ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است
درد کهنت بود برآورد روزگار
این دردِ تازهروی نگوئی چه نوبر است
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن
اینجا چه جای غمزدگان قلندر است
گفتم مورز عشق بتان گرچه جور عشق
انصاف میدهم که ز انصاف خوشتر است
اینجا و در دمشق ترازوی عاشقی است
لاف از دمشق بس که ترازوت بیزر است
اکنون که دیدی آن سرِ زنجیر مُشکپاش
زنجیر میگسل که خرد حلقه بر در است
جوجو شدی برابر آن مشک و طرفه نیست
هرجا که مشک بینی جوجو برابر است
از کس دیت مخواه که خونریز تو تویی
نقب از برون مجوی که دزد اندروندر است
خاقانی است و چند هزار آرزوی دل
دل را چه جای عشق و چه پروای دلبر است
بیچاره زاغ را که سیاه است جمله تن
از جمله تن سپیدی چشمش چه درخور است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از عشق میپردازد. شاعر به دل خود میگوید که عشقش بسیار ارزشمند است و نمیداند دلی که در سرش دارد چه چیزی برایش خواهد آورد. او از دردهای قدیمی و جدیدش سخن میگوید و بیان میکند که در شهری غریب، نه دوستانی دارد و نه دشمنانی. همچنین، به تناقضاتی در عشق و معشوقهاش اشاره میکند و به ترازویی در دمشق اشاره دارد که شاید نادرست باشد. در نهایت، شاعر در مورد آرزوهایش حرف میزند و به زاغی که سیاه و بیچاره است، اشاره میکند و از این میگوید که زیباییهای دیگر و عشق برایش معنیدار نیستند. این شعر به وضوح حس تنهایی و درک عمیق احساسات انسانی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: ای دل، تو در عشق او چه آرزوهایی داری، خودت میدانی یا نمیدانی؟ نمیدانم در دل تو چه میگذرد.
هوش مصنوعی: درد قدیمی تو در زمان به تازگی بروز کرده است و این درد جدیدی که پیدا شده، واقعا یک چیز تازه و نادر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در اینجا، شهری بیگانه و دشمن وجود دارد و دوستی که در عین حال غریب است. در چنین مکانی، جایی برای افرادی که غم و اندوه دارند و در جستجوی آرامش هستند، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گفتم که به خاطر عشق معشوقان، اگرچه در عشق بدیهایی وجود دارد، اما انصافاً باید بگویم که خود انصاف از این بدیها دلنشینتر است.
هوش مصنوعی: در دمشق، عشق و محبت به گونهای اندازهگیری میشود که برتریهای ظاهری بیاهمیتند و تنها ارزش واقعی عشق مورد توجه است.
هوش مصنوعی: اکنون که مشاهده کردی آن سر زنجیر که عطر خوشی را پخش میکند، زنجیر را نمیشکند زیرا که خرد از آن طرف در میکوبد.
هوش مصنوعی: تو به زیبایی و لطافت آن مشک تبدیل شدهای و در هر جا که مشک را ببینی، تو نیز همان جلوه و زیبایی را داری.
هوش مصنوعی: از هیچکس کمک نخواه که مشکل اصلی خود تو هستی؛ به دنبال راهحلهای بیرونی نگرد، چون دزد درون خودت است.
هوش مصنوعی: خاقانی شاعر معروفی است که در دلش آرزوهای بسیاری دارد و در این میان، عشق و دلبر برایش اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: زاغ بیچارهای را تصور کن که به خاطر سیاهش همهچیزش را از دست داده است و تنها سفیدی چشمانش به هیچوجه نمیتواند او را زیبا یا برجسته کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فریاد من همیشه از این ایر کافر است
ایر است و با عذاب است و سنگر است
وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی
ور خورده ای صفات وی از منت باور است
شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است
با سرو و گل به قامت و عارض برابر است
دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم
کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است
گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست
[...]
ادریس خانه گور منوچهر صفدر است
عیسیکده حظیرهٔ خاقان اکبر است
جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است
دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است
هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک
هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است
آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست
[...]
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام
کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است
تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.