بازآی ساقیا که هواخواهِ خدمتم
مشتاقِ بندگیّ و دعاگویِ دولتم
زان جا که فیضِ جامِ سعادت فروغِ توست
بیرون شدی نُمای ز ظلماتِ حیرتم
هرچند غرقِ بحرِ گناهم ز صد جهت
تا آشِنایِ عشق شدم ز اهل رحمتم
عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم
کاین بود سرنوشت ز دیوانِ قسمتم
مِی خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار
این موهبت رسید ز میراثِ فطرتم
من کز وطن سفر نَگُزیدَم به عمرِ خویش
در عشقِ دیدن تو هواخواهِ غربتم
دریا و کوه در رَه و من خسته و ضعیف
ای خِضْرِ پِی خجسته مدد کن به همتم
دورم به صورت از درِ دولتسرایِ تو
لیکن به جان و دل ز مقیمانِ حضرتم
حافظ به پیشِ چشم تو خواهد سِپُرد جان
در این خیالم اَر بدهد عمر مهلتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با نام \<ساقی\> از او میخواهد که به خدمتش بازگردد و او را در دعاگویی و بندگی یاری کند. او به چگونگی بهرهمندی از فیض و روشنایی معشوق اشاره میکند و از ظلمت بیخبری خود رنج میبرد. با وجود غرق شدن در گناه، به خاطر آشنایی با عشق احساس رحمت و دوستی میکند. شاعر از حکیمی میخواهد که عیب او را نگیرد و به تقدیرش از دیوان قسمتش اشاره میکند. او به عشق به عنوان یک موهبت فطری نگاه میکند و از منطقهای که به عشق مینگرد اما در آن غریب است، یاد میکند. در نهایت، حافظ به معشوق وعده میدهد که جانش را در پیش او فدای عشق خواهد کرد و امیدوار است که مهلت زندگیاش را بدهد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، دوباره برگرد که من خیلی مشتاق خدمتم و به دیانت و دعاگوییِ تو نیاز دارم.
هوش مصنوعی: از آنجایی که نور و خوشبختی من از وجود تو نشات میگیرد، از تاریکی و سردرگمیهایم خارج شدم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در دریاهای گناهان خود غرق شدهام و از همهجا به من حمله میشود، به عشق آشنا شدم و از اهل رحمت قرار گرفتم.
هوش مصنوعی: ای حکیم، به خاطر رند بودن و بدنامیام عیبجویی نکن، زیرا این ویژگیها در تقدیرم نوشته شده است.
هوش مصنوعی: شراب بنوش، زیرا عشق چیزی نیست که با تلاش و انتخاب به دست آید؛ این بخشش الهی از میراث فطرت من است.
هوش مصنوعی: من هیچ وقت از وطنم دور نشدم، اما عشقِ دیدن تو باعث شده است که احساس غربت کنم.
هوش مصنوعی: دریا و کوه در مسیر راه قرار دارند و من خسته و ناتوان هستم. ای خضر خوشبخت، به من کمک کن تا بتوانم بر اراده و تلاشم سوار شوم.
هوش مصنوعی: من از نظر ظاهری دور هستم و به دربار تو دسترسی ندارم، اما از عمق جان و دل به حضور تو احساس وابستگی میکنم.
هوش مصنوعی: حافظ از عشق و محبت کسی سخن میگوید که دوستش دارد و میگوید که اگر فرصتی باشد، جان خود را برای او فدای عشقش میکند. او به شدت به این عشق و احساساتش اهمیت میدهد و آرزو میکند که زمان بیشتری در کنار این عشق داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من شاهباز زاده شاه شریعتم
از بهر صید طایر قدس حقیقتم
طاووس باغ انسم و سیمرغ باغ قدس
عنقای برج عزت و شاه شریعتم
لاهوتیم که هم بر ناسوت گشتهام
[...]
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
من مرد حملهٔ سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم
زندان بی در است کدورتسرای هجر
[...]
مولای من بیا که هواخواه خدمتم
مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
زانجا که فیض عام سعادت فروغ تست
بیرون شدن نمای ز ظُلمات حیرتم
هرچند غرق بحر گناهم ز صد جهت
[...]
شکر خدا که باز به امداد همّتم
جا داده عشق بر سر کوی ملامتم
پیغمبرم به شرع محبّت، به کتف من
باشد نشان سنگ تو مهر نبوّتم
اظهار شکوه از ستم دوست کافریست
[...]
یارب ز چرک مال جهان بخش نفرتم
ز آلایش تعلق آن ده طهارتم
از دست رفت پای، بده دست و پای سعی
تن گشت همچو سرمه، بده چشم عبرتم
گرد گناه، از گهرم برده آب و رنگ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.