دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
چو شمع زار و چو پروانه در به در میگشت
هزار گونه غم از چپ و راست دامنگیر
هنوز در تک و پوی غمی دگر میگشت
سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و شر میگشت
چو بیدلان همه در کار عشق میآویخت
چو ابلهان همه از راه عقل برمیگشت
ز بخت، بیره و آیین و پا و سر میزیست
ز عشق، بیدل و آرام و خواب و خور میگشت
هزار بارش از این پند بیشتر دادم
که گرد بیهده کم گرد و بیشتر میگشت
به هر طریق که باشد نصیحتش مکنید
که او به قول نصیحت کنان بتر میگشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و روز دلی میپردازد که در معرض خطرات و غمهای مختلف قرار دارد. این دل مانند شمع و پروانه در تلاش و جستجو است و هیچگاه آرام و قرار ندارد. او گرفتار شور و شوق عشق شده و بهطور مداوم در پی آن است. دل، به دور از عقل و منطق، به عشق میچسبد و از خواب و خوراک بیخبر است. شاعر با اشاره به تجربههای گذشتهاش، توصیه میکند که به او نصیحت نکنید، چرا که حس میکند نصیحتها نهتنها به او کمکی نمیکنند، بلکه او را بیشتر به بیراهه میبرند.
هوش مصنوعی: دل، وقتی متوجه خطراتی که در اطرافش بود شد، مانند شمعی ذوب شده و پروانهای که بیوقفه و بیهدف میچرخد، به حال و روزی نزار افتاد.
هوش مصنوعی: انواع مختلفی از غم هنوز به من حملهور است و در میان این درد و رنج، غم جدیدی هم به سراغم میآید.
هوش مصنوعی: سر او همیشه به خاطر شور و شوق عشق در حال نابودی بود و مثل یک فرد مست به طور دائم از این هیجان و شور و اختلال میچرخید.
هوش مصنوعی: زمانی که عاشقان بیدل، تمام توجه خود را به عشق معطوف کرده بودند، افراد نادان بهجای ادامه دادن در این مسیر، از روی عقل و منطق بازمیگشتند.
هوش مصنوعی: به خاطر تقدیر، بدون راه و روش خاصی زندگی میکرد و در عشق، بدون دل و آرامش به گونهای میچرخید که نه خواب داشت و نه جانی برای خوردن.
هوش مصنوعی: من هزار بار به او نصیحت کردم که از کارهای بیهوده پرهیز کند، اما او بیوقفه بیشتر به این کارها ادامه داد.
هوش مصنوعی: هر طور که ممکن است، او را نصیحت نکنید، زیرا او به حرفهای نصیحتکنندگان بدتر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت
ز شور عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو شیرینتر از شکر میگشت
خوی عذار تو بر خاک تیره میافتاد
[...]
دلی که روز و شبان از پی نظر میگشت
ز زخم تیزنظر دوش بیخبر میگشت
کسی که پا نکشیدی ز کعبه در همه عمر
به طوف میکده میدیدمش به سر میگشت
بلی مسیر قمر عقربست و این عجبست
[...]
دلم به کوی تو هر شام تا سحر میگشت
سحر چو میشد از آن کو به ناله بر میگشت
پس از مجاهده چون همدم تو میگشتم
دل از مشاهده مدهوش و بی خبر میگشت
به آرزوی تو یک قوم کو به کو میرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.