یک روز به شیدایی، در زلف تو آویزم
زان دو لبِ شیرینت، صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری، اینَک من و اینَک سر
ور راه وفا داری، جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم، کز عشق تو باطل شد
مِنبَعد بدان شرطم، کز توبه بپرهیزم
سیمِ دل مسکینم، در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی، بیفایده میبیزم
در شهر به رسوایی، دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد، تیر نظر تیزم
مجنون رخ لیلی، چون قیس بنیعامر
فرهاد لب شیرین، چون خسرو پرویزم
گفتی «به غمم بنشین یا از سر جان برخیز»
فرمان برمت جانا، بنشینم و برخیزم
گر بیتو بود جنت، بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ، در سلسله آویزم
با یاد تو گر سعدی، در شعر نمیگنجد
چون دوست، یگانه شد، با غیر نیامیزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و دردهای شاعر اشاره دارد. شاعر از عشق خود به محبوب مینویسد و از فراز و نشیبهای عشق صحبت میکند. او به سرنوشت خود در این عشق میپردازد و اعلام میکند که دیگر به راههای پرهیز و توبه برنخواهد گشت. عشق او به محبوبش آنقدر عمیق است که حتی اگر به دوزخ هم برود، حاضر نیست از کنار او دور شود. در نهایت، شاعر اعلام میکند که یاد محبوبش چنان قوی است که دیگر نمیتواند با هیچکس دیگری ارتباط برقرار کند.
یک روز در حالت مستی و شیدایی به موهای تو چنگ خواهم زد . و با بوسه از آن دو لب شیرینت، صد شور و غوغا در عالم به وجود میآورم.
اگر قصد جفا داری، من در اختیار تو هستم . و اگر قصد و نیت وفا و مهربانی داری جانم را در راه تو فدا میکنم .
من بسیار توبه کردهام و از نامت دوری جستهام، اما حالا میدانم که این تلاشها به خاطر عشق تو بیفایده شده است. از این به بعد قصد دارم که دیگر فکر توبه نباشم .
دل شکسته و بینوای من همچون سکه ای در آستانه خانه ی تو گم شده است . و به همین خاطر خاک سر هر کوی و برزنی را بیهوده و بیفایده جستجو می کنم .
از روزی که نگاه عاشقانه ام همچون تیری تیز با عشق تو برخورد داشته . دشمن داستان مرا در کوی و برزن فریاد می کند و مرا رسوا کرده است .
همچون قیس بنی عامر دیوانه جمال و زیبایی لیلی هستم . و مانند خسرو پرویز ، فرهادگونه دیوانه رخ شیرین هستم .
گفتی که یا غم عشق مرا تحمل کن یا جانت را برای من فدا کن . فرمان تو را به جان اطاعت می کنم و هم غم عشقت را تحمل می کنم و هم جانم را برایت فدا خواهم کرد .
اگر تو در بهشت نباشی ، من رفتن به بالاترین جایگاه بهشت را هم نمی خواهم . اما اگر با تو در دوزخ باشم، به زنجیری که دوزخیان را در بند کرده ، عاشقانه چنگ خواهم زد .
چون نام تو می آید جایی برای نام شعدی باقی نمی ماند. اما چون تو بی همتا و یگانه هستی دوست ندارم نامم در کنار نام کسی غیر از تو بیاید .
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در سلسله آرد کاش آن زلف دلاویزم
تا شور دل شیدا زآن سلسله انگیزم
حلوای لبت گفتم کی دست دهد گفتا
موران چو هجوم آرند بر لعل شکرریزم
ساقی ز درم آمد با آتش سیاله
[...]
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم پس با که درآویزم
گفتم که بجام تست خون دل ناچیزم
گفتاکه بود خونها در ساغر لبریزم
گفتم بجهان صد شور انگیخته از لب
گفتا پس ازین بینی شوری که برانگیزم
گفتم دل سودائی مجنون شد و صحرائی
[...]
دی گفت به من بگریز از ناوک خونریزم
گفتم که ز دستانت کو پای که بگریزم
گر بازم و گر شیرم با صولت آهویت
نه بال که برپرّم ، نه یال که بستیزم
با سوز غم عشقت در کوره حدادم
[...]
بنشین ببرم جانا تا از سر جان خیزم
جان و سر و دین و دل اندر قدمت ریزم
هرگه که تو بنشینی با غیر من از غیرت
برخیزم و بنشینم بنشینم و برخیزم
دانم ز چه ننمایی آن چشم سیه بر من
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.