ) /تضاد : پخته ، خام .] 

۷_معنی : هر کس که هوای عشق در سر نداشت ، یا در اثر فراق و جدایی نسوخت ، وقتی در انتهای عمر از جهان برود ، خام و بی حاصل رفته است .

۸[ اقدام : جمع قدم ، گام ها ./کنایه : قدم از سر کردن ( درنگ نکردن ، با شوق رفتن ) ، راه به جایی بردن ( رسیدن و پی بردن ) /جناس اشتقاق : قدم ، اقدام .] 

۸_ معنی : ما در راه طلب دوستان سر خویش را قدم کرده ، این راه را با سر می پوییم . آری ، هر کس در راه طلب دوست با پا راه رود ، به مقصد نخواهد رسید .

۹[ کام : دهان و گلو / به ناکام : به ناچار .جناس تام : بین دو "کام " /تضاد : عشق ، عقل ]،

۹_معنی : تا سعدی عاقل بود ، اراده اش تمایلی به عشق نشان نمی داد ، اما هنگامی،که می عشق به کام او رسید ، ناچار عقل از او زایل شد و عشق بر وی سلطه یافت .

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

هادی فراست در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۲۸ در پاسخ به طاهره دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:

Oh, my eyes, see the graves if you’re not blind
See the world full of inhumanity & acts unkind
All the kings & lords buried you find
And all the beauties of whom only dust is left behind

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:

غزل ۱۴۰ سعدی 

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

۱.[غمزه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو / به پیکار بر گرفت : به وسیلهء جنگ و جدال گرفت .

تشبیه : غمزه به تیغ "اضافه تشبیهی "/تقابل عقل و عشق :---- >بیت ۶ ، غزل ۱۳۶]

۱_معنی : هنگامی که چشمان تو غمزه ء خونخوار را چونان شمشیری برکشید ، هوش مردم با خرد به ستیزه در آمد و عشق را به عقل ترجیح داد.

۲.[در نهادن : آغاز کردن /]

۲_معنی : چون عقل نماند ، عاشق در اثر سوزی که درد عشق تو در وی پدید آورده بود، به فریاد آمد و مومن در اثر غلبه عشق تو کافر شد و زنار بر بست .

۳.[ بر گرفتن : بستن . / تشبیه : عقل به بنا " اضافه تشبیهی / استعاره ء مکنیه : درِ امید ] 

۳_معنی : عشق تو خرد را مثل بنایی کاملا ویران ساخت و جور و ستم تو دروازه ء خانهء امیدواری را به گونه ای بست که دیگر امیدی در دل نماند .

۴.[شور : وجد و حال ، فتنه و آشوب / خانگه : خانقاه ، مکان ِ بودن دوریشان و مشایخ ، معرّ ب خانگاه و مرکب از خانه و گاه است نظیر منزل گاه ،...

صوفی : پیرو طریقت تصوّف /خمّار : باده فروش ]

۴_ در اثر وصف روی تو آنچنان شور و غوغایی در خانقاه بر پاشد که صوفی ترک تصوف کرد و راهی خانهء می فروش گشت .

۵.[ کنایه : دل بر گرفتن از کاری ، ترک و رها کردن کاری .] 

۵_معنی : در باب جور و ستم معشوق زیبا رو با هرکس مشورت می کنم ، می گوید : لازم است که از این کار دلداگی دست بر داری .

۶_ معنی : می توانم در راه عشق از جان دست بشویم ، اما قادر نیستم که از دیدن یار چشم بر دارم .

۷.[ خفیه : پنهانی ./ کنایه : خون جگر خوردن "غم و غصه خوردن " /پرده بر گرفتن : "آشکار کردن "،]

۷_معنی : سعدی بارها و به طور پنهانی رنج عشق را تحمل کرده و دم بر نیاورده بود، اما این بار از روی این کار پرده بر گرفت و آن را آشکارا مطرح ساخت.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

نیما نجاری در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۴ - در معنی شفقت بر حال رعیت:

سلام بر صفحه ی گرامی گنجور عرض شود که در مورد عدل پادشاه، عالیجنابمان سعدیِ جان در گلستان شریفشان میفرمایند؛

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

بر آورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد

زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ

[توضیح اینکه بیضه بمعنای تخم مرغ میباشد]

 

و همچنین علی ابن ابیطالب [علیه السلام]  در خطبه ۱۶۴ نهج البلاغه می فرماید: «فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللهِ عِنْدَ اللهِ إِمَامٌ عَادِلٌ،‏ هُدِیَ وَ هَدَی فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً...»

جناب حافظ نیز اگرچه لطیفانه و عاشقانه اما در باب عدالت پادشاه و حاکم میفرماید؛

عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق

گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید

 

و در غزلی دیگر می‌فرماید؛

از عدالت نَبُوَد دور گَرَش پُرسد حال

پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:

معنی غزل 50 سعدی شیرازی

وزن: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان (بحر رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ)

1 -ملامت: سرزنش و زخم زبان.

جناس اشتقاق: عشق، عاشق / تضاد: عشق، عقل.

 معنی : عشق ورزیدم و عاشق شدم و آنگاه عقل، مرا سرزنش کرد و گفت که هرکس عاشق شود، دیگر مشمول

 حکم سلامت نیست و بیمار خواهد بود.

2 -شاهد: معشوق زیبا.

تشبیه (صفت تشبیهی): گل روی (روی گل مانند) / ردالقافیه: تکرار قافیه مصراع اول در مصراع چهارم /

استعاره مکنیه: راه ملامت (راه شهر ملامت( / تضاد: نشست، برخاست.

 معنی: هرکس که با زیباروی گل چهره در خلوت و به طور پنهانی همنشینی کرد، محال است که بتواند خود را

 از سرزنش شدن در امان دارد، یعنی همواره در معرض سرزنش قرار دارد.

3 -سمند: اسب.

تشبیه: غم عشق به سمند و ملامت به گرد (اضافه تشبیهی) / جناس تام: که (ضمیر)، که (حرف ربط) / تناسب: انگیختن، سمند، گرد برخاستن.

 معنی: آیا شنیده ای که کسی اندوه عاشقی را چونان اسبی برانگیزد و سرزنش به سان گرد و غباری در پی او

 بلند نشود؟ یعنی عشق ورزیدن و سرزنش شدن توامان است.

4 -صالح: تقوا و پرهیزگاری ،شایسته / مستوری : تقوا و پاکدامی ،نجابت و پارسایی / ناموس :آوازه و شهرت

12/6-:کرامت

 تضاد: گوشه نشینان با برخاست / جناس زاید: نام، ناموس.

 معنی: شور عاشقی بر پرهیزگاران صالح اندیش و خلوت گزیده چیره گشت و کارشان به رسوایی کشید و

شهرت و اعتبارشان در پاکدامنی و بزرگواری از میان رفت.

5 -سرو آزاد: سرو درختی است همیشه سبز که قامت معشوق را بدان تشبیه کنند و بر سه قسم است: سرو آزادکه شاخه های آن راست رُسته، سرو سهی که دو شاخه اش راست رسته و سرو ناز که شاخه هایش متمایل است . (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی) / به غرامت برخاستن: خسارت و تاوان دادن، و در اصطلاح صوفیه نوعی تشبیه است که اگر صوفی در مراحل سیر و سلوک مرتکب لغزش و خطا می شد، به فرمان پیر و مرشد خود می بایست به عنوان مجازات نزدیک در بر یک پا بایستد تا اینکه مرشد از خطای او درگذرد و اورا عفو کند / به یک پای غرامت برخاست: برای پرداخت تاوان بر یک پای ایستاد، اشاره ای به یک تنه (پا) داشتن سرو دارد.

 استعاره مصرحه: گل بن خندان(معشوق زیبا )/ تناسب: گلستان،گل بن، سرو / تشبیه مضمر و تفضیلی: معشوق به سرو و برتری معشوق بر آن / تضاد: بنشست،برخاست.

 معنی: در گلستانی که آن معشوق زیباروی بنشیند،سرو که سنبل راستی و اعتدال است،در برابر او باید تاوان بپردازد و از این روی است که بر یک پای ایستاده است.

6 -گل صد برگ: "گلی است زرد رنگ که به هندی گنیدا گویندو به معنی هر گلی که نسبت دیگر اقسام خود برگ

بسیار داشته باشد که در محاوره دیار ما آن را هزاره گویند، ورد مضاعف، سوری، پرپر" . (لغت نامه ذیل صد

برگ) / صنوبر:- 3/34.

 تشبیه مضمر و تفضیلی:معشوق به گل صد برگ و صنوبر و برتری او بر گل صد برگ و صنوبر / تناسب: گل، برگ، شکفتن، صنوبر.

 معنی: نمی دانم گل صد برگ با کدام زیبایی خود در برابر معشوق شکفت و درخت صنوبر با کدام اعتدال و بلندی در مقابل او خودنمایی اغاز کرد؟

7 -دی: دیروز / برِ: نزدِ / تکلف: منّت، ریا و تزویر  کنایه: قیامت برخاستن (شور و غوغا و آشوب به پا شدن)/ تضاد:نشستن ،برخاستن.

 جناس تام: بنشست (جلوس کرد) بنشست   (فرو نشست) و برخاست (بلند شد) برخاست (بر پا شد)/ ایهام ترادف: قیامت در معنای غیر منظورش ،یعنی قایم شدن و بر پای ایستادن، مترادف است با بر خاستن. معنی: دیروز معشوق با اکراه و بی میلی در کنارسعدی نشست و هنگامی که نشست، شورو غوغا فروکش کرد

و چون برخاست که برود،از قیام او شور و غوغا و هیاهو به پا شد.

با تشکر از دوست خوبم ،مهربانو ژاله نگهداری 🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

علیرضا تمدنی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۱ - صفت شیرویه و انجام کار خسرو:

کسی بر ناربن نارد لگد را که ...

« کا » تاج سر کند فرزند خود را 

به نظر این طور درست است

« که » تاج سر کند فرزند خود را 

اشکان رنجبر بیرانوند در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:

این پاره یه جوری هستش و من نمی‌تونم خیلی بفهممش:

چندین سر و پای نازنین از سر و دست: معنی این پاره چی می‌شه؟؟

شبیه اینه بگی غذار خوری با دهن و حلقوم نازنین از حلقوم و مِری. ممنون از شما

حبیب شاکر در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳:

سلام بر عزیزان همدل 

گیرم که بساط عیش تو کامل شد 

یا هرچه دلت خواست بدان واصل شد 

فردا چه کنی که در محافل گویند 

یاران، که شناسنامه ات باطل شد ؟

سپاسگزارم

Javad Sali در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

هیچ مگو‍‌‌‍ ...هیچ مگو ...هیچ مگو

 

 

نیما نجاری در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ خواجه عبدالله انصاری » مناجات نامه » مناجات شمارهٔ ۳۰:

با خواندن این بخش از مناجات حضرت خواجه انصاری یاد این فراز از دعای رجب افتادم که خدمت خدا عرضه میدارد ؛

یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ

ای کسی که عطای بسیار در برابر عمل اندک میدهی

یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ

ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد

و زیباتر، این قسمت از دعا است که حضرتش می‌بخشد به آنکه حتی نه از او خواسته و نه حتی او را می‌شناسد

یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ

ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد

وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ

و نه تو را بشناسد

و این الطاف کریمانه به چه جهت است ؟ در ادامه ی دعا پاسخ میگیرم که ؛

تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً

از روی نعمت بخشی و مهرورزی

سعدی در بخش مواعظ خویش میفرماید؛

عطا دادی به فضل خویش ما را

و جناب ابوسعید ابوالخیر در مجد و کرامت و بزرگی حضرتش می‌فرمایند؛

در خانه خود نشسته بودم دلریش

وز بار گنه فگنده بودم سر پیش

بانگی آمد که غم مخور ای درویش

تو در خور خود کنی و ما در خور خویش.

 

و اینها همه از کرامت رحمان بی نهایت و رحیم مملوء از عنایت است که در عقل هیچ پیامبر و وصی و عارفی حدش نگنجد چنانکه جناب عطار میفرمایند؛

سبحان خالقی که صفاتش ز کبریا

در خاک عجز می‌فکند عقل انبیا

گر صد هزار قرن همه خلق کاینات

فکرت کنند در صفت عزت خدا

آخر به عجز معترف آیند کای اله

دانسته شد که هیچ ندانسته‌ایم ما

Sargol در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۰۹ در پاسخ به غمناک ابددوست دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴:

سپاسگزارم🌹

اتابای اتابای در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:

نمی دانم قبلاً این حاشیه را گذاشته ام یا نه اما این بیت شعر در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن ....   به نظر جوابیست به این بیت سعدی : به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

Sia در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۲ در پاسخ به حسام دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:

بلع کاملا درسته فقط پزشکان باید از واژه دکتر استفاده کنند .. دکتر کسی است که بیماران را معالجه می‌کند و استفاده از دکتر برای کسی که پی اچ دی دارد از اختراعات شگرف ایرانیان هست... درضمن در یک پیج ادبی بهتر نیست کمی ادبیات را رعایت کنید و کوچه بازی حرف نزنید

م ج در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:

جناب آقای ساقی : «به یک دو قطره که ایثار کردی ای خواجه  بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز» افتخار آشنایی با گنجی بنام «گنجور» و مواجهه با گوهر گرانمایه ای چون شما که: «سلطان جهان هم؛ به چنین روز غلام است». «ساقیا» ، لطف نمودی قدحت پر می باد  گرچه صلاح ندانستید بر برخی از فرمایشات ناموس زبان فارسی، حاشیه بگذارید شاید هم: « گویی از صحبت ما سخت به تنگ آمده بودید». صمیمانه امیدوارم همواره خداوند، احوالپرستان باشد و : «جهان فانی و باقی؛ فدای ساغر و ساقی» !

مسعود ‌ در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۶:

خیلی زیباست

مسعود ناظم زاده سیروس در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸:

مگو اصحاب دل رفتند و شهر عشق شد خالی.

مگو صحیح است.

۱
۱۰۵۳
۱۰۵۴
۱۰۵۵
۱۰۵۶
۱۰۵۷
۵۴۶۳