رحمان رمضانی در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:
این غزل رو استاد بنان هم در برنامه ی موسیقی ایرانی اجرا کردن
انوشه روان در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:
امان از بازگردان با هوش مصنوعی. خیلی ضعیف است و اشتباهات فاحش زیادی دارد. به نظرم نیازی به این کار نبود. یا دست کم در این مقطع که هوش مصنوعی به بلوغ نرسیده است نیاز نبود.
هومن ظریف در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۳۶ - تصویر زن:
متاسفانه نگاه جامعه شناسانه ایرج در مقطع زمانی او، همچنان مصداق تر و تازه دارد!
علیرضا فتح آبادی در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۱ در پاسخ به سيروس م دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۳۶ - تصویر زن:
خیر تفاوتی ایجاد نمیکنه در مفهوم. علما چندی غفلت کردند و مردم چون شیر درنده در آن بازه زمانی میجهیدند, چه بسا با وجود واو خوانش بیت بهتر میشود و ......
علی عرفانی در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
در بیت سوم شاعر دل خود را به کبوتر و چشم معشوق را به باز (پرنده شکاری) تشبیه کرده و از انس میان کبوتر و باز سخن گفته است. اضافه کردن کسره به کلمه «باز» به صورت «بازِ رمیدهٔ تو را» میتواند به روانخوانی این مصرع کمک نماید.
رضا از کرمان در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۲ در پاسخ به آشفته آنم دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۷ - دل هوس سبزه و صحرا ندارد:
سلام
ایکاش مدیران محترم گنجور به درخواست جناب آشفته آنم در خصوص ایجاد تمهیداتی برای ثبت ودرج آثار سایر شعرای معاصر و گمنام اقدام مینمودند .
رضا از کرمان در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۵ در پاسخ به مجید سلیمانی دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۷:
سلام
بنظرم این معنی را داره :
این حرفها که میزنی باعث نمیشه که من لطف پروردگارم را فراموش کنم
مهدی زارعی در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲:
ابر جهن یزداد چندان درود
که آید همی زابر باران فرود
محمد سلماسی زاده در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۹:
این غزل گفتگوی ظاهر بینان با معناگرایان است.چیزهایی که چون ظاهر بینان توان درک و فهمش را ندارند دروغ پندارند خود دروغی بزرگ و گسترده است.آنکه عاشق نباشد عشق را فنا داند و گرفتاران خیال بافی هرچیز به جز ظواهر را خیالی بیش ندانند.
کسانی که چون به خدا راه نبردند آن را از اساس دروغ دانستند در حالی که رازداران حریمش ، بی واسطه اسرار او را دریافتند و با وجود سرشت خاکی اشان با اهل آسمان آشنا گشتند و با پر عشق از خاک بر افلاک رسیدند.
چون درک این معنی بر همه کس مقدر و مقدور نیست بباید گفت :
خاموش کن زگفت و گر گویدت کسی
جز حرف و صوت نیست سخن را ادا ، دروغ
در غزل بعد نیز می توان اشارتی یافت به همین معنا :
بس که همراز بلبلان نبود
آنک بیرون بود ز باغ و ز راغ
مهر و ماه در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۳ در پاسخ به پژمان هزپی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷:
نه...
نه اینطور که «کسی» از او و از ما دور است
به سادگی او از ما دور است، او که عقل دارد
ایاه و ایانا...
محمد علیپور در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:
دوستان گرامی سلام
من اکثر حاشیهها را خواندم.
ابیاتی که در نکوهش زن و یا رفتاری که با برخی از افراد و پهلوانان شده و یا بیت مورد انتقاد دوستان " ز شیر شتر خوردن و سوسمار....." اینها که سخن فردوسی نیست. فردوسی از آن داستانهایی که به دستش رسیده ابیات را به صورت نظم درآورده. اگر پادشاهی مثل یزدگرد بزه گر ستم کرد که نباید به حساب فردوسی نهاد و یا اگر انوشیروان کوچ و بلوچ را قتل عام که ربطی به شاعر ندارد. بیت مورد انتقاد " زشیر شتر خوردن....." از سخنان رستم فرخ زاد است که در نامه ای به برادر خود مینویسد. اگر فردوسی این سخنان را در شاهنامه نمیآورد که متهم به سانسور کردن میشد. خواهش میکنم یکبار شاهنامه را با دقت بیشتری بخوانید و هر عملکردی را به پای کنندهی آن نهید.
امین مروتی در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۴:
قطعه ای از غزل شمارهٔ ۱۹۱۴(مرا چون نی درآوردی به ناله)
مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
محمدامین مروتی
در این غزل مولانا خود را به دف و نی و چنگ تشبیه می کند که آوازش خوششان حاصل زخمه و ضربه هایی است که می خورند.
مرا چون نی درآوردی به ناله
چو چنگم خوش بساز و بانوا کن
می گوید ای نوازنده(شمس یا خدا) ناله و نوای من همه از توست.
اگر چه می زنی سیلیم چون دف
که آوازی خوشی داری صدا کن
چو دف تسلیم کردم روی خود را
بزن سیلی و رویم را قفا کن
گویی چون دف به صورتم سیلی می زنی و رویم را برمی گردانی. من هم تسلیم توام که سیلی ام زنی.
همیزاید ز دف و کف یک آواز
اگر یک نیست از همشان جدا کن
این صدا هم از دف است هم از کف. هم از صورت من و هم از دست تو که قابل جدا کردن نیستند.
شدی ای نی، شکر ز افسون آن لب
ز لب ای نیشکر رو شُکرها کن
ای نی تو هم از دمیدن آن لب شیرین، مثل شکر شیرین شده ای و لازم است با آوای خود، شکرگزار این شیرینی باشی.
نه شُکر است این نوای خوش که داری؟
نوای شکرین داری ادا کن
البته خود این نوای خوشت عین شکرگزاری است که ادایش می کنی.
3 بهمن 1403
رضا از کرمان در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۹ در پاسخ به سیاوش دربارهٔ نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۹۷:
سلام سیاوش جان
ممنونم که اشتباه بنده را گوشزد فرمودید بنده به جای محقق کرکی اشتباها علامه مجلسی نوشتم که متن خودم را اصلاح مینمایم ضمن اینکه از نقطه نظر تفکرات تند مذهبی وافراطی گری ایشان باهم فرق آنچنانی ندارند .
دکتر مهدی فراهانی منفرد در کتابی با عنوان " مهاجرت علمای شیعی از جبل عامل به ایران در عهد صفوی" به واکاوی، چرایی وتبعات بعدی این مهاجرت جمعی علمای لبنانی به ایران وچگونگی پیوند ایشان با حکام صفوی در ارتباط باقدرتگیری حکومت شیعی صفویه وتقویت مهدویت وموعود گرایی در آن دوره پرداخته است ،که خواندش خالی از لطف نیست .
باز هم از شما ممنونم شاد باشی عزیز
فاطمه زمانی در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۶ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
ممنون بابت وقت و دقتی که در تفسیر اشعار میذارین. ما قدردان شماییم
پریا فرد در ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:
شرابِ تلخ میخواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
از بیت های مورد علاقه منه 🌱🕊
Raz.zaR در ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:
بیت اول، ز نوبهخانه تنهایی درست است نه توبهخانه، سرای نوبتیان بوده
مهدی زارعی در ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱:
درود بی پایان بر شما گرامیان
در بیت
جهان پهلوان سام بر پای خاست
چنین گفت کای خسرو داد راست
خسرو داد راست چه معنی می دهد؟
امین مروتی در ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۹:
شرح غزل شمارهٔ ۷۵۹ (دل من رای تو دارد)
فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
محمدامین مروتی
این غزل هم در فراق و هوای دیدار شمس سروده شده است.
دل من رای تو دارد، سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم، غم صفرای تو دارد
دلم هوایت را کرده و دیوانه توست. اگر رویم زرد است به خاطر غم توست.هم سودا دارد و هم صفرا. صفرا و سودا از مزاج های چهارگانه اند.
سر من مست جمالت، دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
سرمست زیبایی توام. خیالت همیشه با در دل من است و گوهر اشکم را نثار کف دریای وجودت می کند. منظور مولانا این است که گوهر من به فدای کف تو. در حالی که ارزش دریا به گوهر است نه کف آن.
ز تو هر هدیه که بردم، به خیال تو سپردم
که خیال شکرینت، فر و سیمای تو دارد
هرچه از تو گرفتم به خیالت پس دادم، زیرا که خیالت هم به زیباییِ خودت است.
غلطم گرچه خیالت، به خیالات نماند
همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد
اشتباه گفتم. خوبی و زیبایی خیال تو هم از هدیه های خود توست و ربطی به من ندارد.
گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت
که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
گل پر برگ که به زیبایی اش می نازید و گمان می کرد مثل تو زیباست، از شرمساری در مقابل تو کم آورد و پرپر شد.
سر خود پیش فکنده، چو گنه کار تو عرعر
که خطا کرد و گمان برد که بالای تو دارد
درخت عرعر هم که به قد و بالایش می نازید، مثل گنهکاران در پیش تو سرش را پایین انداخت.
جگر و جان عزیزان، چو رخ زهره فروزان
همه چون ماه گدازان که تمنای تو دارد
جگر و جان عاشقان، در تمنای وصال تو مثل زهره و ماه می گدازد.
دل من تابه ی حلوا، ز بر آتش سودا
اگر از شعله بسوزد نه که حلوای تو دارد
دل من مثل حلوا بر آتش عشق تو می سوزد چرا که سودای چشیدن حلوای تو را دارد.
هله چون دوست به دستی، همه جا، جای نشستی
خنک آن بیخبری کو خبر از جای تو دارد
وقتی دوست دم دست است همه جا، جای نشستن است چون کنار اوست. خوش به حال کسی که از جای تو باخبر است. این باخبری عین بی خبری و حیرانی است.
اگرم در نگشایی، ز ره بام درآیم
که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
اگر راهم ندهی از راه بام می آیم تا مثل جان های لطیف، به تماشایت بنشینم و حالم خوش شود.
به دو صد بام برآیم، به دو صد دام درآیم
چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد
هر جا لازم باشد به هوای دینت می آیم چه از بام بیایم و چه در دام بیفتم. آهوی جان من می خواهد در صحرا و هوای وجود تو مقیم شود.
خمش ای عاشق مجنون، بمگو شعر و بخور خون
که جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد
مولانا به خود می گوید ای عاشق دیوانه، لازم نیست دیگر چیزی بگویی که همه کائنات با تو غمگساری می کند.
سوی تبریز شو ای دل، بر شمس الحق مفضل
چو خیالش به تو آید، که تقاضای تو دارد
ای دل من به تبریز نزد شمس پر فضیلت برو. زیرا وقتی خیالش به ذهن تو وارد می شود، به این دلیل است که تو را خواسته است.
3 بهمن 1403
امیر عباس طیبی در ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
بیت آخرش منو یاد این رباعی از خود خاقانی انداخت
سوزی که در آسمان نگنجد دارم
وان ناله که در دهان نگنجد دارمگفتی ز جهان چه غصه داری آخر
آن غصه که در جهان نگنجد دارم
مریم حدادی در ۷ ماه قبل، جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱ - در توحید باری تعالی: