گنجور

حاشیه‌ها

همه من در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۹ در پاسخ به پوریا دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۲:

درود  می آگاهی دادن و آگاهی گرفتن از هیچ است 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات 

معنی بیت اول 

۱_این بوی خوش که روح را صیقل می دهد ، از خصایل آن معشوقه بر خاسته و این آب حیات از  سر چشمهء جاودانی او جاری گشته است 

[ اب زندگانی : ---> بیت سوم غزل ۵۳ 

کوثر : ---> بیت پنجم غزل ۵۷ ]

معنی بیت دوم

۲_ای نسیم بوستانی ،مگر نافه ای به کمر بسته ای که چنین خوشبویی؟ و ای مرغ آشنا ،آیا نامه ای از معشوق به پرت بسته شده است ؟!

[نافه --->مشک در  بیت دوم غزل ۲۲ / میان : کمر /مرغ آشنا : مرغ دست آموز ./تناسب : مرغ ،نامه ،پر " نامه را به پر مرغ می بسته اند " /آرایهء موازنه : تقابل واژگان هم وزن در دو مصراع /جناس لاحق : نافه ، نامه ]

معنی بیت سوم

۳_آیا این دوست است که در گذر گاه خود بوی خوش بهشت را می پراکند ؟!  و آیا این روشنایی دوست است یا قافلهء سپیده دمان که جهان را بدین سان روشن کرده است ؟!

[تجاهل العارف : نادان نمایی میان بوی بهشت و نسیم دوست / تشبیه صبح به کاروان "اضافهء تشبیهی "]

معنی بیت چهارم 

۴_این پیک از کدام سرزمین خوشبوی آمده است ؟! و این نامه که عنوانش چنین معطر است ،در خود چه خبر خوشبویی دارد؟! یا در چه چیز خوشبویی  پیچیده شده است ؟! 

[قاصد: پیک /مشک بوی : معطر و خوش بوی /تناسب : قاصد ، نامه ، عنوان / ایهام : از کدام زمین است مشک بوی  ۱_از کدام زمین مشک بوی است .۲_در اثر بودن در کدام سرزمین مشک بوی شده است .این نامه در چه داشت . ۱_ در این نامه چه داشت .   ۲_ این نامه را در چه چیزی پیچیده بود ]

معنی بیت پنجم

۵_ آیا در مسیر حرکت باد عود بر آتش نهاده اند ؟ یا در آن سرزمین که تو هستی ،به تاثیر پذیری از تو خاک هم عنبر می شود؟

[عود: ---> بیت سوم غزل ۵۹ /عنبر : ---> بیت هفتم غزل ۵۷ /  تناسب : باد آاش ، خاک /تشبیه : خاک به عنبر / تجاهل العارف : عود به آتش نهادن یا عنبرین بودن خاک .]

معنی بیت ششم 

۶_ باز آی و در رندان مشتاق را بکوب ، زیرا که دو چشم دوستان مثل میخ که بر روی در کوبیده شده ،بر در مانده و انتظار ورود تو را می کشند.

[ رندان : جمع رند ---> بیت دوم غزل ۱۱ /رندان شوق : رندان عاشق و مشتاق / مسمار : میخ /کنایه : حلقهبر در کسی زدن "کمک و یاری از کسی خواستن " دیده بر در بودن "منتظر و چشم به راه بودن ]

معنی بیت هفتم  

۷_ باز گرد که در دوری از تو چشم امیدوار ما مثل گوش روزه دار بر الله اکبر است.دیدن تو برای چشم امیدوار ما مثل شنیدن صدای اذان است برای روزه داران که آنان را از ریاضت گرسنگی می رهاند و ما را از مرارت فِراق .

[تناسب : چشم، گوش ]

معنی بیت هشتم 

۸_ می دانی که ما روزگار را بی تو چگونه سپری می کنیم ؟ آن روزی که بدون تو می گذرد ، برای ما مثل روز محشر طولانی و سخت و عذاب آور است .

[ روز محشر : روز قیامت ]

معنی بیت نهم 

۹_ در این اندیشه بودیم که بیماری عشق خود را با شکیبایی مداوا کنیم ، اما چه سود که هر روز عشق افزون می گردد و شکیبایی کم.

معنی بیت دهم 

۱۰_ چهرهء تو از برابر چشمان ما غایب، ولی خلق و خوی خوشت در نظر ما مجسم است، همچنانکه دیدار و ظاهر امری در حجاب و معانی باطن آن آشکار باشد 

[ دیدار: چهره /معانی : جمع معنا ، حقایق ]

معنی بیت یازدهم 

۱۱_در فضای محدود نامهء عشق چه مقدار می توان داستان عشق را گنجاند ؟ پس سخن کوتاه می کنم ، زیرا بیانِ عشق ما کارِ نامه نه، بلکه کار دفتری است با مجالی فراخ .

[ تناسب : نامه ،حدیث ، دفتر 

معنی بیت دوازدهم 

۱۲_سعدی مثل درختی در بیابان که آذرخش آن را می سوزاند ،اما باز هم میوه ای بر آن دیده میشود ، از شوق می سوزد   ،ولی میوه ء درخت سخنش همچنان تر و تازه است 

[ بادیه : صحرا و بیابان ./کنایه : تر بودن سخن " دلنشین و نغز بودن شعر /تشبیه: سعدی به درخت بادیه ، شوق به برق "اضافهء تشبیهی " /استعارهء مکنیه : میوهء سخن "میوه درخت سخت " ]

معنی بیت سیزدهم 

۱۳_آری ، لحظه های اهل بزم از بوی خوش عود از لذت سرشار است ، اما آنان از آتشی که در درون مجمر وجود دارد و عود را می سوزاند ، آگاهی ندارند 

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

حمیدرضا قاسمی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:

بدین رواق زبرجد نوشته اند

در اینجا منظور حافظ آیین رواقی گری (stoicism)است

سیّد محس سعیدزاده در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:

من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود

وعده ی فردای زاهدرا،کجا باورکنم؟

(دیوان حافظ،به تصحیح مسعود فرزاد وبا کوشش علی حصوری،تهران، همگام، نوبت اول تیر 1362،ص5-304؛ بیت هفتم).

در این نسخه چاپی دیوان حافظ، این غزل در چهارده بیت درج است ودوبیت  گنجور(بیت ششم ونهم) راکه به نظر من از سوی مذهبی های افراطی جای گزین(بیت هفتم،فرزاد) است؛ندارد.بنده ادعا میکند که شاه بیت این غزل،همین بیتی است که درنسخه گنجور وجودندارد.چرا که ظاهر این بیت انکار معاد است واین انکار از نظر فقیه ومقلدان او( که همان زاهد ظاهر پرست وفقیه مدرسه وعابد و..است)کفر وارتداد شمرده شده است.عمدا ازدیوان حافط حذف شده واین دوبیت به جایش گذاشته شده :

من که ازیاقوت ولعل اشگ دارم گنج ها

کی نظردرفیض خورشید بلند اختر کنم

در نسخه مسعود فرزاد اما این بیت گنجور آمده :

گرچه گردآلودفقرم،شرم بادازهمّتم

گر به آب چشمه ی خورشید دامن تر کنم

به نظرم حق مطلب ادا شده ودوبیت ششم ونهم نسخه گنجور زاید است.

*

من که دارم درگدایی گنج سلطانی به دست

کی طمع درگردش گردون دون پرورکنم

چیزی که من ازاندیشه حافظ دریافته  ام این است که او برعقلانیّت وتجربه وباطن بینی تاکید داردوبر ظاهر بینی ونقل گرایی ونسیه پسندی انتقاد میکند وبا این منطق بیت حذف شده (در نسخه گنجور )جان اندیشه اورا حکایت کرده  است وازخود او است امامتاسفانه درنسخه گنجور محذوف است.

 

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

 

۱-خوبان:جمع خوب،زیبارویان/سلسبیل:نام چشمه ای است در بهشت که فقط یک بار در قرآن آیه ی ۱٨ سوره ی انسان(۷۶)به کار رفته است:عَینا فیها تُسمّی سَلسبیلاً،از شمه ای که آن را سلسبیل می گویند.

سبیل:راه و طریق/سبیل بودن:رایگان بودن

جناس زاید:سلسبیل،سبیل/جناس مطرّف:خوب خون

معنی: اگر زیبارویان شراب دهند،مثل آب چشمه ی بهشتی است؛حتی اگربرای نوشیدنش خون نوشندگان آن رایگان باشد و ریخته شود،آن شراب به جان می ارزد.

 

۲:رطب:رمای تر و تازه/چاشنی:مزه/نخیل:نخل و درخت خرما

استعاره ی مصرّحه:رطب(لب معشوق)/کنایه:خرما بر نخیل بودن(دور از دسترس بودن)

تناسب:رطب ،خرما،نخیل.

معنی:من مزه ی رطب(لب شیرین یار)را نمی دانم،فقط می بینم که لبان شیرین بر بلندای نخل قامت او قرار دارد و دست یافتن بر آن دشوار است.

۳:وسمه:۵۲/۲ دلبندی:دلبری و دلکشی/خضیب:ممال خضاب،رنگ کردن با حنا و گلگونه/سرمه:مادّه ای است سیاه رنگ که سبب ازدیاد نور چشم و زیبایی است،توتیا/

کحیل:چشم سرمه کشیده،مکحول

تناسب:وسمه،خضیب،سرمه،کُحل.

معنی:آن چیزی که ابروان را بدان آراسته ای وسمه نیست؛بلکه خضابی است که بدآن دل می بری و آنچه بر چشمان کشیده ای سرمه نیست؛بلکه چشمان سرمه کشیده و فریبنده ی توست.

 

۴.حنا:گیاهی که دارای برگ معروفی است که بدآن رنگ کنند.

تشبیه مضمر:حنّا به خون مانند شده است.

معنی:آن سرانگشتانی که دل از کف صاحبدلان می رباید،به حنا آراسته نیست؛بلکه با خون کشتگان سرخ شده است.

 

۵.الا حرف تنبیه است برای آگاهی،هان/محمل:کجاوه،هودج/ رحیل:کوچ و رفتن.

استعاره ی مکنیّه:پای رحیل

معنی:هان ای کاروانیان،کجاوه ی یار را به حرکت در آورید! زیرا بند ما بر پای کوچ و رفتن کاروان بسته شده است. چون ماکشیده می شویم،پس محمل را هم برانید تا از وی جدا نمانیم.

 

۶.لیلی و مجنون-> ۷/۱۰ جناس مرکب:لیلی(بسیط)لیلی(مرکّب از لیلی +ی)تلمیح:به داستان لیلی و مجنون

معنی:هر شبی که در جدایی از روی لیلی بر مجنون بگذرد،شب درازی خواهد بود.

 

۷.مشتاق:عاشق و شیفته /میل:واحد مسافت،مناره و نشانه ای که در راه می گذاشتند تا کاروان ها راه خود را گم نکنند.هر سه میل برابر با یک فرسخ بوده است.(لغت نامه)

معنی:کمند معشوق،پای عاشق را به بند کشیده و می دواند.دلداده ی شیفته فقط به دنبال معشوق می رود و نمی پرسد که مسافت بیابان چند میل است.

 

٨.تشبیه:رهرو راه عشق به مور مانند شده است/ تضادّ معنوی:مور،پیل/ تضاد:افتان و خیزان/ کنایه:افتان و خیزان(به سختی راه رفتن).

معنی:در راه معشوق باید مثل مور،افتان و خیزان ره سپرد؛هرچند این راه بر زیر پای پیل و احتمال خطرِ درهم نوردیده شدن،وجود داشته باشد.

جناس اشتقاق:حبیب ، محبّ.

معنی:در جایی که دوست اشارتی کند،اگر عاشق جان نثار نکند،بخل ورزیده است.

 

۱۰. طاعت:اطاعت و فرمانبرداری/ قبیح:کار زشت/جمیل:زیبا و پسندیده.

  معنی:اگر ما سر بر خط فرمان خوبان داشته باشیم،ازاز عمل خویش شرمساریم؛اما اگر خوبان کار ناروایی انجام دهند،آن را زیبا و پسندیده می دانیم.

 

۱۱.بدیل:مثل و مانند

نوعی ردّالصّدر علی العجز:بدیل

 معنی:برای دوستان و یاران بدلی می توان در نظر گرفت؛امّا محبوب زیبای ما نظیری ندارد و بی همتاست.

 

۱۲.قال و قیل:سر و صدا و هیاهو.

آرایه ی تکرار:سخن/جناس لاحق:قال،قیل.

 معنی:ای سعدی،جز سخن عشق سخنی به میان میاور؛زیرا سخن فقط سخن عشق است و سخنان دیگر سر و صدا و هیاهویی بیش نیست.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

 

سپیتامن آرین در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶:

سعدی علیه الرحمه:

سعدی از پرده عشاق چه خوش می‌گوید ترک من پرده برانداز که هندوی توام 

ای امان از جهل اندر جهل اندر جهل مرکب جماعت متعصب پانترک،این ترک و هندو و رومی و زنگی در اشعار شاعران استعاره از دو صفت متضاد هستند نه نژاد و تبار،نه تنها در اشعار مولوی بلکه در اشعار اغلب شاعران فارسی به کار گرفته شده،محض اطلاع چند نمونه میاوریم: 

خاقانی شروانی:

هندو بچه ای سازد ازین ترک ضمیرم 

زان تا نشناسند بگرداند جلباب 

و مجدد  ایشان میفرماید : 

ز زلفت بس نبود این ترک تازی 

که هندوی دگر را برکشیدی 

تو بر خاقانی بیچاره دایم

گهی تیغ و گهی خنجر کشیدی 

   یا خود مولانا در اینجا مجددا همین تعابیر را بکار برده:

حاضران گفتند ای صدر الوری

راست‌گو گفتی دو ضدگو را چرا

گفت من آیینه‌ام مصقول دست

ترک و هندو در من آن بیند که هست

  یا مجدد میفرماید: 

بد هندو نمودم آینه‌ام

حسد و کینه نیست اعلامش

نفس هندوست و خانقه دل من

از برون نیست جنگ و آرامش 

یا مثلا نظامی گنجوی در چند جا این استعارات را بکار گرفته است :

دلش را برده بود آن هندوی چست

به ترکی رخت هندو را همی جست

ز هندو جستن آن ترکتازش

همه ترکان شده هندوی نازش

گشاد این ترک خو چرخ کیانی

ز هندوی دو چشمش پاسبانی

جهان هندوست تا رختت نگیرد

مگیرش سست تا سختت نگیرد 

قرن ۲۲ شده و متاسفانه تنها کشورهایی که نژادپرستی را تبلیغ میکنند ترکیه و جمهوری دروغین آذربایجان هستند که تحت لوای پانترکیسم انهم با جعل و تحریف ،و دروغ پراکنی و سرقت مفاخر دیگران ذهن جوان ایرانی را شستشو می دهند

بیدل بی نشان در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸:

بی نظیر بی نظیر بی نظیر 

بنازمت سعدی جانم که در همه چیز و همه سبکی سرآمدی 

کافیست اراده کنی و بسرایی و بهترین باشی 

 

 

بین رباعیات سعدی دو تاشو خیللللللللللی دوست دارم 

یکیش دقیقا همین رباعی بالا  واااااای خدا اونجا که میگه ؛ بی عارض گلبوی تو گل بو نکنم واااااای خدا دیووونه م میکنه 

چقددددددر واژه ها رو بجا و مناسب برمیگزینه ...

مصرع آخرم که حجتو تموم میکنه چقدر قشنگ‌ میگه 

الحمد فرامُش کنم و او نکنم ... واااااای خدا وای 

 

 

 

این رباعیشم قشنگه 

صد بار بگفتم به غلامان درت 

تا آیینه دیگر نگذارند برت 

ترسم که ببینی رخ همچون قمرت 

کس باز نیاید دگر اندر نظرت 

 

 

هر چند معتقدم سعدی بنایی نداشته هر قالبی رو درنورده ولی اگر اراده می کرده در هر قالبی سرآمد بوده 

سعدی ِ شیرین دهان ِ  عسل گفتار ِ شکرسخن ، هشتصد سال پیش پرونده ی شعر و شاعرانگی و عاشقانه سرایی و نظم و نثر رو بسته ....

 

زخاک سعدی شیراز بوی عشق می آید

هزار سال پس از مرگ وی گَرَش بویی

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

 غزل ۴۸ سعدی

وزن : مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست

چارۀ عشق احتمال ، شرط محبّت وفاست

ای دل ، شکیبایی پیش گیر که صبر کردن شیوۀ پسندیدۀ پاک دلان است . چاره و درمان عشق تحمّل کردن و شرط دوستداری به سر بردن پیمان است . [ سیرت = طریقه و رفتار ، عادت / اهل صفا = اهل اخلاص و مودّت و یکرنگی / احتمال = تحمّل و پایداری نمودن / وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی ]

 بیت دوم

مالک ردّ و قبول ، هر چه کند پادشاست

گر بزند حاکم است ، ور بنوازد رواست

راندن و پذیرفتن با او و در اختیار اوست و چون فرمانرواست ، گردن نهادن به حکمش لازم و ضروری می نماید . می تواند بزند و براند یا جایز است که بنوازد . [ مالک ردّ و قبول = کنایه از خداوند است ]

 بیت سوم

گر چه بخوانَد ، هنوز دست جَزَع بر دعاست

ور چه برانَد ، هنوز روی امید از قفاست

اگر معشوق ، عاشق را به سوی خویش فراخواند . عاشق باز هم او را می طلبد و امّا اگر معشوق ، عاشق را از خود براند ، عاشق باز هم روی امید به سوی او دارد و به سوی او می نگرد و او را می خواهد . [ جَزَع = ناله و زاری ، ناشکیبایی / از = به سوی ، به طرف / قفا = پشت سر ]

بیت چهارم

برق یمانی بجَست ، باد بهاری بخاست 

طاقت مجنون برفت ، خیمۀ لیلی کجاست ؟

برق درخشان یمنی برجَست و باد بهاری وزیدن گرفت و شور عاشقی مجنون در بهاران افزون گشت و او را بی تاب کرد . سر منزل لیلی کجاست تا مجنون دمی در او آرام گیرد ؟ [ یمانی = منسوب به یمن ، یمنی / برق یمانی = کنایه از فیض الهی ، عشق / مجنون و لیلی = لیلی ، دختر مهدی بن سعد یا مهدی بن ربیعه بود که مجنون بن قیس بن ملوّح عاشق او شد و در عشق او سر به بیابانها نهاد و در فراق معشوقه شعرها گفت و خاک ها بر سر ریخت . در ادب عرفانی فارسی ، لیلی مظهر عشق ربّانی و الوهیت و مجنون مظهر روحِ ناآرامِ بشری که بر اثر دردها و رنج ها ی جانکاه ، دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجویِ وصالِ حق به وادی عشق درافتاده و می خواهد به مقامِ قربِ حضرتِ لایزال واصل شود اما بدین مقام نمی رسد ، مگر آن روزی که از قفسِ تن رها شود . از داستان عشقِ لیلی و مجنون شاید بیش از هر داستانِ عشقی دیگری در ادب فارسی سخن گفته شده است . ادب غنایی فارسی و ترکی مملوّ است از داستان این دو دلداده که سرآغاز آن تقریباََ از « لیلی و مجنونِ نظامی گنجوی » است . این اثر بعدها موردِ توجه و تقلیدشعرای متعدد قرار گرفته است . ( فرهنگ اساطیر )]

 بیت پنجم

غفلت از ایّام عشق پیش محقّق خطاست 

اوّل صبح است خیز کآخر دنیا فناست

غفلت ورزیدن از زمان دوستداری و مهرورزی نزد عارف پذیرفتنی نیست . اینک که آغاز روز است . عشق را دریاب ، زیرا پایان دنیا جز فنا چیزی نیست .

– محقّق = عارف ، در اصطلاح صوفیه کسی است که بر او حقیقت اشیا کماینبغی منکشف گشته باشد و این معنی کسی را میسّر است که از حجّت و برهان گذشته ، و به مرتبۀ کشف الهی رسیده باشد و به عین العیان مشاهده نموده باشد که حقیقت همۀ اشیا حق است و به غیر از وجود احد مطلق ، موجودی دیگر نیست و موجودیّت اشیای دیگر به جز اضافت بیش نیست .

بیت ششم

صحبت یار عزیز ، حاصل دَور بقاست / یک دمه دیدار دوست ، هر دو جهانش بهاست

حاصل دوران زندگی چیزی جز همنشینی با یاری عزیز نیست . زیرا یک لحظه دیدن دوست به هر دو جهان می ارزد . [ صحبت = همنشینی و مصاحبت / دور بقا = گردش هستی و روزگار / یک دمه = یک دم ، یک لحظه ]

 بیت هفتم

درد دل دوستان ، گر تو پسندی رواست

هر چه مراد شماست ، غایت مقصود ماست

دردی که در دل دوستان است ، در صورتی که تو بپسندی جایز است و درد به شمار نمی آید . زیرا نهایت آرزوی ما چیزی است که شما اراده کرده اید . [ غایت مقصود = آخر و نهایت خواست و آرزو ]

بیت هشتم

بنده چه دعوی کند ؟ حکم ، خداوند راست / گر تو قدم می نهی ، تا بنَهم چشمِ راست

بنده در برابر خداوندگار خویش چه ادّعایی می تواند داشته باشد ؟ زیرا خداوندگار است که حکم می راند و وظیفۀ بنده فرمانبرداری است . اینک اگر تو می خواهی گام نهی ، بگو تا من چشم راست خود را زیر پایت بگسترم . [ دعوی = ادّعا / حکم = فرمان ]

بیت نهم

از درِ خویشم مران ، کِاین نه طریق وفاست

در همه شهری غریب ، در همه مُلکی گداست

مرا از درگاه خویش مران که این شیوۀ وفاداری نیست . همانطور که در هر شهری غریب و در هر سرزمینی نادار و فقیر وجود دارد . من مثل غریب و نادار به تو پناه آورده ام . مرا از درگاه خویش بی نصیب بازنگردان . [ از در راندن = کنایه از بی توجّهی کردن و از نظر دور داشتن ]

 بیت دهم

با همه جرمم امید ، با همه خوفم رجاست 

گر دِرَم ما مِسَ است لطف شما کیمیاست

با وجود گناهانی که مرتکب شده ام ، از درگاهت ناامید نیستم و با همۀ ترسی که بر وجودم مستولی است ، هنوز امیدوارم . زیرا اگر هستی ما مثل درم مسین است امّا لطف شما همانند کیمیایی است که می تواند آن را به زر تبدیل کرده و به کمال رساند . [ جرم = گناه / خوف = بیم / رجا = امیدواری / درم مس = زر و سیم تقلّبی / کیمیا = از علوم خمسۀ محتجبه ، اکسیر و مادّۀ مکمّلی که بوسیلۀ آن اجسان ناقص کامل گردد . / در این بیت «لطف» به «کیمیا» تشبیه شده است . ]

 بیت یازدهم

سعدی اگر عاشقی ، میل وصالت چراست ؟ 

هر که دل دوست جُست ، مصلحت خود نخواست

ای سعدی ، اگر عاشق هستی . چرا به رسیدن و وصال می اندیشی ؟ هر کس دل معشوق و مراد وی را بخواهد . ناگزیر باید مصلحت اندیشی و عاقبت خواهی خویش را رها کند . [ مصلحت = صلاح کار ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

بهروز قنبری در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۱ در پاسخ به ناپیدا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

چیز جان این نکته خیلی خوبی بود اورین

بهروز قنبری در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

کل شی یرجع الی اصله آیه قرآن بوده سگچینی عرب پاک کرده

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

غزل شماره ۶۰

وزن:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان(بحر مجتثّ مثمّن مخبون اصلم مسبّغ)

1.چند است:چه قدر واندازه است.

تضاد :شب، سحر/تشبیه:عشق به زندان(اضافه تشبیهی) :جناس تام:که(ضمیر) ،که

(حرف ربط).

معنی:چه کسی جز گرفتار زندان عشق می داند که شب جدایی چه قدر طولانی است؟

2.گرفتن:انگاشتن وفرض کردن/بالا :قد وقامت.

جناس اشتقاق:گرفتم، گبرم/تشبیه مضمر و تفضیلی:تشبیه معشوق بر سرو و برتری او بر آن. 

معنی:بر فرض که از غصه دل راه بوستان در پیش بگیرم و به باغ بروم، کدام سرو را در

بوستان خواهم دید که شبیه قد و قامت یار باشد؟ 

3.مهرگسل:آنکه پیمان دوستی و محبت می شکند، بی وفا. 

جناس تام:که (ضمیر) ،که (حرف ربط) /جناس مطرّف:من، ما/جناس لاحق:ما، را

معنی:چه کسی پیغام مرا به یار پیمان شکن می رساند؟ بدین مضمون که تو پیمان خویش نگه نداشتی، ولی من هنوز بر سر پیمان و پیوند خویش هستم.

4.عزّت:کرامت و بزرگی

معنی :به جان تو سوگند یاد کردن شیوه بزرگ داشتن معشوق نیست، پس به خاک پای تو که آن هم سوگند عظیمی است، قسم یاد میکنم،

5.آرزومند:شیفته و مشتاق.

کنایه:دل بر گرفتن(ترک و رها کردن) /جناس اشتقاق :دیده، دیدار

معنی:که با وجود پیمان شکنی تو و دل بر گرفتن از من هنوز چشمانم آرزوی دیدار تو را دارد.

6.بساط:فرش و گستردنی

تشبیه :جهره به بساط(اضافه تشبیهی) /جناس لا حق:بر، سر/ایهام تناسب :بین((سر)) و

در معنی(عضو بدن) که در اینجا منظور نیست با(چهره و پا) 

معنی :برای آنکه ما چهره خویش را مانند فرشی بر سرکویت افکنده ایم و تو مجبور

نیستی قدم بر خاک بگذاری، قدمی رنجه کن و به دیدار ما بیا

7.خیال:تصور چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد، تصویر معشوق /نشاندن:

کاشتن، غرس کردن. 

استعاره مکنیه، تشخیص :خیال روی تو/استعاره مکنیه:بیخ امید، بنیاد صبر/تشبیه :عشق 

به بلا(اضافه تشبیهی) /تضاد :بر کنده، بنشانده. 

معنی:تصور روی تو ریشه درخت امیدواری را در دل ما کاشته است، اما عشق تو به سان.

بلا و گرفتاری پیِ بنای شکیبایی رابرکنده و ما را بی تاب کرده است. 

8.مجموع:آسوده خاطرو خاطر جمع/قیاس کردن:سنجیدن و مقایسه کردن/خم مو:پیچ و 

تاب زلف. 

کنایه:پراکنده شدن دل(پریشان و آزرده خاطر شدن دل) /تضاد :مجموع، پراکنده 

معنی :شگفت‌انگیز است که آسوده خاطری،در حالی که اگر بسنجی معلوم می شود که

در هر خمی از گیسوانت یک دل پریشان وجود دارد! 

9.شخص:تن و بدن/گل آکنده :آکنده و پر شده از گل

تشبیه مضمر :بدن به گل مانند شده است. 

معنی:اگر برهنه نباشی و بدنت را بدون جامه در معرض دیدنگذاری، مردم گمان 

می برند که جامه تو پر از گل است، یعنی در لباس تو بدنی نمی بینند، بلکه گل می بینند

10.سودا:عشق 20/1

کنایه:از دست رفتن(مدهوش و بی قرار و پریشان گشتن). دست بر چیزی یا کسی بودن

(از چیزی یا کسی کمک ویاری خواستن) /مجاز مرسل:سودا به علاقه سببیت(عشق) 

معنی :در این عشق و دلدادگی تنها من عاشق و دل باخته نگشته ام، زیرا دست های بسیاری به شکوه و استغاثه از این عشق به سوی خداوند بلند گشته است. 

11.کاه برگ:برگ کاه/کوه الوند :کوه معروفی است در همدان. 

کنایه :کاه برگ(چیز بسیار اندک) /تشبیه جمع:فراق به کاه برگ(در نظر معشوق) وبه کوه

الوند (به نظر سعدی) مانند گشته است /جناس لا حق و تضاد :کاه، کوه. 

معنی :فراق و جدایی از یار که در نظرتو به اندازه برگ کاهی وزن ندارد، بیا و ببین که مثل کوه دماوند بر دل من سنگینی می کند. 

12.ترسیدن:بیم داشتن، مطمئن بودن/خردسند:راضی و خشنود. 

