Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۲:
در داستان ها از عابد پارسای عبادت کننده را گفته اند که هر شب ده من سی کیلو غذا میخورد. و تا سحر نمیخوابید و نماز میخولند صاحب نظری این را شنید و گفت اگر نصف و نانی میخورد و میخوابید دانش و فضیلت بیشتری داشت .
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۵:
پادشاهی مرد زاهدی را ملاقات کرد گفت آیا تو هیچگاه به یاد ماهستی گفت بله وقتی که خدارا فراموش میکنم یعنی وقتی معنویات را فراموش میکنم تو را به یاد می ارم ، خداوند کسی را که از درگاهش دور کند به هرجا که بدود نصیبی نخواهد یافت و کسی را که به درگاهش راه دهد نیاز به هیچکس نخواهد داشت
فرهود در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۲۰:
بوته در اینجا بهمعنی ظرفیاست که در کوره میگذارند و فلزات را در آن میگدازند.
زری چون جان مو در بوتهای نی
(باباطاهر)
ز بوته دل رویم همیکند چون زر
(مسعود سعد سلمان)
هرکهرا بوته دل از زر مهر تو تهی است
(قاآنی)
بود بسی در طمع کیمیا
چهرهٔ من زرد به رنگ طلا
بوتهٔ دل بود در آتش مرا
حال چو فرار مشوش مرا
(صغیر اصفهانی)
برمک در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵:
سخن ایرانیان به کیخسرو شرماور است افراسیاب شهرهای ایران را گرفته سیاوش را کشته و پیوسته به ایران میتازد اکنون ایرانیان امده اند که کین سیاوش بخواهند تا افراسیاب یک پیام میفرستد میگوید ول کنیم برگردیم میگویند
نیای تو پیری جهاندیده است
به توران و چین در پسندیده است
همی پوزش آرد بدین بد که کرد
ز بیچارگی جست خواهد نبرد
همی گوید اسبان و گنج درم
که بنهاد تور از پی زادشم
سپارد به گنج تو از گنج خویش
همی باز خرد بدین رنج خویش
هر آن شهر کز مرز ایران نهی
همی کرد خواهد ز ترکان تهی
به ایران خرامیم پیروز و شاد
ز کار گذشته نگیریم یاد
بر این گفته بودند پیر و جوان
جز از نامور رستم پهلوان
--
بنازم به رستم پهلوان دمش گرمهمی لب به دندان بخایید شاه
همی کرد خیره بدیشان نگاه
وز آن پس چنین گفت کاین نیست راه
به ایران خرامیم ز این رزمگاه
کجا آن همه رسم و سوگند ما
همان بدره و پند و پیوند ما
که بر تخت بر زنده افراسیاب
نماند که شادی ببیند بخواب
به کاووس یکسر چه پوزش بریم
بدین دیدگان چون بدو بنگریم
شنیدی که بر ایرج نیکبخت
چه آمد به تور از پی تاج و تخت
سیاووش را نیز بر بیگناه
بکشت از پی گنج و تخت و کلاه
فریبنده ترکی از آن انجمن
بیامد خرامان به نزدیک من
گر از من همی جست خواهد نبرد
شما را چرا شد چنین روی زرد
همی از شما این شگفت آیدم
همان کین پیشین بیفزایدم
گمانی نبردم که ایرانیان
گشایند جاوید ز این کین میان
کسی را ندیدم ز ایران سپاه
که افگنده بود اندر این رزمگاه
محمد خدادادیان زردشتی در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
حسی که من از این شعر گرفتم این بود که بیدل از دلتنگی و بی کسی درد دلش رو داره به کوه میگه و اون تکرار آخر هر بیت انعکاس صدایی هست که از کوه برمی گرده.
برمک در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۱۳ در پاسخ به علی مرعشی دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۲ - حیات جاوید:
از اسلام و عرفان ابن عربی بگوید دیگر سطحی نیست؟
نگاه کور ز مغز سترونت اید
سری که بر سر دوش تو هست کاواک است
محمد نبیزاده در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۰۹ در پاسخ به گنجی دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
جسارتا چرا؟ چون توی لغتنامهها هم یکی از معنای نزاکت همون نازکی ذکر شده.
