گنجور

 
غروی اصفهانی

ماتم جهانسوز خاتم النبیین است

یا که آخرین روز صادر نخستین است

روز نوحۀ قرآن در مصیبت طاها است

روز نالۀ فرقان از فراق یاسین است

خاطری نباشد شاد در قلمرو ایجاد

آه و ناله و فریاد در محیط تکوین است

کعبه را سزد امروز رو نهد بویرانی

زانکه چشم زمزم را سیل اشک خونین است

صبح آفرینش را شام تار باز آمد

تیره اهل بیتش را دیدۀ جهان بین است

رایت شریعت را نوبت نگونساریست

روز غربت اسلام روز وحشت دین است

شاهد حقیقت را هر دو چشم حق بین خفت

آه بانوی کبری همچو شمع بالین است

هادی طریقت را زندگی بسر آمد

گمرهان امت را سینه پر از کین است

شاهباز وحدت را بند غم بگردن شد

کرکس طبیعت را دست و پنجه رنگین است

شد همای فرخ فر بسته بال و بی شهپر

عرصۀ جهان یکسر صیدگاه شاهین است

خاتم سلیمان را اهرمن بجادو برد

مسند سلیمانی مرکز شیاطین است

شب ز غم نگیرد خواب چشم نرگس شاداب

لیک چشم هر خاری شب بخواب نوشین است

پشت آسمان شد خم زیر بار این ماتم

چشم ابر شد پر نم در مصیبت خاتم