دلدار من در باغ دی می گشت و می گفت ای چمن
صد حور کش داری ولی بنگر یکی داری چو من
قدر لبم نشناختی با من دغاها باختی
اینک چنین بگداختی حیران فی هذا الزمن
ای فتنهها انگیخته بر خلق آتش ریخته
وز آسمان آویخته بر هر دلی پنهان رسن
در بحر صاف پاک تو جمله جهان خاشاک تو
در بحر تو رقصان شده خاشاک نقش مرد و زن
خاشاک اگر گردان بود از موج جان از جا مرو
سرنای خود را گفته تو من دم زنم تو دم مزن
بس شمعها افروختی بیرون ز سقف آسمان
بس نقشها بنگاشتی بیرون ز شهر جان و تن
ای بیخیال روی تو جمله حقیقتها خیال
ای بیتو جان اندر تنم چون مردهای اندر کفن
بینور نورافروز او ای چشم من چیزی مبین
بیجان جان انگیز او ای جان من رو جان مکن
گفتم صلای ماجرا ما را نمیپرسی چرا
گفتا که پرسشهای ما بیرون ز گوش است و دهن
ای سایه معشوق را معشوق خود پنداشته
ای سالها نشناخته تو خویش را از پیرهن
تا جان بااندازهات بر جان بیاندازه زد
جانت نگنجد در بدن شمعت نگنجد در لگن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره محبوبی است که در باغ دی میگردد و به زیباییهای اطراف مینگرد. شاعر احساس میکند که محبوبش به ارزش لبخند و محبت او پی نبرده و در نتیجه دچار سردرگمی شده است. او به فتنهها و آتشهای ناشی از عشق اشاره میکند و از پوچی و بیمعنایی زندگی بدون معشوق سخن میگوید. تصویرسازیهای زیبایی از خاشاک، نور و جان در شعر وجود دارد که نشاندهنده تضاد بین زیباییها و حقیقتهای زندگی است. شاعر در نهایت به نابودی خود بیمقدار از محبت اشاره میکند و هشدار میدهد که بدون محبوب، وجودش بیمعناست.
هوش مصنوعی: محبوب من در باغ دی، در حال پرسهزنی بود و میگفت: ای چمن، تو صدها حور زیبا داری، اما به یاد داشته باش که یکی مثل من هم در دسترس داری.
هوش مصنوعی: به دلیل ندانستن ارزش لبهای من، تو دچار فریبکاری شدی و حالا در این زمان به شدت سرگردان و پریشان شدهای.
هوش مصنوعی: ای بلاهایی که بر مردم فرود آمدهاید، شعلههای آتش را برپا کردهاید و از آسمان به دلها آویختهاید، بر هر دلی که پنهان است زنجیری به وجود آوردهاید.
هوش مصنوعی: در دریاى زلال و بیآلایش تو، تمام دنیا همانند خاشاک و زباله است. در این دریا، خاشاک به رقص درآمده و به شکل مرد و زن در آمده است.
هوش مصنوعی: اگر خاشاکی در دریا به حرکت درآید، من به کسی که جانش در تب و تاب است، خواهش میکنم که به صدای من توجه نکند و خود را از تحرک باز ندارد؛ چون من در حال دم زدن هستم و تو نباید دم بزنید.
هوش مصنوعی: تو روشناییهای زیادی را در فضای آسمانی ایجاد کردی و طرحهای فراوانی را فراتر از مرزهای زندگی و وجود کشیدهای.
هوش مصنوعی: ای کسی که بیتوجهی به تو باعث میشود تمام واقعیتها به مانند خیال به نظر برسند. ای کسی که نبودت باعث مرگ جانم در این بدن شده و مرا همچون مردهای در کفن قرار داده است.
هوش مصنوعی: ای چشم من، بدون نور روشناییبخش او چیزی نبیند. ای جان من، بدون وجود زندهکننده او بیجان نشو.
هوش مصنوعی: با توجّه به اینکه من از ماجرای ما خبر نمیگیری، از او پرسیدم که چرا اینطور است. او جواب داد که سوالات ما هیچوقت به گوش و دهان نمیرسند و در واقع، فراتر از آنچه که بیان میشود، قرار دارند.
هوش مصنوعی: شما سالها بر این باور بودهاید که سایه معشوقتان، خود معشوق واقعی شماست و در این مدت نتوانستهاید خودتان را از این تصور و اشتباه نجات دهید.
هوش مصنوعی: زمانی که وجود تو به وسعت جان بیپایان است، دیگر زندگیات در قید و بند محدودیتها نمیگنجید. همچون شمعی که در ظرف محدود نمیتواند جا بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن
نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اَطلال و دِمَن
رَبع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
[...]
از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن
بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»
کز باده می زاید فرح
در سینه غمگین من
هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو
از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن
هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن
چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.