معنی: در اثر ناتوانی تاب آه کشیدن هم برایم نمانده است و می ترسم مردم این ناتوانی را خرسندی بپندارند و گمان برند که سعدی غم یار ندارد.

با تشکر از دوست خوبم مهربانو پروین اختیارزاده 🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

فاطمه زندی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:

وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات(بحر رمل مثمّن مقصور عروض)

1. رفتار:رفتن و خرامیدن/صورت مردم:صورت وشکل مردم و انسان.

تجاهل العارف:سعدی معشوق را از سرو بوستانی و ملک، تمیز نداده است.

معنی: ای محبوب من، نمی دانم این تو هستی یا سرو بوستانی است که به حرکت در آمده است؟! یا شاید فرشته ای است که همانند مردم سخن می گوید؟!

2.پری:جنّ مؤنّث که موجودی است از عالم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد. استعاره مصرّحه:پری(معشوق زیبا).

معنی:آن معشوق پری وشی که مدّت های دراز از چشم مردم نهان بوده، باز می بینم که در جهان آشکار گشته است.

3.عود:به چوب هر درخت گفته می شود، چوب سیاه رنگی است که چون بر آتش قرار دهند، دودش بوی خوش می دهد/دمیدن:پراکنده شدن بوی خوش(لغت نامه) /مشک:22/2/

تاتار:نام قبیله ای از مغول بود که بعدها بربعضی از قبایل اسیای مرکزی اطلاق می شد و آهوی مشک در ختا، ختَن و تاتارستان زندگی می کرد و مشک تاتاری معروف بوده است.

تجاهل العارف:نادان نمایی در باب بوی گل و عود و آمدن کاروان مشک/جناس لاحق:

بوستان، دوستان.

معنی:ای دوستان، این بوی خوشی که به مشام می رسد، بوی گل است یا بوی عود که فضا را پر کرده است؟! یا کاروانی است که با خود مشک حمل می کند؟!

4. نقش:نشان و اثر، عکس و تصویر.

معنی:از زمانی که با نقش و نگار چهره اش اشنا شده ام، هر نقش و نگار دیگری که می بینم، در نظرم نقش بی جان روی دیوار است.

5.ساربان:(بان پسوند محافظت و نگهداری است و سار به معنی شتر است)، کاروان سالار، کسی که پیشاپیش شتران حرکت میکند و آنها را هدایت می کند/نظر:نگاه/نگار:13/8.

معنی:ای ساربان، اگر آن محبوب زیبارو برای یکبار نگریستن بر چهره اش جانی طلب می کند، اینک من خریدار آن هستم.

6.معنی:من دیگر اسیر و دردمند در خانه نمی مانم، به ویژه در این لحظه که پنداری گل به تجلّی در آمده است.

7.جناس زاید و ناقص:انکار، این کار/استعاره مصرّحه:گل(معشوق زیبا روی).

معنی:اگر تو نگریستن برصنع الهی را باور نمی داری، من می گویم که دیدگان انسان فقط برای دیدن این آفریده ها در سر نهاده شده است.

8.وه:صوت است، کلمه ای است که برای تحسین و شگفتی به کار می رود، خوشا، نیکا، چه نیک و خوش باشد/با:به معنی((به)). (لغت نامه)

تشبیه مرکّب:مصراع اوّل مشبّه، مصراع دوم مشبّه به/جناس لا حق و خط:یار، بار/جناس

زاید:گر، دگر/مصراع اوّل این بیت عیناً در غزل13 بیت اوّل آمده است.

معنی:چه نیکوست، اگر من دوباره چهره یاررا مشاهده نمایم، تومرده ای را خواهی دید

که باردیگر زنده شده و حیات یافته است!

9.بند:گرفتاری،زندان.

کنایه:آرام جان(محبوب و معشوق) /آرایه تکرار:بند.

معنی:ای آرام دل من، مشقّتی را که من در بند بلای عشقت تحمّل می کنم، فقط به کسی

می گویم که خود پیشتر گرفتار چنین رنجی شده و تجربه ای در آن باب دارد.

10.عکس:نالد همی، همی نالد/جناس مضارع:می، نی.

معنی:نی که همواره در محفل آزادگان ناله سر می‌دهد، بدین دلیل است که آن را به

ضرب تیغ ازنیستان جدا کرده اند و هنگام سوراخ کردن داغ هایی بر وی نهاده اند(برای

اینکه نی در هنگام سوراخ شدن ترک نخورد، میله فلزی ای را داغ کرده، بر آن می نهاده اند)

11.تا(اوّل):زنهار.

جناس تام:تا(زنهار)،تا(حرف ربط) /تضاد :خواب آلود، بیدار/تضاد /برفتی، آمده است

معنی:زنهار، تصور نکنی که بعد تماشای دیدگان خمار تو از آن پس که مرا ترک کردی،

خواب به چشمان بیدارم آمده است.

12.همّت:در لغت به معنی بلند نظری، و در نظر صوفیان قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود ویا دیگری.

آرایه تکرار:جور، یار.

معنی :ای سعدی، اگر در عشق کمر همت بسته و قصد وصال داری، از جفای یار شکوه

مکن، زیرا تا دنیا بوده، این رسم جفای معشوق بر عاشق وجود داشته است.

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

محسن تنها در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - موعظه و نصیحت در اجتناب از زخارف دنیا:

بیت 50

توسط رهبر معظم انقلاب مهرماه 1383، در دیدار کارمندان وزارت اطلاعات به کار رفت. ایشان گفتند: «... این دل چیز عجیبی است؛ گاهی اوقات به وسیله‌‌ای که انسان را به اوج آسمان و اوج معنویت می‌‌برد، تبدیل می‌شود، گاهی هم به عکس، به سنگ سنگینی تبدیل می‌‌شود که بسته می‌شود به پای انسان، و انسان را تا اعماق دره فرو می‌‌برد؛ غرق می‌کند؛ پدر انسان را درمی‌‌آورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسی و به مقام و به این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است، دل دیگر نیست. در آن صورت؛ دِه بود آن، نه دل که اندر وی- گاو و خر بینی و ضیاع و عقار. آن دلی که انسان در آن عشق اتومبیل فلان‌جور دارد، آن دل نیست، گاراژ است، بنگاه معاملاتی است! آن دلی که همه‌‌اش در آن میل جنسی موج می‌زند، دیگر دل نیست، عشرتخانه است. شاعر، آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگی نقش داشته، از اینها نام برده و می‌گوید دلی که اینها در آن باشد، آنجا طویله است! ده است! دل نیست؛ دل جای خداست، جای نور است».

شیخ نوید نظری در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۳۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای:

رحمت و غفران الهی به روح بانو پروین

بنده این شعر رو توی منبر استفاده کردم. بسیار بسیار آرامش بخش.

در پاسخ به چند جوان مأیوس از همه جا هم وقتی این شعر را خواندم، بالاتفاق گفتند: با این ابیات آرامش یافتیم.

لینک منبر حقیر پیوند به وبگاه بیرونی

شیخ نوید نظری در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۲۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷ - آرزوی پرواز:

از این آرامگه وقتی کنی یاد/ که آبش برده خاک و باد بنیاد

یعنی وقتی قدر این آشیانه امن و آرام را خواهی دانست که از دستش بدی.

به یاد بیت دیگری از بانو پروین افتادم:

جوانی نکو دار که این مرغ زیبا نماند در این خانه استخوانی.

الان که جوانی و خوشی، حواست نیست. وقتی که جوانی را پشت سر گذاشتی، یاد جوانی خواهی کرد.

شیخ نوید نظری در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷ - آرزوی پرواز:

رحمت خدا به روح این بانوی فرهیخته. بنده از اشعار ایشان در منبرها استفاده میکنم.

اعتماد به خدا پیوند به وبگاه بیرونی

- بیت 11: بدن خردی نیاید از تو کاری / به پشت عقل باید بردباری [ بدین، درست است]

- بیت 22: من اینجا چون نگهبانم و تو چون گنج / ترا آسودگی باید، مرا رنج [وزن مصرع اول یه کم بهم ریخته. به نظرم به جای واو، "و" باید ویرگول گذاشت تا وزن و آهنگ شعر درست در بیاد

نگردد شاخک بی بن برومند / ز تو سعی و عمل باید، ز من پند

این بیت زیبا مرا به یاد این می اندازد [هر چند سکندر زمانی ولی بی پیر به ظلمات مرو]

ما باید همیشه خودمان را چون کبوتر بچه بدانیم و به دنبال پند باشیم. هم پند شنو باشیم و هم آن را به کار ببندیم تا در قیامت حسرت نخوریم. جهنمیها فریاد میزنند: لَو کُنا نَسمع او نَعقل ما کنا فی اصحاب السعیر] اگر می شنیدیم و تعقل می کردیم الان اینجا [جهنم] نبودیم.

 

سلام در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۴۴ در پاسخ به همیرضا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸:

به تصویری که از دیوان قرن دهم جناب سعدی اینجا هست دقت کنید:

گر بمیرد دگر آن شخص همی زنده نماند...

علیرضا تمدنی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۲ - کشتن شیرویه خسرو را:

پرند از خوابگاه شاه برداشت ...

یکی دریای خون « دیده  » آه برداشت 

به نظر مصرع زیر درست است.

یکی دریای خون « دید » آه برداشت

 

 

 

 

محمد خداوردی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

دوستان برداشتتون از بیت: شوق است در جدایی و جور است در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

فرهنگ معظمی در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

بعد از تو هزار نوبت افسوس بر دور حیات باطل من....

چه کرده استاد سخن...

۱
۱۰۵۱
۱۰۵۲
۱۰۵۳
۱۰۵۴
۱۰۵۵
۵۴۶۳