گنجور

 
مولانا

آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او

صد کیر خر در کون او صد تیز سگ در ریش او

خر صید آهو کی کند خر بوی نافه کی کشد

یا بول خر را بو کند یا گه بود تفتیش او

هر جوی آب اندررود آن ماده خر بولی کند

جو را زیان نبود ولی واجب بود تعطیش او

خر ننگ دارد ز آن دغل از حق شنو بل هم اضل

ای چون مخنث غنج او چون قحبگان تخمیش او

خامش کنم تا حق کند او را سیه روی ابد

من دست در ساقی زنم چون مستم از تجمیش او