کامیار احمدی در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۱:
ره هووووس! همون راهیه که عالیجناب سعدی گفت عمر گرانمایه در آن صرف شد تا چه خوریم صیف و چه پوشیم شتا
صمداله قنبری در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸:
باسلام
وزن این شعر مفتعلن مفتعلن فاعلن است ولی فاعلاتن فاعلاتن فاعلن درج شده
زکریا علیان در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - پیام ایران:
سلام
در رابطه با مصراع_ عظام بالیه کی رتبت عصام دهد_ همانطور که دوستان گفتند عظام بالیه منظور استخوان های پوسیده هستند که ارزشی ندارند اما اینجا اشاره به این دارد که به استخوان های پوسیده نیاکان خود تکیه نکنید چون ارزشی ندارد.
اما منظور از عصام یک شخص خود ساخته در عرب هست ، در مثلی هم از اون یاد میکنند :
کن عصامیاََ ، لاعظامیا :یعنی مانند عصام یک فرد خود ساخته باش و خودت برای خودت ارزش بساز و به نیاکانت تکیه نکن (همان مثل معروف گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تورا چه حاصل)
حال این مصراع هم می گوید اینکه تو مانند عصام برای خودت جایگاه والا بسازی و خودت برای این جایگاه تلاش کنی بسیار بالاتر از این هست که به نسب خود تکیه کنی در حالی که آنها در قبرستان به تکه ایی استخوان پوسیده تبدیل شده اند
زکریا علیان ، مورخه ۱۴۰۴/۲/۶
حسام بی گاه در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳ - سپید دلم را سیاه کردی:
درود،
بیت پنجم مصراع اول اشتباه تایپ شده است، صورت صحیح:
به روز ابر به نور رخت چو از خورشید
فرید کیومرثیان زند در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶ - زندان زندگی:
فریدران در بندِ خویشتن افتاده است
زنجیری به دست و قفسی بر جانِ خویشفرید کیومرثیان از شیراز
کیومرث محمدی در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:
استاد شجریان در آلبوم "سخن عشق" این شعر را در بیات اصفهان و با تار لطفی به زیبایی اجرا کرده اند
فاطمه زندی در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۹:
@Omid Shojaee
درود
آدمی که اهل دل نیست یعنی معرفتی ندارد و حضرت سعدی ،چنین فردی را به گردو یا بادامی بدون مغز تشبیه کرده اند.چون در قدیم موقع خرید بادام یا گردو را ،سبک ،سنگین می کردند ،اگر سنگین بود،یعنی مغز دارد و سرمایه یا ارزش دارد.مغزهایی که پُر باشند سرمایه و ارزش پیدا می کنند .انسان نیز زمانی ارزش،پیدا می کند که معرفت یابد و از حضرت حق پیروی نماید.
فرهود در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۴ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل:
منظور در ابیات بعدی مشخص میشود:
یعنی در برابر قضا، تسلیم شود و راه زاری و تسلیم در پیش بگیرد. زاری در اینجا بهمعنی ضعف و ناتوانیاست متضاد «زور و جنگ» که در همان مصرع است.
افسانه چراغی در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰:
خطاب به شمس تبریزی میگوید: راهی برای دیدار دوباره هموار کن و بیا!
مهرناز در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل:
زور را بگذاشت او زاری گرفت منظور از زاری ،گریه و زاری است یا گرفتن دست آدم زار و نزار (نیازمند)؟
ابوتراب. عبودی در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:
باسلام و عرض ادب
تقدیم به محضر جمیع فرهیختگان فعال در گنجور.
تصویری از بهشت است اردیبهشتِ شیراز
با عطر گل سرشت است اردیبهشتِ شیراز
نقش آفـــریـــنِ هستـی آن خالقِ یگانـه
بر برگ گل نوشت است اردیبهشتِ شیراز
با احترام،دبوان ابوتراب عبودی،چاپ دوم
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ ماه قبل، شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
چه خواهی کرد خود را نیمجانی
چو دایم زندگیِّ تو به بار است
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۲: