دی گفت به من بگریز از ناوک خونریزم
گفتم که ز دستانت کو پای که بگریزم
گر بازم و گر شیرم با صولت آهویت
نه بال که برپرّم ، نه یال که بستیزم
با سوز غم عشقت در کوره حدادم
با کار سر زلفت در فتنه چنگیزم
از موی گره واکن صد سلسله شیدا کن
تا من دل سودائی در سلسله آویزم
بستان رخت بر من آموخت بسی دستان
دستان زن این بستان چون مرغ سحرخیزم
زان صاف روان پرور لبریز کن آن ساغر
چندان که بیالائی این خرقه پرهیزم
با باده فرو آور از توسن تن جان را
تا تارک کیوان را ساید سم شبدیزم
در آتشم از خویت ای یار پس از مردن
بنشین به سر خاکم کز بوی تو برخیزم
آن حلقه که از زلفت در گردن جان دارم
بگشایم اگر روزی صد فتنه برانگیزم
آمیخت غمت خونم با خاک که نگذارد
خونی که به رخ مالم خاکی که به سر ریزم
از درد تو مخمورم زان صاف صفا پرور
وقتست که پیمائی جامی دو سه لبریزم
زین شعر صفاهانی آشوب خراسانم
هم فتنه شیرازم هم آفت تبریزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. او از معشوقش میخواهد که از او دور نشود و ابراز میکند که هیچ راه فراری از عشق ندارد. شاعر خود را تسلیم احساسات و غمهای عشق میکند و به زیباییهای محبوبش اشاره میکند. او به شدت تحت تاثیر زیبایی و زلف معشوقش است و از او میخواهد تا گره موهایش را بگشاید و بیشتر به او نزدیک شود. شاعر همچنین از باده و مستی سخن میگوید و میخواهد که از معشوقش جرعهای بنوشد تا از غم دوریاش به آرامش برسد. در نهایت، او اعتراف میکند که عشقش او را به شدت تحت تاثیر قرار داده و هر چه بیشتر از محبوبش دور باشد، درد و رنجش بیشتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: دی به من گفت که از تیرهای ستمکارانهات بگریزم، اما من پاسخ دادم که از دستان تو که پایم را ببرم، چگونه فرار کنم؟
هوش مصنوعی: اگر بازگردم و یا همچون شیر شجاع از قدرت تو بگذرم، نه بالی دارم که پرواز کنم و نه یالی که بتوانم با تو بجنگم.
هوش مصنوعی: با درد و غم عشق تو در آتش مصیبت میسوزم و در هنرنمایی از زیبایی موهای تو مانند فردی درگیر در فتنه و آشوب هستم.
هوش مصنوعی: موهای گرهخورده را باز کن و عشق را آزاد کن تا من بتوانم دل عاشقام را به این عشق بسپارم.
هوش مصنوعی: باغ بر من خیلی چیزها آموخته است. دستان من مانند دستهای باغبان است و من همچون پرندهای هستم که صبح زود به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: اینجا از تو میخواهم که آن جام را پر کنی، تا جایی که این لباس پرهیز را به فراموشی بسپارم و از آن آزاد شوم.
هوش مصنوعی: با نوشیدنی، روح و جسم خود را به زندگی و نشاط بخش، تا جایی که به بالاترین قله آسمان برسد و اثرات شگفتانگیز آن را احساس کند.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق تو هستم، ای محبوب. پس از مرگم، بر سر خاکم بنشین تا بر اثر بویت دوباره زنده شوم.
هوش مصنوعی: من آن حلقهای که از موی تو در گردنم دارم، اگر روزی بخواهم، میتوانم بگشایم، حتی اگر صد مشکل و فتنه به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: غم تو به جانم چنان قاطی شده است که حالا خون من با خاک در هم آمیخته و این موضوع باعث میشود که دیگر نتوانم هیچگاه به راحتی از این رنج خلاص شوم.
هوش مصنوعی: از اثر درد تو، حالتی مست و شیدا دارم. در این لحظه که صفا و روشنی وجود دارد، درست وقتی که نوشیدنیای در جامم ریختهام.
هوش مصنوعی: از شعر صفاهانی، من دچار آشفتگی و بلوا در خراسان هستم؛ همینطور که در شیراز دچار فتنهام و در تبریز با مشکلاتی روبهرو هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
[...]
در سلسله آرد کاش آن زلف دلاویزم
تا شور دل شیدا زآن سلسله انگیزم
حلوای لبت گفتم کی دست دهد گفتا
موران چو هجوم آرند بر لعل شکرریزم
ساقی ز درم آمد با آتش سیاله
[...]
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم پس با که درآویزم
گفتم که بجام تست خون دل ناچیزم
گفتاکه بود خونها در ساغر لبریزم
گفتم بجهان صد شور انگیخته از لب
گفتا پس ازین بینی شوری که برانگیزم
گفتم دل سودائی مجنون شد و صحرائی
[...]
بنشین ببرم جانا تا از سر جان خیزم
جان و سر و دین و دل اندر قدمت ریزم
هرگه که تو بنشینی با غیر من از غیرت
برخیزم و بنشینم بنشینم و برخیزم
دانم ز چه ننمایی آن چشم سیه بر من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.