گنجور

حاشیه‌ها

دکتر حافظ رهنورد در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴:

ترکیب باد غیرت در مصرع دوم کنایه از توفان حسادت است. 

در این غزل وی در سه بیت اول از مصائب و سختی‌های فرزندپروری سروده و در ابیات بعد از سنگینی فراغ جگرگوشه‌‌اش

مرگ فرزند خواجه حافظ برای او بسیار سنگین بوده و در جای دیگری چنین سروده:

دلا دیدی که آن فرزانه فرزند

چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش

فلک بر سر نهادش لوح سنگین

 

محمد علی سلطانی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۹ - تمثیل:

با درود بر روان پاک حزین لاهیجی

جای دارد که افاضات هوش مصنوعی باز بینی ودر بسیازی از موارد کاملا حذف گردد که کم اوردن هوش مصنوعی در

این عرصه ادبیات ایران زمین خود مایه مباهات است 

واما بعد

از خانه کدخدا بزی گریخته وبر بالای بام میرود.. ایوان بلندترین نقطه عمارت

در حال گشتن است ان شکار بلقوه که از دسترس شکارچیان به دور است(نخجیر)

که گرگی را در حال گذار در پایین و روی زمین میبیند

وچون خود را از دسترس گرگ دور میبیند شروع به دشنام

ولعن  گرگ میکند

گرگ با صبر و طمانینه به بز میگوید 

که شوخ چشم . زیبا . ظلم وجور من فرا موشت نشود 

این عربده وستیز جویی از زبان تو نیست بلکه این مقام و موقعیت و جایگاه اجتماعی تست که به من دشنام میدهد

وبز در حدی نیست که با بز مقابله و کل کل کند این لعن و

نفرین ودشنام را مکان و موقعیت تو به من میدهد

و در ابیات بعدی با شکوه از روزگار سفله پرور که بوزینه

و بز را سرور کرده و اگر خسان وناکسان ظلم وجوری روا میدارند به واسطه چنین حکایتی است و این ناکسان با سوء استفاده از موقعیت اجتماعی ومقام خود  چنین کنند

و روبهان  در غیاب شیران  هماورد طلب گشته اند

آزادگان از این مصاف و فرصت طلبی روبه صفتان خون به جگر هستند

ودر بیت اخر انان که کام قدرت نامشروع به چنگ دارند

برای اعمال حاکمیت سخیف خویش به جای یک بز صدها چنین بزهایی بر بام قدرت و مقام گمارده اند

پیروز باشید

احمدرضا ضیایی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۱ - داستان سگ و صیاد و روباه:

معنی مصرع دوم بیت دوم دقیقاً چیه؟

احمدرضا ضیایی در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۸ - خلوت دوم در عشرت شبانه:

در این مجلس مخاطب نظامی چه کسیست؟

مثل این که این یک مجلس خیالیه؟ درسته؟

برمک در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۵ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷:

چو خانه بماند و برفتند ایشان

نخواهی تو ماندن همی جاودانه

نخواهد همی ماند با باد مرگی

بدین خرمن اندر نه کاه و نه دانه

پدرت و برادرت و فرزند مادر

شده‌ستند ناچیز و گشته فسانه

تو پنجاه سال از پس  رفت ایشان

فسانه شنودی و خوردی رسانه

در این رهگذر چند خواهی نشستن؟

چرا برنخیزی، چه ماندت بهانه؟

دویدی بسی از پس آرزوها

به روز جوانی چو گاو جوانه

کشان دامن اندر ده و کوی و برزن

زنان دستها بر سرود و زمانه

چه لافی که من یک چمانه بخوردم؟

چه خوبی است پس مر تو را بر چمانه؟

به شهر تو گرچه گران است آهن

نشائی تو بی‌بند و بی‌ زاولانه

کنون پارسائی همی کرد خواهی

چو ماندی به سان خری پیر و لانه

چو دانش نداری تو، در پارسائی

به سان لگامی بوی بی‌دهانه

بس است این که گفتمت، کافزون نخواهد

چو تازی بود اسپ یک تازیانه

چو خر بی‌خرد زانی اکنون که آنگه

به مزد دبستان خریدی لکانه

بدانی چو درمانی آنگه کز آنجا

نه بربط رهاند تو را نه ترانه

بیاموز اگر پارسا بود خواهی

مکن دیو را جان خویش آشیانه

بباشی، اگر دل به دانش نشانی

به اندک زمانی، به دانش نشانه

به دانش بیلفنج نیکی کز اینجا

نیایند با تو نه خانه نه مانه

گر از سوختن‌رست خواهی همی شو

به آموختن سر بنه بر ستانه

کرانه کن از کار گیتی، که گیتی

یکی ژرف دریاست بس بی‌کرانه

جهان خانهٔ راستان نیست، راهت

بگردان سوی خانهٔ راستانه

تو را خانه دین است و دانش، درون شو

بدان خانه و سخت کن در به فانه



برمک در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۵ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷:

پارسی سرود ناصرخسرو را بنگریم


چو خانه بماند و برفتند ایشان

نخواهی تو ماندن همی جاودانه

نخواهد همی ماند با بادمرگی

بدین خرمن اندر نه کاه و نه دانه

پدرت و برادرت و فرزند مادر

شده‌ستند ناچیز و گشته فسانه

تو پنجاه سال از پس  رفت ایشان

فسانه شنودی و خوردی رسانه

در این رهگذر چند خواهی نشستن؟

چرا برنخیزی، چه ماندت بهانه؟

دویدی بسی از پس آرزوها

به روز جوانی چو گاو جوانه

کشان دامن اندر ده و کوی و برزن

زنان دستها بر سرود و زمانه

به شهر تو گرچه گران است آهن

نشائی تو بی‌بند و بی‌ زاولانه

کنون پارسائی همی کرد خواهی

چو ماندی به سان خری پیر و لانه

چو دانش نداری تو، در پارسائی

به سان لگامی بوی بی‌دهانه

بس است این که گفتمت، کافزون نخواهد

چو تازی بود اسپ یک تازیانه

چو خر بی‌خرد زانی اکنون که آنگه

به مزد دبستان خریدی لکانه

بدانی چو درمانی آنگه کز آنجا

نه بربط رهاند تو را نه ترانه

بیاموز اگر پارسا بود خواهی

مکن دیو را جان خویش آشیانه

بباشی، اگر دل به دانش نشانی

به اندک زمانی، به دانش نشانه

به دانش بیلفنج نیکی کز اینجا

نیایند با تو نه خانه نه مانه

گر از سوختن‌رست خواهی همی شو

به آموختن سر بنه بر ستانه

کرانه کن از کار گیتی، که گیتی

یکی ژرف دریاست بس بی‌کرانه

جهان خانهٔ راستان نیست، راهت

بگردان سوی خانهٔ راستانه

تو را خانه دین است و دانش، درون شو

بدان خانه و سخت کن در به فانه

برمک در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح ابونصر مملان:

ایا شهریاری که یاری نداری

به کشورستانی و مردم طرازی

برمک در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۸:



اردوان رای کنیزکی اپایشنیگ بوت کی اژ اپاریک کنیژکان اژرمیک تر و گرامیک تر داشت و په هر آیینیک پرستش اردوان بوت ، آن کنیژک کرت استات (کردستن ) . روژی چیگون ارتخشیر په ستورگاس نشست تنبور زت و سروت واژیگ و خرمی کرت اوی ارتخشیر دیت اد پتش نیاژان بوت . اپایشنیگ=ابایستی /سزاوار اپاریگ=دیگر کرت استاد=کردستاد از کردستن چیگون=چون
بوت/بود=شد
سروت واژیگ= سرود خوانی گاس=گاه
 اد= و ( and)  نیازان=عاشق

 ارودان را کنیزی سزاوار  بود که از دگر کنیزان گرامیتر میداشت و  به هرگونه کار اردوان درخور بود و انجام میداد 
 روزی چون اردشیر به ستورگاه  تنبور میزد و خرمی میکرد  او اردشیر را دید و  دلداده او شد

حبیب حمیدی امام در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - در هزل:

این شعر هزل بوده و کاملا در ارتباط با همجنسبازی زنان است دو کاربری که به این موضوع اشاره داشته اند تقریبا درست گفته اند و این که کاربر سوم شکایت از نخواندن و معنی نکردن کرده اند نمی دانم دنبال چه هستند؟!! چی رو معنی کنند.شعر هزل که دیگر احتیاج به غور و مداقه در این سطح ندارد! کل شعر هزالی است و برای این مقصود از اصطلاحات و تشبیه های مرتبط با همجنس‌بازی زنان استفاده کرده.قسمت هوش مصنوعی که بالکل منتفی است و ارزش توضیح ندارد چون اصلا تو باغ نیست!!یک موضوع دیگر هم که لازم است توضیح دهم در ارتباط با آناتومی قسمت تناسلی زنان است که در اکثر مطالب چه انگلیسی چه فارسی یک اشتباه معمول و تقریبا مصطلح را تکرار می کنند.مهبل یا واژن به گذرگاه بعد از لبهای کوچک تا دهانه سرویکس اطلاق می شود و قسمت بیرونی آلت اسامی متعددی به هردو زبان دارد که همانطور که قبلا تصریح کردم عموما به اشتباه جای یکدیگر استفاده می شوند.در همجنس‌بازی زنان طبق زنی یا مساحقه مالیدن قسمت بیرونی آلت زنانه به همدیگر است و ربطی مستقیما به مهبل ندارد.نمی دانم این موضوع قابل نشر است در اینجا یا نه.جهت پیشگیری از حذف این نظر اسامی سابق الذکر را درج نکرده ام و هر شخص علاقمندی با کمی تحقیق می تواند آنها را بیابد.حداقل، اگر این قسمت قابل نشر نبود، امیدوارم به حاشیه مرتبط مستقیم با شعر مذکور (در صورت حدف بخش آناتومی!) اجازه نشر دهید.در حقیقت تاریخ ادبیات ما مشحون از موارد ارجاع به مسایل جنسی است و اجازه نشر نداشتن بحث در این موارد، نادیده گرفتن قسمت اعظمی از گنجینه ادبی ماست و این نافی ماهیت این سایت و درکل بحث ادبی است. با تشکر

برمک در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶ - در مدح ابونصر سعدبن مهدی:

 

بروز رامش نازد بروی تو دل و جان

بگاه کین تو یازد بترکتازی تاز

همیشه تا در ناز و نیاز و انده و رنج

بود بمردم گاهی فراز و گاهی باز

همیشه روز تو امروز خوشتر از دی باد

همیشه بادت انجام بهتر از آغاز

رضا از کرمان در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۳ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۰ - معشوقی از عاشق پرسید کی خود را دوست‌تر داری یا مرا گفت من از خود مرده‌ام و به تو زنده‌ام از خود و از صفات خود نیست شده‌ام و به تو هست شده‌ام علم خود را فراموش کرده‌ام و از علم تو عالم شده‌ام قدرت خود را از یاد داده‌ام و از قدرت تو قادر شده‌ام اگر خود را دوست دارم ترا دوست داشته باشم و اگر ترا دوست دارم خود را دوست داشته باشم هر که را آینهٔ یقین باشد گرچه خود بین خدای بین باشد اخرج به صفاتی الی خلقی من رآک رآنی و من قصدک قصدنی و علی هذا:

درود بر شما 

  جد اولی با کسره به معنی تلاش وجد دومی با فتحه وتشدید  دال  به معنی بزرگی وعظمت بکار رفته و ظاهرا  شاید برداشتی ازضرب المثلی است عربی بدین صورت : من طلب وجد وجد  یعنی هرکه طلب کند وبکوشد خواهد یافت .  معنی مصرع دوم میشه هرکس تلاش داشته باشد یقینا از ثمرات آن بهره مند خواهد گردید.

  شاد باشی 

برمک در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - در مدح ابوالیسر:

قطران سخنوریست که باید از نو شناختش او در پارسی گویی بی نمونه است بنگرید سخنانش را به پارسی گویی

بهشت‌وار شد از نوبهار گیتی باز
در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

کنون که سرخ گل از روی پرده باز گرفت
بتا گل رخت از من چرا گرفتی باز
تو خند خند همه سال و من گری گری
تو ناز ناز همه روز و من گداز گداز
مرا همی ننوازی مگر ندانی تو
که هست مهتر من اوستاد بنده نواز
به خشم جان‌آشوب و به مهر جان‌آرام
به تیغ جنگ‌انجام و به تیر جنگ‌آغاز
به رزم رزم‌گشائی به بزم بزم‌آرای
به تیغ تیغ‌گذاری به تیر تیرانداز
اگر نبوده بدانی شگفت نیست بدانک
زمانه از دل و از رأی تو نپوشد راز
همیشه تا ز پی هر گزند باشد سود
همیشه تا ز پی هر نیاز باشد ناز



برمک در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - قصیده:

قطران سخنوریست که باید از نو شناختن او در پارسی گویی و اهنگ سخن و وازگان از سخنوران بی نمونه است

خسروا بیم است کز گیتی برآید رستخیز

تا تو برخیزی به شادی تندرست و شاد خیز

تا بنالیدی تو لختی دوستداران ترا

دیده‌ها گشتست باران‌ریز و دل‌ها ریز ریز

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۸۲ - حکایت مدرسی که به جهت حضور شخصی که او را عالم تصور کرد درس نگفت:

در مصرع نخست بیت شماه 5، «رسطا» مخفف «رسطاطالیس» (شکل دیگری از نام «ارسطو» فیلسوف یونانی) می‌باشد. بنابراین طبیعی است که در مصرع دوم، «ابونصر» و «قُسطا» به ترتیب «ابونصر فارابی» (فیلسوف بزرگ اسلام در سدۀ سوم و نیمه نخست سدۀ چهارم) و «قُسطا» (ابن لوقای بعلبکی رومی‌الاصل، فیلسوف و مترجم نامدار) باشد.

 

*نگرش سیستمی، حکم می‌کند که از تراشیدن معنی «ترازو» برای «قُسطا» به بپرهیزیم.

ماهان منش در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۸ در پاسخ به میلاد احمدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

کجا میشه این آواز رو پیدا کرد؟

مهدی از بوشهر در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:

سلام بر عاشقان مولانا و چاووشی 

گاها تصور می‌کنم که اگر حضرت مولانا زنده بود،  امروزه با این تحول موسیقایی و این صدای ملکوتی چاووشی، چه وجدی و چه سمائی می‌کرد. 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:

عطار در این شعر با زیرکی وصف ناپذیری  ترکیب «دست و مست» را در دو معنا به کار برده است:

1- در بیت شماره 182 می‌گوید «آن صنم را دید می در دست و مست/شیخ شد یکبارگی آنجا ز دست»

یعنی: آن صنم را دید که باده در دست دارد و مست است. شیخ در آنجا به یکباره، از دست رفت.

2- دربیت شماره 196 اشاره میکند «شد خراب آن پیر و شد از دست و مست/مست و عاشق چون بود؟ رفته ز دست»

یعنی: شیخ پیر خراب شد وَ از «دست و مست» رفت/....

در اینجا، «دست و مست» یک «جفت مرتب» است که معنایی گسترده‌تر از واژه «دست» دارد.

«جفت مرتب»* که پیش از این در واژه‌نامه‌ها (از جمله لغتنامه دهخدا) به عنوان «اتباع» از آنها یاد شده، از دو عضو «پایه» و «پیرو» تشکیل می‌شود و همواره دارای معنایی گسترده‌تر از واژه پایه است. در نمونه یاد شده، نخستین عضو «پایه» و عضو دوم «پیرو» می‌باشد.

 

*مرتب از این نظر که تنها با رعایت ترتیب، این جفت دارای بار معنایی خواهد بود.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:

«رخت و پخت» در زبان‌های ایرانی، از مفهوم‌هایی است به نام «جفت مرتب»* که پیش از این در واژه‌نامه‌ها (از جمله لغتنامه دهخدا) به عنوان «اتباع» از آنها یاد شده است. در این جفت مرتب، نخستین عضو «پایه» و عضو دوم «پیرو» است. یک جفت مرتب همواره دارای معنایی گسترده‌تر از واژه پایه می‌باشد.

 

*مرتب از این نظر که تنها با رعایت ترتیب، این جفت دارای بار معنایی خواهد بود.

فرهود در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۸ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴ - تازه کردن داستان و یاد دوستان:

هر از گاهی قلم نغزنگار (شعر و سخن)، قامت شاعری نو را برمی‌افرازد و او را نام‌آور می‌کند.

دکتر حافظ رهنورد در ‫۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

صوفی‌گری و بساط مربوطه در زمانه‌ی حافظ، بساطی پر رونق و پر طمطراق بوده که بسیاری از حکام از آن حمایت می‌کردند؛ پیش و‌ پس از خواجه حافظ

او اساس هنر خود را علیه آنان گذاشت که به نوعی ایستادن در برابر گفتمان مسلط بود؛ اما بودند در همان زمانه صوفیان پاک و درست که از دلق صوفی‌گری به عنوان درجه‌ی روحانی استفاده نمی‌کردند که خرد و‌کلان را بفریبند. کما این‌که  غزل ۱۳۰ تقدیمی‌ست به یکی از صوفیان حقیقی به‌نام ابوالوفا فرصت شیرازی 

۱
۲۳۵
۲۳۶
۲۳۷
۲۳۸
۲۳۹
۵۶۷۴