افسانه چراغی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو:
نغمه باربد همچون نفس عیسی که مرده را زنده میکرد، جان و روح را زندگی میبخشید.
سیدمحمد جهانشاهی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:
چو دردت هست ، منوازم به درمان
احمد اسدی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
سر به یک جا می گذارد این دو راه مختلف
مینماید گر به صورت زلف یار از هم جدا
صائب در مصراع اول این بیت اشاره تلمیحی به یکسان بودن مقصد نهایی راههای جستجوی یار دارد. صائب عدد دو را برای راهها به کار برده است که اشاره ای است به دو راه که به ظاهر کاملا در خلاف جهت یکدیگرند. مضمونی آشنا در ادبیات عرفانی ایران که صائب هم بارها به آن اشاره کرده است:
خواهی به کعبه رو کن و خواهی به سومنات
از اختلاف راه چه غم، رهنما یکی است
زیبایی شاعرانه بیت در این است که برای تشبیه یکسان بودن مقصد این دو راه، آن را به زلف تشبیه کرده است. علیرغم آنکه در ادبیات امروز از طره و گیسو و زلف، یک معنا برداشت میشود توجه به این نکته ضروری است که در گذشته این واژگان برای بخش های مختلف مو به کار میرفته است. طره بخش های ریخته شده ی مو بر پیشانی بوده است و گیسو، بخشهای موی بلند در پشت سر. اما زلف به موهای دو طرف چهره اطلاق میشده است.
دهخدا در لغتنامه خود زلف را اینچنین تعریف میکند: "موی دو قسمت بوده و هر قسمتی را یک زلف میخوانده اند. هر یک از دو دسته ٔ موی که بر دو طرف روی افتد."
به عبارتی به هر بخش از موی سر که از فرق به یک سو ریخته میشود، زلف گفته میشده است و بدیهی است که تعداد مجموعه زلف دو عدد خواهد بود. از همین رو تعابیری نظیر "زلفین" و "دو زلف" در اشعار شاعران ایرانی دیده میشود.
لذا صائب میگوید که راههای جستجوی یار حتی اگر دو راه به ظاهر خلاف هم باشند نهایتا به یک مقصد منتهی میشوند همانطور که دو زلف که در دو جهت مخالف چهره یار هستند در نهایت به یک رُستنگاه متصل میگردند.
ایهام واژه "صورت" از زیبایی های ادبی این بیت است. ترکیب " به صورت" در برداشت اول معنای "به ظاهر" میدهد اما در برداشت دوم "صورت" به معنای "چهره و رخساره" است و در این معنا زلف که در دو طرف آن ریخته شده و به وسیله رخسار از هم جدا شده است.
از دیگر صنایع ادبی بیت هم مراعات نظیر واژگان " سر، صورت و زلف" است.
الهام شادی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۲ - در خواستن قبطی دعای خیر و هدایت از سبطی و دعا کردن سبطی قبطی را به خیر و مستجاب شدن از اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین:
سر رشته رو نگه دار تا تبدیل بشی 💟
احمد اسدی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
یک دل صد پاره آید عارفان را در نظر
گرچه باشد برگ برگ لالهزار از هم جدا
این بیت بی شک نگاه عارفانه صائب است به مقوله وحدت در کثرت. اینکه همه اجزاء هستی را بخشی از یک کل میبیند. عرفای ایرانی بسیار به این موضوع پرداخته اند و در ادبیات عرفانی ایران این موضوع با بیانهای مختلف شرح داده شده است. صائب خود در جای دیگری میگوید:
هر موج ازین محیط اناالبحر می زند
گر صد هزار دست برآید دعا یکی است
در غزل فوق اما صائب گلبرگهای لاله زار را نمادی از اجزای یک کل می داند که عارفان همه برگها را در قالب یک کل میبینند. عبارت " یک دلِ صد پاره" نیز برای تشبیه گل برگهای لاله زار، به این کل روح و جان و احساس بخشیده است. اینکه صائب گلهای لاله زار را پاره هایی از یک دل میداند، بیانگر آن است که عارف در ورای هر جزئی از عالم، یک کل میبیند که در آن عشق، فهم و جان جاری و ساری است.
HRezaa در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۴۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار:
درود بر همزبانان گرامی
لطفا این بیت رو معنی کنید، سپاسگزارم
یوسف عامری در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۳۳ در پاسخ به علی سونامی دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:
بسیار زیبا معنی کردید
HRezaa در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار:
چقدر زیباست این کلمه ستیزنده
محمد راستگو در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۹ در پاسخ به امید تنهایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
درود میگه اگه دستیاران ساقیان از اندیشه ما رندان با خبر میشدند دیگه خرقه صوفی هارو به جای پول گرو نمیگرفتند
فرهود در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۵ - ذکر شاه شجاع کرمانی قدس الله روحه:
سگ گفت: احسنت ای خواجه علی! مهمان خوانی. چون بیاید برانی؟ تو را چشم باید. اگر نه بهسبب شاه بودی، دیدی آنچه دیدی.
یعنی:
سگ گفت: آفرین ای خواجه علی (به حالت سرزنش گفته است) مهمان طلب میکنی، اما وقتی که مهمان میرسد به او غذا نمیدهی و او را از خود میرانی؟ تو باید بصیرت داشته باشی، اگر بخاطر حرمت شاه (منظور شاه شجاع کرمانی قدس الله روحه) نبود، طوری تنبیه میشدی که خود دانی.
HRezaa در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۳ - دانش آموختن اسکندر از نقوماجس حکیم، پدر ارسطو:
وقتی شروع میکنی به حکمت دادن، چقدر زیبا اینکار رو میکنی....
وارد جزییات نمیشی، ولی همون کلی رو به زیبایی هرچه تمامتر به نظم میاری.....
۱۲ بیت آخر چقدر قشنگ وارستگی از دنیا رو توضیح دادی....
نه فقط اینجا، بلکه تو همهی آثارت.....
لذت محض هست خواندن اشعارت
روانت شاد و سربلند
HRezaa در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۱۳ - دانش آموختن اسکندر از نقوماجس حکیم، پدر ارسطو:
چقددددرررر زیبا
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۶:
در زبانی که این دو بیتی ها سروده شده قبل از ضمیر «م» ضمه میاد
ندونُم - نتونُم - حالُم، حجابُم
در گویش گذشته و فعلی دراستان فارس نیز چنین است
پس برخی حرکات از این نظر ایراد دارد که ویرایش شد
و صحیح تر این است که چنین باشد اما گویا باید امانت نسخه مورد نظر رعایت گردد:
دلُم تنگه نذونمُ (نَدونُم) صبر کِردَن
ز دلتنگی بُوَم راضی به مردن
ز شرم روی تِه مو در حِجابُم
نذونُم (ندونُم) عرض حالُم واته کِردَن
کوروش در ۲ ماه قبل، جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۵ - ذکر شاه شجاع کرمانی قدس الله روحه:
جملات پایانی رو متوجه نشدم لطفا یکی توضیح بده که سگ چی گفت دقیقا
کوروش در ۲ ماه قبل، جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۶ در پاسخ به M دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳۵ - ذکر شاه شجاع کرمانی قدس الله روحه:
سلام
ترسگاری یعنی همون ترسو بودن
دکتر حافظ رهنورد در ۲ ماه قبل، جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶:
نگران بهمعنای پیوسته نگرنده. مراقب، نگهبان
نکتهی قابل تامل بهکارگیری صنعت حسن تعلیل است در معروفترین بیت این غزل؛
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد.
sara Falahi در ۲ ماه قبل، جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۴ در پاسخ به مجید دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱۵:
میل مارا چه کسی تعیین میکند؟
یعنی میل ما ناخودآگاه هست؟ مگر میشود یکی خود به خود میل به بدی کند و به زمین سقوط کند؟
مگر نه آنکه ما همه باید میل آسمانی داشته باشیم؟ و فرزند آهو باشیم؟ یا اشتباه میکنم ؟
ابن فردوس در ۲ ماه قبل، جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الانبیاء محمد المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم » شمارهٔ ۴ - فی رثاء سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم:
اجرایی از معدود آثار بازماندۀ سید جواد ذبیحی در رادیو از این شعر موجود است.
لطفعلی مدرس در ۲ ماه قبل، جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:
ماجرای شیخ صنعان در منطقالطیر عطار یکی از داستانهای مشهور و رمزی این اثر است. خلاصهاش چنین است:
⸻
🔹 آغاز داستان
شیخ صنعان عارفی بزرگ و زاهدی تمامعیار بود. او بیش از پنجاه بار به حج رفته و در عبادت و طاعت نمونه بود. او سه شب متوالی در خواب دید که در روم به بتی سجده میکند و دریافت که باید به روم سفر کند. تعبیر خواب او را به دیاری کشاند که سرنوشتش را دگرگون کرد.🔹 دیدار با دختر ترسا
در روم، دختری ترسا (مسیحی) زیبارو دید. دلش سخت به او بسته شد. آن دختر شرط کرد اگر شیخ میخواهد به وصال او برسد، باید ایمان و اعمال خود را ترک کند:
• سجده بر بت کند
• قرآن بسوزاند
• شراب بنوشد
• و خوکبانی کندشیخ که عمری در طاعت گذرانده بود، برای نخستین بار همهی اینها را پذیرفت و اسیر عشق او شد.
🔹 شکست و ناتوانی
با این حال، دختر هر بار بهانهای میآورد و وصال نمیداد. شیخ در عین بیآبرویی، عاشق و دلباخته باقی ماند و به خوکبانی افتاد.🔹 بازگشت به حق
یاران و مریدان شیخ که همراه او بودند هر قدر او را نصیحت کردند و درخواست کردند که از این عمل بازگردد شیخ اهمیت نداد و کفت برگردید به مکه و بگویید شیخ از دست رفت. یاران ناامیدانه بازگشتند اما یکی دیگر از مریدان آنها را عناب کرده و وادار به بازگشت به شام برای بازگرداندن شیخ نمود. آنها به روم رفتند و برای بازگشت شیخ چله گرفتند و چهل شب و روز برای او دعا کردند. شب چهام پیغمبر به خواب مرید آمد و گفت که از دیرباز بین شیخ پرده ای بود که الان برداشته شده ایت. عطار نمی گوید که این پرده چه بود اما به نظرم احتمالا غرور شیخ بوده است. عاقبت دعایشان مستجاب شد، عنایت الهی شامل حال شیخ گشت، پردهی غفلت از دلش کنار رفت و به توبه و بازگشت رسید.🔹 سرانجام دختر ترسا
هنگامی که شیخ از عشق مجازی دست شست و به معشوق حقیقی (حق) بازگشت، آن دختر نیز دگرگون شد. او نیز در خواب مورد عتاب قرار گرفت که چرا شیخ را اذیت کرده است . او به دنبال شیخ به راه افتاد و شیخ آگاه شد و به کاروان دستور توقف داد. دختر به کاروان شیخ رسید و دلش از نور شیخ روشن گردید و اسلام آورد. سرانجام در کنار شیخ از شدت عشق الهی جان داد.به نظرم تمامی این عزل حافظ بیان خلاصه همین داستان است. لطفا یک بار دیگر عزل را بخوانید.
افسانه چراغی در ۲ ماه قبل، شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو: