گنجور

حاشیه‌ها

همیرضا در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۵:

متن شعر در «دیوان حافظ، قاسم انوار و شمس مغربی به خط میر علی کاتب سلطانی نسخه‌برداری شده در سال ۹۲۷ قمری» این است:

بگذشتن فرصت ای برادر
در گرم روی چو باد باشد

دریاب که عمر بس عزیز است
گر فوت شود فساد باشد

در روایتی که اینجا آورده شده به جای «باد» «میغ» گذاشته و برای تصحیح قافیه به جای «فساد» «دریغ» آورده. فارغ از این که این شعر اصلاً از آن چه کسی است روایت اینجا تلاشی برای تبدیل این شعر به ترجمهٔ منظوم این حدیث امام علی (ع) است:

قال علیٌ (علیه‌السّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر»

امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «فرصت مانند ابر  می‌گذرد، پس مواقعی که فرصت‌های خیری پیش می‌آید غنیمت بشمارید و از آن‌ها استفاده کنید».

مِهتی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

بله، مقداری مطالعه کردم
اما هدف این تکامل چیه؟
واقعا این زندگی برای چی ساخته شده؟ کسی نمیدونه و با این وجود از خدا هم شاکی نیست.
یک مثالی رو مولانا زده، اومده انسان با گندم رو با خدا و بنده مقایسه کرده که شاید از لحاظ ادبی زیبا، اما از لحاظ منطقی فاقد اعتباره مقایسش.
چون وجود خدا چیزی نیست که با انسان مقایسه بشه.
جای سیر کردن تکامل، میشد تکمیل شده ایجاد شد. حتی خدا از ادم و هوا نپرسید راضی هستید من شما رو ساختم؟ آخرم سر یه گندم (شایدم سیب، معلوم نیست) به رنج ابدی محکومشون کرد...

پارسا پورسلطانی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از ...

شیدا = دیوانه

دیوانه را زنجیر میکنند

کوروش در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ در پاسخ به مِهتی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:

اگه کوزه گر کوزه رو نمیشکوند تکاملی اتفاق نمیافتاد و اگر تکاملی اتفاق نمیافتاد سیر الی الله حاصل نمیشد

شر جزئی برای رسیدن به خیر کلی نشونه سادیسم نیست

پیشنهاد میکنم مطالب مولانارو بخونید

 

Mj۵۵۵ Jah در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷ - در وصف صبوحی:

با سلام.

به نظرم در بیت :

چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته

زاغ سیه پر و بال غالیه آمیخته

 

برای روانتر شدن شعر بهتر است جای بال و پر تعویض شود 

چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته

زاغ سیه بال و پر  غالیه آمیخته

امین زمانی در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۴ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

با سلام و هزاران درود بر شما . هزاران هزار تشکر بابت تفسیرهای بسیار بسیار زیبا و بی نظیر شما که نشاندهنده دانش شماست. از وقتی تفسیرهای شما از اشعار رو خوندم شیفته اشعار شدم. امیدوارم کم کم همه شهر ها رو تفسیر بفرمائید و در صورت امکان کتابی به چاپ برسونید. تندرست باشید 

یونس در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

بسی جای تاسف دارد که باتوجه به خسارتهای تاریخی زیاد و پرداخت تاوان سنگین،هنوز اصرار داریم که بجای اصل متن و برداشت درست و مطابق متن، از توهمات و برداشتهای تخیلی استفاده کنیم! می در شعر خیام بزرگ همان می است! و یار و معشوق هم همان یار و معشوق است که در اینجا او را به ماه تشبیه کرده است! و لطفا به اصل رباعی به اتفاق نظرِ گردآورندگان بزرگ پایبند باشیم!

برمک در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - تاسف از درگذشت سیف الدین سنقر همدانی معروف به خمار تکین:

خمارتکین پژنامی پارسی است بچم تازان سوار

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۶ در پاسخ به سپیدار دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:

عاشقان مسلح؟

یعنی چون در مصرع دوم «تیغ» آمده؛ باید عاشقان هم مسلح باشند؟

عاشقان حتی سپر را می‌اندازند و خود را سپر و سیبلِ تیر معشوق می‌کنند چه رسد که سلاح برگیرند

به خشم رفته ما را که می برد پیغام

بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است

 

شرط وفاست آن که چو شمشیر برکشد

یار عزیز جان عزیزش سپر بود

 

تو را خدا به سعدی بزرگ درس ندهید. حداقل یک دور چند غزل سعدی را بخوانید و سپس به سعدی بگویید چنین کن

محمدرضا خوشدل در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴:

سلام یکی از غزل های زیبای وحشی بافقی و اوج هنرش در بیان حالش و واقعیت عاشقی و جنگی که بین عقل و دل درمی گیرد. توصیف یه حیوان غافل از کمند گردن دراز کرده چه نذاره میکند؟!، خشمش نسبت به دل بی ملاحظه زیباست. 

Reza Akbari در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

تشکر بابت زحمت تفسیر 

حنانه عسکری در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۳ - حکایت سلطان تَکِش و حفظ اسرار:

سلام ، من در سایت دیگری که دیدم نوشته بود: که این راز نباید به کس باز گفت

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۴ در پاسخ به محمود یوسفی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:

در نگاه اول به نظر می رسد «ضرورت» درست‌تر است اما وقتی به مصرع اول دقیق شوید مشخص است که «مروت» درست‌تر و با معناتر است.

مروت و جوانمردی است که توانگرانی که در کنار خانۀ درویش هستند همیشه در باره او بیندیشند و به فکر او باشند.

ابتدا سعدی این نکتۀ اخلاقی را گوشزد می‌کند سپس به سراغ پیام عاشقانه‌اش می‌رود 

ای کسی که از نظر زیبایی توانگر هستی اصلا از حال درویشان که ابراز نیاز نمی‌کنند و در ظاهر توانگر می‌نمایند بی خبر هستی؛ چه خسته باشند چه مجروح و زخمی

 

برگ بی برگی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۲ در پاسخ به شاهرخ آسمانی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸:

تشکر، و درود بر شما، امید که جرعه نوشِ شراب حافظ باشیم

حسین بدیعی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۰ در پاسخ به saeed دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳:

براهام همان ابراهیم است. توجه داشته‌باشیم که براهام یهودی است. برای توضیحِ بیش‌تر رجوع کنید به لغت‌نامه‌ی دهخدا در سایتِ اینترنتی‌ی vajeyab.com. 

حسن دله جواب در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

درود به مفهوم احترام به واقعیت پرستی و دوستان بزرگوار. نکاتی قابل عرض.مهمترین نکته: دوستی گفته بود 15سال پیش در کتاب درسی دبیرستان این شعر رو خونده . نکات دیگه دوستی به کتاب  شاهد بازی اشاره می‌کنه دوستی کلا میزنه زیرش نه منظور از معشوق مذکر خداست.خدایی که ازیه قبیله قوم لوط نگذشته..دوستی گیج شده  و ناراحت که کی ب کیه. خانمی میگه روزگاری زنان رو از مایملک میدونستد!.چون میشدند مرد هم مایملک اربابش بوده. ناراحتی من از اینه این شعرها تا ما به دبیرستان برسیم حذف شدند.تا بچه های نسل های بعدی به دبیرستان برسن همه چی حذف میشه. کل عمرم یکبار سوال پرسیدم تنها کتک بدون تلافی کردن عمرم از یه برگ سال رو کلاس چهارم ابتدایی از معلم به خاطر سخت بودن سوالم خوردم . هر وقت میگن ندونستن عیبه میگم پرسیدن خیلی عیب تره. دوستی اشاره کرده بود که استاد کاکاوند گفته معشوق مذکر بوده بله.اما معشوق فرد دارای پرهیز اخلاقی نایاب در آن زمان و گرفتار بلای پرواز اندیشه ی حقیقت جو که عمری پر از غم و درد را برایش رقم زد.به قول خودش با همان اولین پرواز اندیشه باقی عمرش دست به سر و پای در گل و بی دست و پا ماند. خوشبختانه همین نفهمیدن معانی باعث باقی ماندن آثارش شده. عده زیادی از غریزه و احساس به مخالفت عرفان های زمان شون پرداختند  مثل خیام . تک بیت  دل نیست چو کبوتر... کتابی معنی داره و نقشه راه همراه با رنج زندگیه.. اولین باریه که دوتا شعر ازش میخونم .پوست هندونه زیاد به ما تعارف شده ولی ما فقط میدونستیم این خوراک آدمیزاد نیست .با تحمل صبرحداقلی مسیر لازم برای نشستن بر بامی از بامهای بلند پارسی نصیب شد که نشینیم . به فرموده استاد کاکاوند معشوق مذکره .بله. ولی  علاقه استاد به شاگرده و تنها دلخوری زیر بار نرفتن شاگرد در انتخاب سبک زندگیه استاد هست. جناب شاعر.بی شک جزو نوابغ علوم رایج زمان صفویه یعنی فقه و اصول و کلام و دروس حوزوی بوده. ولی عارف هم بوده. در ابتدای راه زندگی و جوانی و نخبگی به بعضی حوادث مضحک جهان طعنه زده. همین که  افتاده به کار  زندگی و نون درآوردن. فهمیده نخیر دنیا برای کسی تبعیض قائل نیست. گذشته از اون هرکه بامش  بیشتر.مشکلاتش.بیشنر. اونجا چرایی کارهای  مردم دنیا رو درک می‌کنه. بهم میریزه.تا جواب سوالاتش رو پیدا کنه. نمیتونه ازدواج کنه. نه تنها از سفره پر نعمت شاهزادگان گورکانی هند بهره نبرد.حتی به دربار صفوی هم نرفت. زندگی فقیرانه ای داشته از راه معلمی. اما زندگی همیشه زیبایی های هم داره. بین شاگردان شاگردی پیدا میکنه. با استعداد و هوش و ظرفیت تربیت پذیری بالا. تا جایی که می‌تونه آمزش میده و مشخصه که این آموزش مدت زمان طولانی تری زمان می‌بره و شاگرد برای نشان دادن قابلیتهای خودش بعد از تعریف هایی که استادش ازش کرده توانایی‌های خود رو نشون میده. مرحله آخر بین استاد و شاگرد مرحله انتخاب بین رفیق راه شدن یا جداییه .برای بافقی سخت بوده که نور چشمانش که مثل فرزندشه چون نمی‌خواد مثل استاد زندگی رو با رنج زیاد بگذرونه کوتاه اومده و میخواد به طبقه روحانیون و تعلیم دهنده گان علوم حوزوی بپیونده. رنجش از اینجاست که  نگران شاگرده که طی طریق این راه پر از دام سخته. ولی به حق انتخاب شاگردش احترام میگذاره و بعد از دادن هشدارهایی برای اولین و آخرین بار اظهار می‌کنه که به وفاداری تو به عقایدت مطمئنم. گله های شعر دو قسمته .قسمتی مربوط به شاگرد که بعد در آوردن پر پرواز زودتر از توقع بافقی به قول کبوتر بازها باخت رفته. قسمت عمده مربوط به گله های عرفانی هستی شناسانه است شاید مثل بابا طاهر  که میگه اگر روزی رسد دستم به گردون....۵۲سالگی میمیره.مقبره کوچکی و سنگ قبری داشته به خوش خدمتی بعضی از ایل بختیاری ۱۳۱۲ خراب میشه و سنگ قبر هم غارت و فروخته میشه.زمان آسفالت کردن قبرش جزو کوچه میشه تا خواهرزاده فرخی یزدی برای پیگیری خونه دایی اقدام می‌کنه .نشانی قبر رو میده و قبر توی کوچهای در راه امامزاده فاضله. سرافراز شدیم واقعا گنجینه در ویرانه دارد جای. مشگل بی میلی انسان به ویرانه نشینی هست. میخواستم تاریخ رو بکوبم تو صورت اونهایی که به خیالشون میتونن جلوی چشمای تیز بین ما شتر تو مناره پنهان کنند. در مورد اینکه افراد فکر میکنن و بعضی می‌خوان نشون بدن این شاعر که آرامشی به عمق اقیانوس داشته همیشه افسرده بوده و چهره افسرده مفرط ارائه میدن.اینطور نیست. دورهای به حیرانی یا شک خورده تا جواب پیدا کنه افسردگی سراغش اومده. شهرهایی گفته. ضمنا پدر در پدر عشرت طلب و بقول هدایت لجاره باشی یکدفعه تمام عادات ناپسند پنهانی و آشکار اجداد رو ترک کنی حتما پدرت در میاد. و ضعیف میشی کمتر میتونی کار کنی و پول در بیاری و فقیر میمونی. البته وجود افرادی در هر جامعه و قشری که تنها ظاهر و ادای آدم دارند برای شاعر حساس غمی مزمن بوده.تنها یک انسان عاقل بعد از اطمینان از بی نتیجه بودن یک دلبستگی وقتی ببره بریده. وقتی بدونه اینکار تا امروز مجاز بوده و از فردا وقت تلف کردنه می‌بره. وقتی از بی وفایی کسی یا کسانی یقین حاصل کنه دل می‌بره و بدون اینکه حتی ذره ای ناراحت بشه برنمی‌گرده. در مورد عشق! عرب به درستی عشق رو گیاهی انگلی و خشک کننده درخت میزبان می‌دونه. باز عرب از زاوبه دید کما گرایانه میگه وقتی عقل انسان به کمال برسه میشه عشق. عشق ها مختلف هستند. امروزه غربیها به سکس میگن عشق. شرقی ها به ههمسر و خانواده. بعضی ها میگن من عاشق قرمه سبزیم. هرکس اندازه  شعورش.  تنهایی و  و کمال گرایی وحشی بافقی رو کشت. خارج از درک منه چرا کمی کوتاه نتونست بیاد.

احمد اسدی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۷ در پاسخ به بهنام دارابی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

گرامی بهنام، با سلام و احترام

 

همان واژه "حمله" که نوشته‌ شده صحیح است. توجه بفرمایید که در غزلیات حافظ واژه "ترک" در دو معنای زیبارو و جنگجو به کار رفته است.

 

اطلاق واژه ترک به جنگجو به سابقه تاریخی ترکستان بازمی‌گردد که با آنچه ما امروز به عنوان ترک و آذری می‌شناسیم متفاوت است.

 

دهخدا در فرهنگ لغت خود در مورد ترکستان اینطور مینویسد:

 

"ترکستان . [ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) سرزمین ترکان . جایگاه قوم ترک . این نام اصولا به سرزمینی اطلاق میشده که مسکن اصلی قوم ترک در آنجا بوده و تقریباً ایالت سین کیانک یا ترکستان چین کنونی است ولی بر اثر مهاجرت مستمر این قوم بطرف شرق و غرب رفته رفته قسمت اعظم آسیای مرکزی نام ترکستان بخود گرفت چنانکه دامنه های جبال تیانشان و دره های علیای جیحون و سیحون یعنی حوضه ٔ دریاچه های بالخاش و قره گول و ایسی گول و دره وانهار ایلی و چوو قزلسو که در عهد باستان توران می گفتند بتدریج ترکستان نامیده شده است.

 

تاتار. (اِخ ) نام طایفه ای است بزرگ از ترکستان و اصل آن از اولاد تاتارخان بوده اندو تاتارخان برادر مغول خان و اولاد این دو، بنی اعمام یکدیگر و بمرور، بسیار شده اند و تاتار را تار تاری و تتار و تتر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج )."

 

با مروری بر شاهنامه نیز می‌بینیم که بخش عمده ای از نبردهای ایرانیان اساطیری با ترکان آسیای میانه بوده است.

 

لذا در ادبیات فارسی ترک معنای جنگاور نیز می‌دهد. حافظ در ابیات دیگری نیز از این مضمون استفاده کرده است:

 

فَغان! کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب

چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوانِ یَغما را

 

بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد

هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد

 

یا ابن یمین میگوید:

 

شاه ترک از باختر با تیغ زرین حمله کرد

رای هند از رأی او رایت سوی خاور کشید

 

لذا در بیت

 

به تنگ‌چشمیِ آن تُرکِ لشکری نازم

که حمله بر منِ درویشِ یک قبا آورد

 

حافظ میگوید که معشوق با وجود آنکه جنگاور لشگر است، آنقدر در شکار دلها آزمند است که بر دل زار حافظ نیز حمله کرده است. صفت  "یک قبا" همان صفت "یک لا قبا" است که امروز هم به کار میبریم و بیانگر تهیدستی است. حافظ میگوید چیزی با خود نداشته که ارزش غارت کردن داشته باشد، با این وجود آن جنگاور به او حمله کرده است که کنایه از غارت شدن دل حافظ میدهد.  واژگان "ترک و لشگر و حمله" با یکدیگر سازگارند. واژه تنگ چشم نیز اضافه بر معنای آزمندی برای تصرف هر چه بیشتر دلها، ایهامی بر چشم زیبای کشیده دارد.

علی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۳ در پاسخ به حسین دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۴:

از لحاظ وزنی مشکل دارد

عبدالرضا ناظمی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

درود  در جایی دیدم بیت چهارم را اینگونه نوشته بود ....یعنی طمع مدار وصال مدام را    بعد در جایی دیگر در پادکست کتاب باز دکتر کاکاوند قسمت ششم شنیدم  گریزی به این  بیت زدند جالب بود خواستم دوستان هم در جریان باشند پیوند به وبگاه بیرونی

علی در ‫۱ ماه قبل، جمعه ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب چهلم: در شرایط وزیری پادشاه:

توفیر بزرگتر از سود باشد. صحیح است

۱
۴۸
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۵۴۰۴