گنجور

حاشیه‌ها

امیر در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:

استاد گرمارودی این رو صاحب فن با سکون با خوانده است که درست تر به نظر می رسد

نینا شینی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:

در تمام عکس هایی که ازین شعر گذاشتید طبیبان نوشته نشده و فقط سه نقطه دارند در واقع نوشته شده دردم نهفته به ز طیبان مدعی

کاف دال در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

معشوقی که نیمه شب با پیراهن چاک، آواز خوان وصراحی بدست بر سر بالین معشوق می آید، یا ناشی از تخیلات حضرت حافظ است و یا بیشک یک مرد است! وگرنه چگونه زن ایرانی قرون وسطی، با تمام محدودیت های قابل تصور، آنهم با زلفی آشفته، قادر به این دیداراروتیک بوده است ؟

جواد سراج‌زاده در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

سلام.من میخواستم چند کلمه بنویسم،وقتی اینهمه اظهار نظر دوستان که الحق و الانصاف هم خیلی،با تسلط به موضوع صحبت پرداخته بودن،رو دیدم ترجیح دادم با سکوت آبروی خودم رو حفظ کنم

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:

واژه طیلسان مفرد «طیالسه» عربی برگردانده شده از «تالشان» فارسی و عبارت است از نوعی بالاپوش ضخیم و بدون آستین که تار آن ابریشم و پودش از پنبه بوده و بالای بدن؛ کتفها و پشت را می‌پوشانید. از کلام برخی لغویان، پوشاندن سر نیز استفاده می‌شود.
غالباً به صورت یک پارچه، بدون برش و دوخت، از جنس‌های گوناگون، مختلف که در اندازه‌های کوچک‌تر همچون روسری یا شال بر سر و در اندازه‌های بزرگ‌تر همچون بالاپوش، بر شانه انداخته یا بر شانه‌ها افکنده می‌شده است.
معمولی‌ترین رنگ برای طیلسان‌ها، سبز و سیاه بوده، ولی ظاهراً طیلسان محدودیت رنگ نداشته است و از جمله از طیلسانهایی به رنگهای سفید (که ظاهراً بیشتر زنان بر سر می‌کشیدند) و آبی هم گزارش‌هایی هست بنا بر گزارش‌های‌ اندکی نیز هست که نشان می‌ ‌دهد در برخی انواع طیلسان، ‌ها برش و دوخت و دوزی انجام می‌گرفته
و تزیین آن‌ها با زردوزی و مطرز ساختن آن‌ها نیز معمول بوده است.

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:

شطح
از ویکی‌واژه
(شَ)
فارسی[ویرایش]
ریشه‌شناسی[ویرایش]
عربی
اسم[ویرایش]
حرف‌ها و سخن‌های به ظاهر کفرآمیزی که عارف از شدت وجد و حال بر زبان می‌راند.
شطح . [ ش َ ] (ع اِ)
کلمه‌ای که بدان بزغاله ٔ یکساله را رانند و زجر کنند. [1]. همچنین رجوع به شِطَّح شود.
(از ع ، اِ)
(اصطلاح عرفان)
آنچه صوفیان گاه وجد و حال بیرون از شرع گویند.[2] عبارت است از کلام فراخ گفتن بی التفات و مبالات چنانکه بعضی بندگان هنگام غلبه ٔ حال و سکر و غلبات گفته‌اند، فلا قبول لها و لارد؛ لایؤخذ و لایؤاخذ. چنانکه ابن عربی گفته: انا اصغر من ربی سنتین. و بایزید گفته: سبحانی ما اعظم شأنی. و منصور حلاج گوید: انا الحق.
و وجه عدم قبول آن است که غیر انبیاء کسی معصوم نیست. شاید که در باطل افتاده باشند. و وجه عدم رد آن است که از اهل معرفت صادر شده شاید نظر آنان بر معنیی باشد که دیگران از آن محجوبند، پس رد کردن آن رد حق باشد. پس اسلم آن است که : لا قبول و لا رد، لاضطراب الطرفین. [3]

در حدِّ اشارات در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳:

مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت
قربان وفـاتم به وفاتم گذری کن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت
لاأدری

بهرام مشهور در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:

در مصرع نخست از بیت پنجم : خوشدلی درست است که باید سرِ هم باشد و در ضمن در مصرع اول از بیت دهم : درستش این است : یا که طبل عاشقی یا کوس معشوقی بزن . بعلاوه در مصرع دوم از بیت 12 نیز بتخانه سرِ هم است در غیر اینصورت بتِ خانه خوانده می شود . منبع : دیوان کامل فروغی بسطامی چاپ آذر 1342 چاپخانه علمی . انتشارات جاویدان حواشی و تعلیقات از م - درویش . مقدمه و شرح حال از استاد سعید نفیسی - صفحه 124

مسعود رستگاری در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:

با درود به خانم شهلا و آقای حسین
در مورد معنای بیت آخر، بی‌جگر یعنی بی غم و غصه
سلمان از چشم خود طمع اشک ندارد که آتش دلش را خاموش کند چون این اشک با غم و غصه حاصل می‌شود
نمونه‌های دیگر از کاربرد بی‌جگر به معنای بی غم و غصه:
گردون جگرم داد که احسان نه ز دل کرد
آن تو ز دل بود از آن بی‌جگر آمد
انوری
 قِسم هر روزش بیاید بی‌جگر
حاجتش نَبْوَد تقاضای دگر
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

صدرا در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۷:

در بیت چهاردهم:به جایی که بودیش بشناختند /ببردند خوان و خورش ساختند
این باید تصحیح شود به صورت :به جایی که بودیش بنشاختند. در تصحیح خالقی فقط همین کلمه ذکر شده و معنی شناختن که آورده اید اشتباه میباشد . نشاختن به معنای نشاندن میباشد.

علی در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۸ - حکایت:

به تصحیح آقای محمدعلی فروغی مصراع سوم بجای کلمه ی صیاد از واژه سیّاح استفاده شده و صیادِ به معنای شکارچی بی معنی در این بیت است. سیاح به معنی گردشگر بهتر است

سید محسن در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹:

بر سر دیوانه گو چتر سلیمان بوده است----درست است

سید محسن در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:

مگذار تو میان شهیدان عشق پا---------شاید درست باشد

امین در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵۱:

اشتاب از مصدر شتاب میاد ، لغت کهن شتاب محسوب میشه
سمبل هم استعاره از زلف معشوقه
محسن نامجو خیلی خوب خونده این شعرو ، اسم ترانش مریم هستش

پژمان در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۸:

هژیر مهرافروز این شعر را خوانده است. گوش کنید،،خیلی زیباست.

فروزان در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:

رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
این دو بیت زیبا را از زبان سردار شهید (قاسم سلیمانی) شنیدم و چه خوش به زبان کسی نشست که پیش از رقص در خون خود، بیت پیشش را نیز به انجام رسانیده بود.
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت بر کنی
و شگفت آور اینکه این سردار خود پیل بچه ای بود که قطعا پیل مادر برای گرفتن انتقام خون پور خویش دهان ها را خواهد بویید و هرآنکه به نوعی کباب فرزندش را خورده به هلاکت میرساند انشاالله.
به نشانه های بسیار این شعر که چگونه از هندوستان به شام و قدس و دجله و کربلا میرسد دقت کنید. گویی مولانا در حال پیشگویی بوده.
سوی شامست این نشان و این خبر
در ره قدسش ببینی در گذر

شهاب نیک در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱:

احتمالا اینجا منظور کلک به معنی قلم است
هر کو نکند فهمب زین کلک خیال انگیز
حضرت حافظ

بی نشان در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:

سپاس از توضیح صحیح آقای احمدی. البته آن مصرع معروف مولوی این گونه است:
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود :( :( :( :( :(

حسین معتقدی فرد) در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

در بیت بسیارزیبای تعریف صفای نفس وصداقت ذات :هیچ کس بی دامنی ترنیست اماپیش خلق=زیرمی پوشندومابرآفتاب افکنده ایم

ابراهیم در ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

در بیت اخر حق باشاهین است
ودر بیت:
ای مدعی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود در ما برداشت یار مارا
منظور شاعر ازملک نباید دارایی باشد بلکه قرب و منزلت وملکت درست تر مینماید ودر بیت دوم شایسته است بعد از یار یک کاما گذاشته شود یعنی از هرچه که در من بود یار فقط من را خواست

۱
۲۱۵۷
۲۱۵۸
۲۱۵۹
۲۱۶۰
۲۱۶۱
۵۵۰۷