این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خوان گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق عاشقانه و احساسات پیچیده شاعر است. او در عشق غرق شده و از حالتی از عافیت به دور افتاده است. دلش را از خود جدا کرده و با چیز دیگری سر کرده است. شاعر از دیوانگی خود میگوید و تأکید میکند که هیچکس نمیتواند او را درک کند. او در حبس تنش به نوعی گرفتار شده و از زخم عشق مینالید. به نظر میرسد که او به تجربههای عمیق و دردناکی پرداخته و در این راه به نوعی از زندگی و زیباییها دست یافته است. او حس میکند که مانند کرم در پیلهای است که به زودی از آن بیرون میآید، و تمام این احساسات را با تشبیهات گوناگون و زیبا توصیف کرده است. در نهایت، او از معشوقش، شمس تبریزی، میخواهد که برای رهاییاش بیاید و او را از این خامی و بی لذتی نجات دهد.
هوش مصنوعی: این بار کاملاً در عشق غرق شدهام و از راحتی و آسایش خود بیرون آمدهام.
هوش مصنوعی: دل را از خود دور کردهام و به وسیلهی چیز دیگری زندگی میکنم. عقل، دل و اندیشهام را به طور کامل نابود کردهام.
هوش مصنوعی: ای مردم، ای مردم! از من انتظار نداشته باشید که آدمی عادی باشم؛ زیرا کسی که در دلش افکاری عمیق دارد، هیچگاه به سادگی نمیاندیشد.
هوش مصنوعی: دیوانهای که در پی ستارهها بود، به خاطر هیجانات من از خود بیخود شده است. من با سرنوشت خود آمیختهام و در عدم و نیستی غوطهور شدهام.
هوش مصنوعی: امروز به طور ناگهانی، عقل من از من دور شد و تصمیم گرفت مرا بترساند، گویی که فکر میکند من چیزی نمیفهمم.
هوش مصنوعی: من که خودم از او نمیترسم، چون به خاطر او شکلی را به خودم گرفتم. من کجا میتوانم گیج و سرگردان باشم، ولی قاصدی هستم که به شدت گیج و گیج شدهام.
هوش مصنوعی: من از کاسهٔ خوشبختی و سفرهٔ آسمانی خود فارغام و برای آنانی که گذر میکنند، بهقدری از خوشیها استفاده کردهام که دیگر چیزی برایم نمانده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر مصلحت و دلیلی در دنیا زندانی شدهام، اما نمیدانم این زندان از کجا آمده و چرا من باید در این وضعیت باشم، در حالی که هیچ چیزی را به ناحق از کسی نداشتهام.
هوش مصنوعی: در قفس تن خود غوطهورم در خون و اشک چشم، هر بار دامان خونآلود خود را به زمین میمالم.
هوش مصنوعی: مانند یک کودک که در شکم مادرش رشد میکند، من نیز از خون و تجربیات آدمیان پرورش مییابم و بارها از احساسات و افکار جدید زادهام.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به من نگاه کنی و سعی کنی مرا بشناسی، ممکن است نتوانی. زیرا من به واسطهی تجربیات و احساسات فراوانی که داشتهام، به انسان پیچیدهای تبدیل شدهام.
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و در چشمانم ببین که کجا قرار دارم، زیرا من در دنیای ظاهری و بیرون از نگاهها زندگی نمیکنم.
هوش مصنوعی: تو در حال شادی و سرخوشی من نیز در عالَم بیخودی خود خوشحالم. تو عاشق و شاداب هستی و من گویی بدون زبان، از خوشحالی لبخند میزنم.
هوش مصنوعی: من مرغی هستم که از چمن با اشتیاق خودم برخاستهام، بدون هیچ دام و گرفتهای، در قفسی به سمت بالا پرواز کردهام.
هوش مصنوعی: من برای رضایت یوسفها در چاهی آرام گرفتهام، زیرا بودن در قفس با دوستان برایم خوشتر از بودن در باغ و بوستان است.
هوش مصنوعی: در مورد درد و زخم او ناز نکن و ادعای بیتابی نداشته باش. من چندین جان عزیزم را به خاطر این مصیبت فدای او کردهام.
هوش مصنوعی: همانطور که کرم پیله در میان سختیها و مشکلها در پارچههای گرانبها مانند اطلس و خز رشد میکند، من هم مانند کرم پیله در قبا و لباس کهنه و پوسیدهام، میخواهم بگویم که حتی در شرایط نامناسب و دشوار نیز میتوان به زندگی ادامه داد و رشد کرد.
هوش مصنوعی: در مقام مرگ، از وجود فانیام دور شدهام و حالا در مقابل اسرافیل هستم که برای من در صور میدمد. در واقع، من از زمین و جسمم جدا شدهام.
هوش مصنوعی: چشم را از خودت بردار و مانند طاووسی زیبا به جلو نگاه کن، زیرا من لباسهای زینتی و زیبا بر تن دارم.
هوش مصنوعی: به نزد پزشکش برو و از او دارویی برایم بگیر، زیرا من در این درد و رنج، زهرهای زیادی را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: تو مانند حلوایی هستی که جانم را شیرین میکند و من نیز به خاطر اینکه از نیشکر بالیدهام، شیرینی را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند بهاندازهی لذت چشیدن حلوای جان از لب تو شیرین و دلچسب باشد، حتی اگر صدها حلوای دیگر نیز به من بدهند.
هوش مصنوعی: سکوت کن تا لذتی که در کلام وجود دارد، از دهان تو بیرون نیفتد و اگر انسانها به حرف تو گوش دهند، متوجه میشوند که من این طعم را قبلاً چشیدهام.
هوش مصنوعی: هر میوهای به فریاد آمده و میگوید: ای شمس تبریزی، بیا و مرا نجات بده؛ زیرا من از خامی و بیلذتی درون خود در عذابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من گرد مستان بارها، چون جام مِی گردیدهام
جز لعل دلبر حاصلی، بی حاصلم گر دیدهام
سودای چشم خویش را، حالی ز سر بیرون کنم
از عکس نور روی تو خالی شود گردیدهام
جانم نگنجد در جهان، تا تو نپنداری که من
[...]
گرد زمین و آسمان من سالها گردیدهام
روشن مبادا چشم من چون تو مهی گر دیدهام
تا دل به عشقت بستهام از قید هستی رستهام
چون با غمت پیوستهام از خویشتن ببریدهام
در خارزار آب و گل چون غنچه گشتم تنگدل
[...]
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریدهام
سودای عشق آن صنم بر جان و دل بگزیدهام
شهباز سلطانم چرا باشد مکانم آشیان
چون در هوای لامکان من سالها پرّیدهام
موقوف فردا کی شوم بهر لقایش چون که من
[...]
نشنیدهام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیدهام
در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیدهام
شب در ثریا ماه را دیدم به یاد آمد مرا
روزی که اندر اشک خود عکس رخش را دیدهام
روز وداع آن پری کردم، وداع جان و دل
[...]
باشاخهها اخضر شدم با لالهها احمر شدم
با باغبانان در چمن من سالها گل چیدهام
با باد دوران کردهام، در دهر سیران کردهام
با ابر باران گشتهام در کوهها باریدهام
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۸۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.