حسین رضایی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سلام و درود
به نظر می آید بیت سوم و چهارم جا ب جا نوشته شده باشد. ( در مقایسه با نسخ خطی موجود در سایت)
در صورت تایید اشتباه بودن، اصلاح بفرمایید.
با تشکر از سایت خوبتون
مهران در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
چرا در بیت پنج به جای "در سر کار خرابات کنند ایمان را" نفرمورد "در سر کار خرابات دهند ایمان را"؟
نوید شیر مردی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴:
سلام
دوستان نمیدونم چرا بعضی از اساتید اینقدر مسایل رو پیچیده میکنن و هی سعی دارن منظور مولوی رو تفسیر به نظر خودشون بکنن!!!
ملک دقیقا خود فرشته هست نه شاه و امپراطور و .... چون هیچ شاهی در تاریخ پر و بال نداشته و این واضحه که تنها ملک بالدار همون فرشتگانند که در نظر حضرت مولوی پر و بالی از دروغ دارند. پر واضح است که این فرشتگان مهتری مهتر از شیطان برایشان متصور نخواهد بود .
و حالا مولوی میگه تو چرا میترسی از این فرشتگان دروغ و تزویر تو خودت اصل هستی و آنها فقط توهم هستند ، پس بردار اون پتک ابراهیمی همچون فولادت رو و بشکن این بتهای ساخته در ذهنت رو که لیاقت انسان خداییه و لیاقت اون فرشتگان خدمت به خدای...
سید محسن در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:
جون قلم خوانده شود راز دل از نقش پیام-----درست است
سید محسن در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷:
شکر لله که غم از صحبت من ننگ نداشت----درست است
الف در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵:
صادق
در این مصرع "ز آلودگیهای" باید این طوری خونده بشه: زالودگیهای.... مثل زالو
ناشناس در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷:
علامت سوال در پایان بیت اول زائد است
بابک در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۶:
تو سایه و صورت معشوق را ، خود معشوقت گرفته است . آنچه معشوق تو در تو هست ، این پیراهن و جامه و صورت نیست . معشوق تو جان بی اندازه ات هست ، که با این پیرهن و صورت و سایه که جان با اندازه ات هست ، مشتبه میسازی . این صورتها ، عاریه ای هستند، و تو باید از هرچه عاریه ایست ، عریان و لخت شوی ، تا خودت ، از خودت بشوی . این نه تنها مسئله آنست که اجتماع و مذهب و مسلک و آموخته ها به تو جامه ای عاریه ای پوشانیده اند که تو خودت را با آنها اینهمانی میدهی ، بلکه جان خودت هم ، از خودت ، هر لحظه ، صورتی و سایه ای و پیراهنی و جامه ای دیگر، میسازد . جان خودت هم ، همیشه پوست تازه میآفریند . مسئله ، تغییر دادن مرتب جامه ، یا پوست انداختن همیشگی ، بیرون آمدن پی درپی ، از پوست و جامه است .
ای کار جان ، پاک از عبث ، روزیّ ِ جان ، پاک از حدث هر لحظه زاید صورتی ، در شهر جان ، بی مرد و زن
احمدآرام نژاد در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران:
بادرود مصرع دوم بیت اول وزن اشکال دارد "که نبوَد"بجای که نبد پیشنهاد میشود
سیامک جدید در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۷ - گوهر اشک:
fبا سلام . خداوند شاعره مشهور کشورمان را رحمت کند.من این شعر را خوندم یاد دوران دبستان افتادم. در سن جوانی دار فانی را وداع گفته.
علی فروردین در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:
این ابیات با صدای محسن چاوش زیباست. چقدر خوب بود امکانی در سایت تعبیه میشد کسانی که شعر ها رو بصورت ترانه خواندند نشان و پخش کند.
معنی این بیت رو لطف میکنید بگید:
در خواب گزیده لب شیرین گل اندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده
بابک در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۹:
این غنای جهانی بُن هر انسانی ( بهمن = جان جان = مان مان = گنج مخفی= دریا ) ، رابطه انسان را با صورت، معین میسازد . انسان ، برای آشکارساختن این غنای دریائی خود ، هر لحظه ، صورتی دیگرمیسازد . خرد او ، هر لحظه ، صورتی دیگر به اندیشه خود میدهد ، در صورتی دیگر، اندیشه او میزاید ، ولی انسان ، در اثر این غنایش ، هم صورت ساز و هم صورت سوز ، هم بتگر و هم بت شکن است . هم صورتسازیش ، آمیزش با بُن خودش هست، و هم صورت گدازی اش ، آمیزش با بُن خودش هست .
صورتگر نقاشم ، هرلحظه بتی سازم وانگه همه بت ها را ، در پیش تو ( جان جان) بگدازم
صد نقش برانگیزم ، با روح درآمیزم چون نقش ترا بینم ، در آتشش اندازم
بررسی رابطه معنا ( مانا = جان جان = بهمن ) با صورت ، که بنیاد فرهنگ سیمرغی ایرانیست، در غزلیات مولوی ، گستره بی نظیر خود را می یابد، که نیاز به دفتری جداگانه هست . مقصود از این بررسی کوتاه ، روشن ساختن آنست که چرا بهمن + سیمرغ، صدهزاران صورت، و بالاخره همه صورتها میشوند، چگونه سیمرغ یا هما ، تحول به همه جانها و همه انسانها می یابد . سایه انداختن سیمرغ ، عبارت بندی همین تحول بُن جهان ، به همه انسانها است . سیمرغ ، خوشه ایست که در همه انسانها، افشانده میشود ، و تخم سیمرغ ، در تن هرانسانی است . هر انسانی ، آبستن به سیمرغ ، آبستن به بهمن ، آبستن به ارکه جهان است .
بابک در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۱:
مولوی ، رابطه صورتی که زهدان و مشیمه است با معنای اندیشه ، در این غزل بیان میکند. این اندیشه زنده است که باید تار و پود صورت بشود . صورتی که معنا در آن افسرده و منجمد شده و یخ بسته ، تا از سر نگدازد و آب نشود ، گوهر ضد معنا دارد . مولوی، خطاب به تو که جان جان یا گنج مخفی که بهمن است میکند و میگوید :
ای از تو ، خاکی ، تن شده . تن ، فکرت و گفتن شده وز گفت و فکرت ، بس صور ، در غیب ، آبستن شده
هر صورتی ، پرورده معنیست ، لیک ، افسرده ای صورت چو معنی شد ، کنون ، آغاز را ، روشن شده
بابک در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۴:
صورت تا موقعی که افسرده و منجمد و یخ بسته نشده است ، پوست است و جامه ایست که بیان برهنگی و لختی است ، ولی به محضی که صورت ، در اندیشه و گفتار و کردار، یخ بست و افسرد و ثابت و سفت شد ، زره پوش و خفتان جنگ میگردد . تا صورت ، پوست است ، این خردِ ماست که میاندیشد ، ولی این عقلست که صورت را میافسرد، و آنها را سفت و ثابت میسازد .
بابک در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۸:
من میخواهم خورشیدی باشم که قبائی = کبی از آتش پوشیده ام . قبا که در کردی که وی میباشد ، در اصل به معنای پوست که وه ل بوده است . قبا ، پوست آل ، پوست سیمرغ است . که وه ل ، مرکب از که وه + ال است که به معنای پوست زنخدای زایمان یعنی سیمرغ یا خرّم است . ماه و خورشید ، دو چهره و دو پیدایش سیمرغند . مولوی میخواهد ، قبا یا جامه آتشین خورشید را پوشیده باشد که با چنین آتشی ، میتواند جهان را بیاراید (جهان آرائی = سیاست و جهانبانی ) . اصل نا آسوده بودن در آسایش ، گوهر انسانست . جامه خورشید ، پوستی است که در ظاهر، آسوده، و درواقع ، جنبان و نا آسوده است . تحولیست بظاهرساکن .
صمیم در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:
لطفا اپلیکیشن گنجور را فعال کنید
محسن حیدرزاده جزی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۴:
در مصرع دوم بیت ماقبل آخر کلمۀ شد افتاده است :
که شیرین شد دهان تیشۀ فرهاد از خونش
محسن حیدرزاده جزی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:
در بیت سوم تختۀ مشق تماشا درست است .
محسن حیدرزاده جزی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۵:
در بیت مافبل آخر ، فرامش نگاه درست است . ( به صورت مخفف و بدون واو )
رهی رهگذر در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴: