برمک در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸:
با این وزن و قافیه تنها شیخ سعدی یک غزل دارد که بسیار شاهکار است
کمال گویدآه ما با نو کی رسد کانجا
باد را زهره رسیدن نیست
سعدی گویدروز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست
طاقت سر بریدنم باشد
وز حبیبم سرِ بریدن نیست
مطرب از دست من به جان آمد
که مرا طاقت شنیدن نیست
دست بیچاره چون به جان نرسد
چاره جز پیرهن دریدن نیست
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت دام گستریدن نیست
دست در خون عاشقان داری
حاجت تیغ برکشیدن نیست
با خداوندگاری افتادم
کش سر بنده پروریدن نیست
گفتم ای بوستان روحانی
دیدن میوه چون گَزیدن نیست
گفت سعدی خیال خیره مبند
سیب سیمین برای چیدن نیست
بی تو از دردم آرمیدن نیست
وز توأم طاقت بریدن نیست
گر تو شمشیر میکشی ما را
زهره آه بر کشیدن نیست
آه ما با نو کی رسد کانجا
باد را زهره رسیدن نیست
بار در پیش چشم تست ای اشک
حاجت هر طرف دویدن نیست
خواستم بوسه از آن دهان نشنید
رسم خردان سخن شنیدن نیست
Delkhaste در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:
غالباً درست است.
در قدیم معانی متفاوتی داشته
غالباً : به احتمال اغلب، ظاهراً :
محتسب گوید که بشکن ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه میداند منِ فرزانه را (سلمان ساوجی)
منبع : لغت نامهٔ دهخدا
مهرناز در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۳۰ - حکایت:
ولی سعدی خیلی واضح هر جا خواسته یه حرف درست هم بزنه در کنارش یه زن رو ابله و بی خرد معرفی کرده،نمیدونم زنش چه بلایی به سرش آورده که اینقدر دلش خونه.
فرهود در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۴۱ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۶ - داستان آن عاشق کی با معشوق خود برمیشمرد خدمتها و وفاهای خود را و شبهای دراز تتجافی جنوبهم عن المضاجع را و بینوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و میگفت کی من جزین خدمت نمیدانم اگر خدمت دیگر هست مرا ارشاد کن کی هر چه فرمایی منقادم اگر در آتش رفتن است چون خلیل علیهالسلام و اگر در دهان نهنگ دریا فتادنست چون یونس علیهالسلام و اگر هفتاد بار کشته شدن است چون جرجیس علیهالسلام و اگر از گریه نابینا شدن است چون شعیب علیهالسلام و وفا و جانبازی انبیا را علیهمالسلام شمار نیست و جواب گفتن معشوق او را:
با درود
من مصرع اول را اینطور خواندم
نوردیده و نورِ دیده بازگشت
نوردیده (بصیرت یافته) و نورِ دیده (محبوب، دوستداشتنی)
احمد خرمآبادیزاد در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۸۸ - در مذمت تقلید و نکوهش ارباب آن:
1-مصرع نخست بیت 28 به شکل «ور عدالت پیشه ای و بی نظیر» آشفته، نامفهوم، کاملا ناسازگار با مصرع دوم همین بیت و کل بیت 29 است. با توجه به این نکته و به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، شکل درست این مصرع عبارت است از:
«در عدالت بی شبیه و بی نظیر»
2-در مصرع نخست بیت31 («هست این قانون سلطان هریش») واژه «هریش» بی معنی است. با انجام تصحیح و انطباق با نسخه خطی، مصرع یاد شده چنین است:
«هست این قانون سلطان نامیش» (= نام این قانون، قانون سلطان است)
3-مصرع دوم بیت 40 به شکل «هم گناهان را همی بر باد ده»، نامفهوم است و کل بیت قافیه ندارد. با انجام تصحیح و انطباق با نسخه خطی، مصرع یاد شده چنین است:
«همگنان را رسمی از نو یاد ده»
درخور یادآوری است که چنین مفهومی با بیت شماره 34 نیز سازگار است که از مخاطب میخواهد رشته تقلید را بگسلد و برای خود رسمی نوین برپا کند.
* نگرش سیستمی حکم میکند که پیش از هر چیز، به وجود انسجام درونی یک سیستم بیندیشیم!
احمد خرمآبادیزاد در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹۰ - در بیان اینکه وهم از حزب شیطان است:
1- در مصرع دوم بیت 8، «حافظه» (به جای «حافظ») درست است؛ زیرا شاعر از همان آغاز، روح، عقل، شرع و ... را خطاب میکند. در نسخه خطی مجلس (به شماره ثبت 5379) نیز «حافظه» ثبت شده است.
2-در مصرع نخست بیت 13، در راستای سازگاری با مصرع دوم و نیز بنا به نسخه خطی، «هین بکن» (به جای «هین مکن») درست است.
*به کار بستن نگرش سیستمی، یعنی افزایش دقت و درستی کار!
*این حاشیه پس از ویرایش، حذف نخواهد شد تا به عنوان سندی برای پژوهشگران باقی بماند.
محمد وحید در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ اوحدی مراغهای » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:
«من که خمارم» در مصرع نخست باید یا خَمّار باشد یا مخمور.
این گونه که نوشته شده است به احتمال بسیار، خُمار خوانده خواهد شد که وزن را به هم می ریزید.
کوروش در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۰ - معشوقی از عاشق پرسید کی خود را دوستتر داری یا مرا گفت من از خود مردهام و به تو زندهام از خود و از صفات خود نیست شدهام و به تو هست شدهام علم خود را فراموش کردهام و از علم تو عالم شدهام قدرت خود را از یاد دادهام و از قدرت تو قادر شدهام اگر خود را دوست دارم ترا دوست داشته باشم و اگر ترا دوست دارم خود را دوست داشته باشم هر که را آینهٔ یقین باشد گرچه خود بین خدای بین باشد اخرج به صفاتی الی خلقی من رآک رآنی و من قصدک قصدنی و علی هذا:
هر که رنجی دید گنجی شد پدید
هر که جدی کرد در جدی رسید
مصرع دوم یعنی چه ؟
احمد خرمآبادیزاد در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۹۲ - در بیان راه تسخیر شیطان حصار دل را:
1-مصرع نخست بیت دوم به شکل «اصل دیو و دد هم از آتش بود» هم میلنگد و هم نادرست است. به دلیل اینکه شاعر این بخش را با «خانۀ وهم» آغاز کرده، و نیز به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، مصرع یاد شده باید به شکل زیر باشد:
«اصل دیوِ وهم از آتش بود»
سخن گفتن از «وهم» و «خیال» (به ترتیب در مصرع نخست بیت 9 و 27)، شکی در درستی تصحیح باقی نمیگذارد.
2-بیت شماره 26 (به دلیل آشفتگی و نامفهوم بودن)، به شکل زیر نادرست:
«نفس مسکین محو شیطان هوشیار/غافل از این کاروان در فکر کار»
با توجه به ایراد بالا و به استناد نسخه خطی مجلس، شکل درست بیت چنین است:
«نفس مسکین محو و شیطان هوشیار/غافل این از کار و آن در فکر کار»
*بهره گیری از نگرش سیستمی یعنی کاهش احتمال خطا در انجام هر کار!
مسعود کلانتری در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:
کاملا به این جمله ایمان دارم که خدا در دل سودا زدگان است
مجید ریاضی پور در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:
در مورد بیت اول و دوم :
به نظرم منظور حافظ این است: اگر صوفی به دنبال تغییر رویه است لازم است زیاد بنوشد تا او را از خود بی خود کند و از لباس تزویر و ریا بیرون آورد و اگر بخواهد کم بنوشد بطوری که عقلانیتش حفظ شود و همچنان وجهه خود را حفظ کند فقط باده را حرام کرده است و همان به که از اول وارد این عرصه نشود. در حالت اول نوش جانش و در حالت دوم حرامش باد.
بیت دوم اشاره به وارستگانی است که بر خلاف صوفی حتی با یک جرعه از خود بی خود می شوند و به سهولت از هستی به نیستی می رسند و شایسته است شاهد مقصود را در آغوش کشند.
امین آب آذرسا در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۰ در پاسخ به علی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
این بیتی است که شهریار به تقلید از حافظ سروده است.
امین آب آذرسا در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۰ در پاسخ به شادان کیوان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
اهالی افغانستان هم غلط کردن را به معنای اشتباه کردن به کار می برند.
م.ج خسرو منش در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹:
وزن این شعر اشتباه درج شده
وزن این شعر ( مفاعیلن مفاعیلن فعولن ) است
امین آب آذرسا در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - جان و تن:
درود. چرا در بیت چهارم از کلمه نظرباز استفاده شده است؟
امین آب آذرسا در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۵۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۸ - گل پنهان:
نوشته مثنویات، تمثیلات و مقطعات
این شعر احتمالا جزء تمثیلات است، درست است؟
چون نه مثنوی است و نه مقطع
بیقرار در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴:
« ای دل تو را نگفتم ، کــز عاشقی حذر کن ؟ »
در کار دل مپیچ و با عقل خود به سر کن ؟عاشق شدی شکستی ، پیمان عقــل خود را
اکنون به جُرم عشقت شب تا سحر نظر کنآب ار شدی چو شمعی ، غافل شدی ز جمعی
در کنج عزلتت هان ، با جان خود شرر کنپروانه شو به گردِ ، گلْ عارضی ز حسـرت
وانگه به هجر نرگس ، غم جامه ها به بر کناز عاشقان مپرسید ، احوال بی دلان را
افغان و آه و اشکت ، در هجر گل به در کنتا کی ریا و تزویر ، تا کی تو ناسپاسی
از بهر حق شناسی در خویش و خود سفر کنغم از دلت نَرُفتی ،گفتم ولی نگفتی
شب تا سحر که خفتی ، اکنون غمت به در کندردا که داغ هجران ، جسمم گرفته از جان
ای همه اینم ز آن ، چشمم پر از گهر کنعمرت به سر شد امّا ، نامد خبـر زِ یارت
وان غایب از نظر را چون سُرمه در بصر کنآسایش دو گیتی آسان به کف نیاید
یا با خِرَد بیامیز ، یا با دلت خطر کنما را که بی قـراریم ، در کار دل فگـاریم
با عشق خود بمیران ، فردا به حشر حَضر کن#رضارضایی « بیقرار »
بیقرار در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۴:
« ای دل تو را نگفتم ، کــز عاشقی حذر کن ؟ »
در کار دل مپیچ و با عقل خود به سر کن ؟عاشق شدی شکستی ، پیمان عقــل خود را
اکنون به جُرم عشقت شب تا سحر نظر کنآب ار شدی چو شمعی ، غافل شدی ز جمعی
در کنج عزلتت هان ، با جان خود شرر کنپروانه شو به گردِ ، گلْ عارضی ز حسـرت
وانگه به هجر نرگس ، غم جامه ها به بر کناز عاشقان مپرسید ، احوال بی دلان را
افغان و آه و اشکت ، در هجر گل به در کنتا کی ریا و تزویر ، تا کی تو ناسپاسی
از بهر حق شناسی در خویش و خود سفر کنغم از دلت نَرُفتی ،گفتم ولی نگفتی
شب تا سحر که خفتی ، اکنون غمت به در کندردا که داغ هجران ، جسمم گرفته از جان
ای همه اینم ز آن ، چشمم پر از گهر کنعمرت به سر شد امّا ، نامد خبـر زِ یارت
وان غایب از نظر را چون سُرمه در بصر کنآسایش دو گیتی آسان به کف نیاید
یا با خِرَد بیامیز ، یا با دلت خطر کنما را که بی قـراریم ، در کار دل فگـاریم
با عشق خود بمیران ، فردا به حشر حَضر کن( مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن )
#رضارضایی « بیقرار »
دکتر حافظ رهنورد در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
این غزل زیبا تقدیمیست به خواجه ابوالوفا فرصت شیرازی که از صوفیان حقیقی همدوران خواجه حافظ بوده و بسیار به کار خیر مشغولیت داشته
مرتضی عبّاسی در ۶ ماه قبل، جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸: